پرده ای دیگر از مدعیان مهدویت - بخش دوم
حلقه های مفقوده یک افشاگری !
برای یافتن فراماسونی جدید، تنها به دنبال نشانه ها و نمادها گشتن و تاریخ آن را مرور کردن بدون آنکه مصادیق امروزی را دریابیم، جز سرگرم شدن، عنوان دیگری نمی تواند داشته باشد، در حالی که تفکرات و اندیشه های ماسونی قوی تر و با نفوذتر از همه آن نشانه ها، سعی دارند در همه ابعاد زندگی ما نفوذ کرده و ما را نسبت به آموزه ها و ارزش ها و فرهنگ اسلامی دچار تردید نمایند. این تفکرات و اندیشه ها از زبان و قلم هرفرد و گروهی می توانند خارج شوند. کسانی که شاید هیچ نشانه و نماد ماسونی هم نداشته باشند و عضو هیچ لژ ماسونی یا سازمان های صهیونیستی هم نباشند، اما یا مزدورند و یا بصیرت لازم را کسب نکرده اند.
گفت و گوی زیر مثالی بارز از چنین عناصری است. همان عناصری که سالها مخاطبان خود را در سطح نشانه و تاریخ گذشتگان نگاه داشته و مانع از دستیابی شان به عمق ماهیت تفکرات و اندیشه های ماسونی شده اند. به پاسخ های هارون یحیی و بحث های ما با او دقت نمایید ، ببینید کسی که حداقل تا آن زمان از دیدگاه بسیاری از اندیشمندان و محققان و پژوهشگران داخلی و خارجی، پیشتاز افشاگری و روشنگری درباره فراماسونری بوده و هیچ نشانه و نمادی از تشکیلات ماسونی هم ندارد ، چگونه در پاسخ هایش ، اندیشه ها و تفکرات ماسونی را القاء می نماید. یعنی پیش از آنکه خودش در مصاحبه با فراماسون های آمریکایی ، اعتراف به عضویتش در لژهای ماسونی بکند ، می توان از فحوای کلامش ، اندیشه های ماسونی را از ورای یک چهره ظاهرا ضد ماسونی بیرون کشید.
مستغاثی: سوال اول من این است که وقتی ما تاریخ اسلام و تاریخ خودمان را نگاه میکنیم، میتوانیم یک حلقة بادوام را ببینیم. حلقهای که 10 قرن دوام آورد و البته امروز نیز در حال سربرآوردن است. ایدولوژی آن، تمدن آن و فرهنگ آن، توانست سراسر جهان آن روزگار را تسخیر نماید، اما این حلقه از صفحات تاریخ پاک شده است. به نظر می آید کسانی که این حلقه را از تاریخ پاک کردند ، همان تاریخ پردازان فراماسون بودند که در طول تاریخ به خصوص در سرزمین ما ، تحریف وقایع گذشته و وارونه نمایی آنها، از جمله مهمترین وظایفشان به شمار رفته است. چرا فراماسونرها میخواهند این حلقه را از صفحات تاریخ پاک کنند؟
یحیی: خداوند تغییر دهنده طالع است. او ماسونها را وسیله قرار میدهد. اگر چنین افرادی در تاریخ دخالت نداشته باشند، مسلمانها بیهدف باقی خواهند ماند و عزمی برای مبارزه و جدل نخواهند داشت. خداوند دجالیت را به دست انسانها به وجود میآورد و با این وسیله انسانها را بیدار میکند و دجالیت لازمه مهدویت است و اگر نباشد، نه اسلام خواهد بود، نه [حضرت] مهدی خواهد آمد و نه بازگشت عیسی مسیح اتفاق خواهد افتاد. ماسونها، ماسونهای ملحد وظیفه تنظیم و برقراری توازن دجالیت را بر عهده دارند و این وظیفه بر عهده آنهاست. آنها دجالیت را در مقابل ما قرار میدهند. دجالیت، مسلمانها را هیجانزده و ترغیب میکند و مسلمانها را در یک مجادله بزرگ قرار میدهد و در نهایت پیروزها به بهشت و شکست خوردگان به جهنم خواهند رفت. «ماسونهای ملحد» گروهی هستند که «ماسونهای معتقد» نیز آنها را رقیب و دشمن خود میدانند و با آنها درگیر هستند، اما ماسونهای ملحد همیشه قدرتمندتر بودهاند. در این صد سال اخیر، ماسونهایی که به خدا معتقد هستند با ماسونهایی که به خدا معتقد نیستند وارد یک مبارزه شدهاند و از حالتها و اسلوب ماسونهای معتقد به خدا میتوان برداشت کرد که در صف حضرت عیسی قرار خواهند گرفت یا در صف حضرت مهدی و به وضوح این درک میشود که ماسونهای ملحد در صف دجال خواهند بود.
جبرائیلی: سوال من این است که شما درباره ماسونها گفتهاید که آنها میخواهند یک دولت ماتریالیستی و یک جهانی ماتریالیستی تأسیس کنند. اگر نگاهی به کشورهای غربی بیاندازید میبینید که آنها حکومتهایی سکولار ایجاد کردهاند که در آن خدا را از زندگی روزمره غربی حذف کرده و سعی میکنند این نوع از حکومت را به جهان اسلام نیز انتقال دهند. آنچه که آنها میخواهند، حذف خداست، حذف اعتقاد به خدا از جامعه، از حکومت، از قوانین و از هر چیزی که در زندگی اجتماعی وجود دارد. شما این مسئله را در کشورهای غربی چگونه میبینید؟ آیا معتقدید که آنچه که شکل حکومت و دولت را در جهان غرب میسازد بر پایه ایدهها و اعتقادات فراماسونری بنا شده است؟ آنها که در ساختن چنین حکومتهایی در غرب موفق بودهاند، آیا اکنون تلاش میکنند که در جهان اسلام نیز این شکل از حکومت را برپا کنند؟
یحیی: ماسونی یک سیستم الهی است و برای این شکل گرفته که اسلام را بر جهان حاکم کند. اگر ماسون نباشد دجالیت نیز نخواهد بود و بنابراین اسلام نخواهد بود. اگر انرژی منفیای وجود نداشته باشد، خدا انرژی مثبت را بر جهان حاکم نمیکند. همانطور که شیطان به صورت خاص برای آزمایش آفریده شده، ماسون هم به صورت خاص آفریده شده و البته ماسونهای منکر خدا میدانند که مغلوب و شکست خورده خواهند بود و به هر شکل معلوم است که ماسونهای منکر خدا بر جهان حاکم نخواهند شد و هرکس که عقل داشته باشد این را میداند و کسانی که خلاف این عمل کنند بیشعور هستند، اما ماسونهای دیگر به این معتقد هستند. یعنی اکثریتشان میدانند که حضرت مسیح باز خواهد گشت و در مورد [حضرت] مهدی نیز همین اعتقاد را دارند. من یقیناً میدانم که ماسونها اطلاع دارند که اسلام بر جهان حاکم خواهد شد چون من با ماسونهای رده بالا در تماس و دیدار هستم، اما ماسونهای منکر خدا این را درک نمیکنند. یعنی آنها با بیشعوری، بیدینی و انکار خدا، از خود دفاع میکنند و به فلاکتی که به وقوع خواهد پیوست فکر نمیکنند، اما فلاکتی به وقوع نخواهد پیوست زیرا ماسونها به صورت خاص از طرف خدا به وجود آمده اند. ماسونهای منکر خدا در فرانسه و انگلیس متمرکز و محدود شدهاند، اما آنهایی که معتقد به خدا هستند از این مرزها فراتر رفتهاند.
جبرائیلی: ببخشید، از شما میخواهم کمی شفافتر باشید. منظورم این است که مسئله را با ذکر مثال روشن کنید. مثال در مورد اینکه جنگ بین اسلام و فراماسونری چیست؟ در این جنگ، نمایندگان اسلام چه کسانی هستند و نمایندگان فراماسونری چه افرادی هستند؟ منظورم این است که در دوران کنونی، کدام حکومتها بر پایه فراماسونری تشکیل شدهاند؟ کدام کشورها و کدام دانشمندان فراماسون هستند و قصد دارند چه کار کنند؟ کجاها موفق بودهاند و کجا شکست خوردهاند؟ به ما یک توصیف روشنی از جهان کنونی بدهید. یک توصیف شفاف. بازوی اجرایی فراماسونری کیست؟ چه کسی قوانین خاص ماسونها را اجرا میکند؟
یحیی: به عنوان مثال، هم داروین و هم پدرش ماسون بودند. لنین ماسون بود، کارل مارکس هم ماسون بود. اینها ماسونهای منکر خدا هستند که نماینده دجالیت به حساب می آیند. دجالیت با یک سیستم فکری به منصه ظهور میرسد و مهدویت نیز همینطور. در حال حاضر دجالیت در مقابل مهدویت ضعیف و عاجز است. این واقعه «بهار عربی» از پیروزی مهدویت نشأت گرفته است. ماسونها در کشورهای عربی مثل مصر حاکم بودهاند. انور سادات ماسون بود و خیلی از سیاستمداران دیگر هم ماسونهای ملحد بودند. در مراکش، تونس، الجزایر و لیبی هم همینطور، اما آنها اضمحلال تفکر داروین و مادیگرایی را دیدند و در حال حاضر در هماندیشیها و جلسات ماسونها، دیگر تفکر داروین به عنوان یک تئوری قابل قبول مطرح نیست و از طرح آن خجالت میکشند. حقیقتاً به مرگ و تهی بودن این تئوری اعتقاد دارند چون از منابع موثق اینطور برداشت میشود و به همین دلیل و به خاطر انسانی بودن احساساتشان، از طرح آن خجالت میکشند. در جاییکه تئوری داروین نباشد، ماسونهای منکر خدا وجود نخواهند داشت. طبیعتاً ماسونهای منکر خدا با در خود فرو رفتن و طرح تئوریهای غیردموکراتیک و به انزوا کشاندن ماسونهای معتقد و از تخت پایین کشاندن آنها، در یک چالش و تنش به سر میبرند و ما این مسئله را از نزدیک دنبال میکنیم و به هیچ وجه آنها قادر به کسب نتایج مدنظرشان نخواهند بود. ضدها را خدا میآفریند. مثلاً حضرت خضر در زمانی که باید منافع خاصی را برای اسلام به دست آورد، یک حادثه را ایجاد میکند. مثلاً یک کشتی را خراب میکند تا به دست طرف مقابل نیفتد. ماسون هم زمانی است که حضرت خضر دست به کار میشود و تحت کنترل حضرت خضر است و طبیعتاً یک سیستم مستقل که دارای قدرت زیاد باشد نیست. مانند حضرت خضر تنها تا زمانی دارای قدرت خواهد بود که خداوند آن قدرت را بدهد و الان این کار را انجام دادهاند و دنیا را به دجالیت و مبارزه وارد کردهاند و اینها همه در تقدیر ما و آنها بوده است. بنابراین ماسونی آنچه که در تقدیر بوده است را به منصه ظهور رسانده است. جنگهای بزرگی بوده و در انجیل، احادیث و تورات آمده و آنها این جنگها را محقق کردهاند. تمام آنچه که در احادیث بوده را محقق نمودند، اما با علم، این را انجام نمیدهند بلکه با هدایت خدا. همانطور که خدا خضر را هدایت میکرد (که مثلاً کشتی را خراب کند تا به دست دشمن نیفتد) اینها را هم هدایت میکند و البته این یک سرّ است و من آن را زیاد باز نمیکنم. کسی که بخواهد بفهمد، میفهمد.
مستغاثی: در قرن 16 میلادی ، صهیونیستها ایدئولوژی جدیدی را ایجاد کردند که فقرات آن را سکولاریسم و اومانسیم تشکیل می داد. اینها دو روی یک سکه هستند و در بسیاری از سازمانها و تفکرات غربی به منصه ظهور رسیده اند. در علم جدید، در فرهنگ جدید و هر جای دیگر. این ایدئولوژی، در طول این 4 قرن ، یک غرب جدید ساخته است. قبل از شکلگیری این دو جهانبینی، یک ایدئولوژی دیگر توسط صهیونیستها ساخته و پرداخته شده بود که جهانبینی آپوکالیپتیک (آخر الزمانی) نام داشت و انسانی را به تصویر میکشید که میتواند جهان را نجات دهد. این جهانبینی از قرن 16 تا به حال ادامه داشته است. با این ایدئولوژی یک فراماسونری جدید متولد شد که شکل جدیدی دارد و این شکل جدید، ساختار قدیمی ماسونی را کنار می زند. ما امروز این شکل جدید از نئوفراماسونری را به عینه میبینیم. سوال من از آقای اکتار (هارون یحیی) این است که آیا ممکن است این شکل جدید از فراماسونری ـ که در بسیاری از مراکز قدرت، فرهنگ، علم، سیاست، اقتصاد و... نفوذ کرده است ـ را برای ما توصیف کنند؟
یحیی: آنهااگر اینکار را نمیکردند، دجالیت به وجود نمیآمد. انجام آن یک الزام بوده است. اگر به کارهای کلاسیک خود ادامه میدادند، در آن صورت ذاتاً ماسونها وظایف خود را به انجام نرسانده بودند. دجال نیاید، مهدی هم نخواهد آمد. مهدی هم نیاید، اسلام بر دنیا حاکم نخواهد شد. خداوند در قضا و قدرش به شکل یک سلسله و به شکل فوق العادهای آن را خلق کرده و انسانها را مسحور میکند و البته در نهایت بر آنها فائق میآید. در حال حاضر ماسونی به مرحله رکود و ناتوانی رسیده و ماسونهای منکر خدا به ماسونهای معتقد حمله میکنند زیرا علم و دلایل مهدویت بیانگر افول آنهاست. ماسونهای ملحد در مقابل مهدویت ناتوان، ضعیف و شکست خورده هستند چون قدرت خود را به شکل قابل توجهی از دست دادهاند. مهدویت قدم به قدم در حال پیشرفت و حرکت به جلو میباشد.
مستغاثی: منظورم این بود که فراماسونری در طی قرنهای اخیر در اشکال بسیاری نمود پیدا کرده است. گاهی در قالب یک آکادمی علمی به نام کالج نامرئی در انگلستان قرن شانزدهم، یعنی یک کالج علمی که دانشمندان زیادی مانند فرانسیس بیکن، جان لاک، ژان ژاک روسو و جان میلتون و... عضو آن بودند. گاهی به شکل فرقه یا خرده فرقههایی مانند بهائیت، بابیت و تصوف ظاهر شده است. امروزه نیز فرقههای نوپدیدی مانند گروه اشو ، اکنکار ، سای بابا و ادبیاتی همانند رمان های پائولو کوئیلو و... نیز جلوه فراماسونری هستند. سوالم این است که چه رابطهای میان این فرقهها و اشکال جدید فراماسونری با ساختار و فرهنگی قدیمی آن (مثلاً لژ بزرگ اوریان یا لژ اسکاتلند) وجود دارد؟ آیا پس از چهار قرن، هنوز ساختاری از آن مدل وجود دارد؟
مترجم یحیی: منظورتان این است که آیا آنها چنین چیزهایی را ساختهاند و رابطه اینها چیست؟
مستغاثی: بله، میپرسم که چه عاملی در طی این 4 قرن باعث شد که شکلهای قدیمی جای خود را به اشکال امروزی بدهند؟ این قالبهای مختلف که در فرهنگ، رماننویسی، دین، علوم مختلف و سایر پدیدههای دیده میشود. ، چه رابطهای با فراماسونری کهن و نوین دارند؟ میان گذشته و حال؟ نسل جدید نیاز دارند که درباره قالبهای جدید فراماسونری آگاهی داشته باشند. به نظر من این برای جوانان یک نیاز است. برای دانشآموزان و دانشجویان و نسل امروز.
یحیی: فراماسونری در تحلیل نهایی در کنترل خداست، اما توسط انسانهای ناتوان شکل گرفته است. دیگران ممکن است فکر کنند که ماسونها طبق نقشههای خود عمل میکنند، اما در حقیقت فراماسونری یک مجموعه است که طبق برنامه تنظیم شده توسط خدا عمل میکند. شیطان هم در حیطه دانش خدا و محدودیتهای تعیین شده توسط خدا عمل میکند. همیشه به یک ضد احتیاج است. فرعون ماسون است و موسی در مقابل آن. موسی به دلیل وسیله قرار دادن فرعون، موسی شد و گر نه این اتفاق نمیافتاد. نمرود هم همینطور بود؛ وسیلهای بود برای نشان دادن حضرت ابراهیم. در زمان پیامبر هم ماسونها بودند و با تمام قدرت در مقابل ایشان ظاهر شدند، اما صبر و استقامت مسلمانها باعث قوی شدن آنها و باقی ماندنشان شد. اگر این صبر نبود، مسلمانها عاطل و باطل میماندند. مثال دیگر عراق است. عراق اشغال شد و مسلمانان هیجانزده شدند یا افغانستان اشغال شد و مسلمانها حیرتزده شدند. اگر این رفتار نباشد، مسلمانها به بیچارگی، رکود و بیمیلی به حاکمیت اسلام دچار خواهند شد. پس برای بوجود آمدن این مسئله، خداوند ماسونها را ایجاد میکند و نقش خضر را به آنها میدهد.
مستغاثی: نسل جدید چگونه این را تشخیص دهند؟ آیا میتوانیم بگوییم که حمایت صهیونیسم و امپریالیسم از این فرقهها و ایدئولوژیها میتواند به ما سرنخی برای شناسایی فراماسونری جدید دهد؟
جبرائیلی: فکر میکنم منظور آقای مستغاثی این است که شکل نسخه جدید فراماسونری چگونه است؟ چطور میتوانیم بفهمیم که آیا یک سیر اندیشهای خاص به فراماسونری مرتبط است یا نه؟
مستغاثی: به زبان ساده، آیا میتوانیم بگوییم حمایت امپریالیسم؛ مثل آمریکا،حمایت صهیونیسم، از این علوم، فرقهها و... میتواند به ما کلیدی برای شناخت فراماسونری جدید بدهد؟
جبرائیلی: در تکمیل سوال آقای مستغاثی میگویم، ما یک فرمول ساده میخواهیم تا با استفاده از آن بفهمیم امروز چه کسی فراماسون است؟ دشمن امروز اسلام کیست و وظیفه مسلمانان در قبال او چیست؟
یحیی: مسلمانان باید با هم متحد باشند. در مقابل وحدت آنها در داخل عواملی وجود دارند که در جهت اختلاف افکنی کار میکنند. مثل تفکیک بین شیعه، سنی، وهابی و... و سعی میشود کسانی که این تفکیکها را قائل هستند را بارزتر و پیشرو نشان دهند. این فتنه است؛ باید تفکیک بین شیعه و سنی و وهابی را برداشت. رفتار درست همین است. در اصل ماسونها قدرتی ندارند اما موضوع، تنبلی و بیبصیرتی برخی مسلمانهاست. پس اگر آنها متحد شوند، نه ماسونها و نه کاپیتالیستها و نه شیطان قدرتی نخواهند داشت و ماسونهای ملحد از بین خواهند رفت و در عوض راه برای ماسونهای معتقد باز میشود. طبیعتاً مسلمانان باید حول شکلگیری مهدویت، جدیت بیشتری داشته باشند. خداوند فتنه و دردسرهایی که ماسونها میتوانند برای ما در دنیا ایجاد کنند را نشان داده است و چگونگی حل آنها را هم بیان کرده است. خداوند جمع شدن حول حضرت مهدی را به ما نشان داده است و این باید انجام شود. مسیحیان نیز باید حول حضرت عیسی جمع شوند. اگر [حضرت] مهدی را به عنوان خیال و وهم و غیرواقعی ببینیم، در اصل به ماسونها ایمان آوردهایم و مستحق بلا خواهیم بود، اما اگر به سخنان پیامبر ایمان داشته باشیم و حول مهدویت گردآییم، سریعاً اسلام بر جهان حاکم میشود و باران رحت میبارد و ماسونها و صهیونیستها نیز خوشحال شده و به اسلام خواهند گروید. باید سرکردگان مسلمانان جلو بیایند و با هم متحد شوند. شیعی، جعفری، وهابی و... در زمینه مهدویت اتفاق نظر داشته باشند و در آن روز است که ماسونها به اتمام رسیده و کاپیتالیسم وحشی و دجالیت به پایان میرسد. اگر مسلمانان این کار را انجام ندهند، دجالیت باقی خواهند ماند و مسلمانان حرفی برای گفتن در مقابل دجالیت نخواهند داشت و دجالیت آنها را نابود میکند، اما تقدیر خداوند بر انسانها ترحم کرده است و مسلمانان با وجود اینکه تنبل هستند حاکم خواهند بود و همچنین مهدویت حاکم میشود، اما باید به یک چیزی متمسک شد و آن این است که شیعه و سنی و وهابی ، مسلمانان صادق و عاقل و اهل بحث، خدا ترس و ضد نفاق دور هم جمع شوند. از احادیث پیامبر این برمیآید که وقت غیبت [حضرت] مهدی به پایان رسیده است. علائم همگی اتفاق افتاده و باید متحد شده و به دنبال حضرت مهدی بگردیم. اتحاد اسلام را ایجاد کنیم تا دنیا و حتی ماسونها هم نجات یابند.
مستغاثی: شما در میان سخنانتان از وهابیون گفتید که باید در وحدت اسلامی با شیعیان و اهل تسنن همراه شوند!اما وهابیت فرقهای است که توسط صهیونیستها ایجاد شده. چه رابطهای میان وهابیت با شیعه و سنی می تواند وجود داشته باشد!؟ من فکر نمیکنم رابطهای میان تشیع و تسنن با وهابیت وجود داشته باشد. وهابیت ساخته و پرداخته صهیونیسم است برخلاف تشیع و تسنن که به اسلام تعلق دارند.
مترجم هارون یحیی: آیا منظورتان این است که وهابیها از صهیونیستها دستور میگیرند؟
مستغاثی: اساسا براساس تمام اسناد و مدارک موجود ، وهابیت توسط صهیونیسم ایجاد شده است.
یحیی: نه اینطور نیست. وهابیها هم افراد قدرتمند و معتقدی دارند که باید آنها را پیدا کرد. در خاندان سلطنتی سعودی افرادی هستند که نسبت به [حضرت] مهدی بسیار صادق و مخلص هستند. اصولاً اگر ترکیه، ایران و مثلاً پاکستان متحد شوند، وهابیها این امر را میپذیرند و تسلیم میشوند. مصر، ترکیه، پاکستان و ایران کشورهای بزرگی هستند که اگر به مسئلهای آری بگویند، همه چیز حل میشود.
مستغاثی: اما مدارک و مستندات زیادی وجود دارد که اساسا ایدئولوژی وهابیت توسط «محمد بن عبد الوهاب» و مِستِر همفر ـ جاسوس معروف بریتانیایی ـ در قرن هیجدهم میلادی شکل گرفت. ایدئولوژی وهابی توسط این افراد ایجاد شد و توسط جریاناتی مانند «آل سعود» که از طرف صهیونیستهایی مانند «سر توماس لارنس» روی کار آمدند، اشاعه پیدا کرد. مدارک و اسناد و کتابهای متعددی در این باره منتشر شده که وهابیت یک ایدئولوژی صهیونیستی است، البته شاید زمانی که طرفداران این ایدئولوژی حضرت مهدی(عج) را ببینند، وارد اسلام واقعی شوند، اما قبل از آن، ایدئولوژی وهابی یک جهانبینی صهیونیستی است.
مترجم یحیی: شما مدارک مستند در این باره دارید؟
مستغاثی: نه فقط من بلکه این اسناد تا به حال در کتابهای زیادی ذکر شدهاند.
جبرائیلی: این مدارک برای همه هستند.
مستغاثی: خاطرات آقای همفر تبدیل به کتاب شده و منتشر گردیده است که در آن شرح می دهد چگونه با عبدالوهاب برخورد کرده و در شکل و شمایل یک فرد عرب ، او را فریب داده و تحریک می کند تا برای خود قواعدی وضع نماید که به وهابیت معروف می شود. ماموریت همفر بنا به آنچه خود اعتراف کرده ، ریشه کن کردن اسلام در سرزمین های اسلامی بوده است. خاطرات سر توماس لارنس معروف به لارنس عربستان موجود است و حتی فیلم معروفی در این باره ساخته شد که خیلی ها آن را دیده اند. برخی از معتبرترین مورخین حتی یهودی که کتاب های تایید کننده ای درباره اسراییل دارند مانند سر مارتین گیلبرت ، علنا در کتاب خود اعتراف کرده که لارنس یک صهیونیست بوده و در به حاکمیت رساندن آل سعود نقش اول را داشته و یا اسناد منتشره وزارت امور خارجه انگلیس در سال 2000و نظر برخی محققین و پژوهشگران، در اینکه لارنس، عامل شبکه جاسوسی صهیونیسم بین الملل بوده، تردیدی باقی نمی گذارند. در این اسناد آمده که رونالد استورس یهودی ، او را با شبکه جاسوسی نیلی به ریاست آرونسون مرتبط کرد که در تاریخ معاصر از معروف ترین شبکه های صهیونیستی به شمار آمده است. همچنین اسنادی که از کتابخانه سعودی به سرقت رفت و منتشر شد، نشان می دهد که ریشه های خاندان آل سعود در یکی از قبیله های ساکن نجد عربستان نبوده و بنا به اعتراف شجره نویسان سعودی ، اصل و نسب این خاندان به یک فرد یهودی به نام ابراهیم موشه می رسد. در قرن نهم هجری مطابق با قرن پانزدهم میلادی ، شخصی به نام مانع احسایی(جد اول خاندان آل سعود) از قبیله یهودی "عنیزه"، زمینی را در نجد عربستان به دست آورده و بعد از او نوه پسری اش به نام موسی با جنگ و کشتار و غارت ، املاک بسیاری را برآن افزود. ابراهیم موسی یا ابراهیم موشه پسر موسی نقش مهمی در شکل گیری آل سعود داشت که نوه اش به نام مقرن سعود ، راس این خاندان به شمار می آید. مردخای ابراهیم موشه و فرزندانش با تغییر نام و انتخاب اسامی عربی ، خود را در میان مسلمانان جا زدند. از جمله اینکه با پرداخت مبلغ سی و پنج هزار جنیه مصری به محمد امین تمیمی ، مدیر کتابخانه های کشور سعودی در سال 1322 ، آل سعود و آل عبدالوهاب را به نبی اکرم (ص) منسوب کردند!
جبرائیلی: همفر در عربستان سعودی یک جاسوس بود و در خاطراتش ذکر میکند که ایده ایجاد وهابیت از جانب صهیونیسم ارائه شده بود.
مستغاثی: بله و رابطه میان توماس لارنس و آل سعود نیز در این کتاب آشکار شده است.
یحیی: رژیم عربستان سعودی شبیه به یک برج است که از کارتن (کاغذ) ساخته شده و با یک فوت از هم میپاشد. بیقدرتترین رژیم در منطقه همین رژیم است که مسئول وهابیت است، اما در وهابیت افرادی وجود دارند که متعلق به خاندان سلطنتی هستند و انسانهایی معقول هستند و در مقابل مهدویت موضعگیری نمیکنند. آنها فقط میخواهند قدرتی را ببینند که بتوانند آن را باور کنند. من میدانم که اگر آنها این قدرت را ببینند، به آن روی خواهند آورد.
اگر فقط ایران و ترکیه روی مسئله مهدویت اتفاق نظر داشته باشند، مسئله حل خواهد شد و احتیاجی به مصر و پاکستان نخواهد بود. در تمام دنیا آشتی و برادری خواهد آمد و صهیونیستها هم در دوران مهدویت راحت خواهند بود و زجر نمیکشند. در احادیث هم آمده است که حضرت مهدی با توراتِ اصلی یهودیها را و با انجیلِ اصلی مسیحیان را هدایت خواهد نمود. اصل ماجرا در باور به مهدویت است. اگر واقعاً معتقد نباشیم، خداوند درد، بیماری و ناراحتی به ما میدهد و مسلمانها به جان هم میافتند و جماعتها از هم جدا میشوند و این جدایی پیوسته ادامه پیدا میکند. خداوند از ما خواسته که تابع شخصی به نام مهدی باشیم و به عقل و خرد او اطمینان کنیم. او به ما میگوید که اگر شما از او اطاعت کنید، من به شما آسایش و صلح خواهم داد. بیایید به جای اینکه سوال کنیم «آیا این اتفاق خواهد افتاد؟»، مطمئن باشیم که اتفاق خواهد افتاد. بیایید با هم جمع شویم و صحبت کنیم و آن وقت خواهید دید که اتفاق خواهد افتاد یا خیر. این اتفاقی است که حتماً به وقوع خواهد پیوست. این موضوع پیچیدهای نیست. ضعف در ایمان به دنبال خود ضعف در عقل خواهد آورد و ضعفِ عقل به ناتوانی منجر خواهد شد. اگر مسلمانها به خدا و پیغمبر اعتماد داشته باشند و تابع مهدویت شوند، اتحاد ترکیه و ایران کافی خواهد بود و مسئله حل خواهد شد و دنیا نجات پیدا خواهد کرد. این موضوع کاملاً واضح است.
ممکن است کسی بپرسد که اگر اتفاق نیفتاد چه؟ برادر من مگر چنین چیزی قابل قبول است؟ اگر کسی چنین چیزی بگوید، در انتهای راه به کجا خواهد رسید؟ اگر من میگویم که [حضرت] مهدی آمده است، به خاطر این است که واقعاً آمده است. آخر الزمان فرا رسیده است. اگر من در اینباره اطمینان نداشتم چنین حرفی نمیزدم.
جبرائیلی: در روایات و احادیث هست که اگر کسی از ارتباط با حضرت صاحب الزمان یا ظهور قریب الوقوع ایشان سخن گفت،نپذیرید! شما در مورد حکومتهای اسلامی در جهان پس از ظهور حضرت مهدی صحبت کردید. در جاهای دیگر کتابتان نیز گفتهاید که ما مسلمانان باید تلاش کنیم که بفهمیم حضرت مهدی(عج) از ما چه میخواهد. اسلام از ما چه میخواهد و در زندگی به چیزی برسیم که مطابق با آموزههای اسلام است، اما افرادی وجود دارند که نمیخواهند ببینند که اسلام در زندگیهای ما اجرا میشود. به عنوان مثال در ایران، رئیس جمهور اسبق، گفته بود که مردم حتی از حضرت مهدی نیز نباید اطاعت کنند. حکومت باید توسط مردم انتخاب شود، بدون در نظر گرفتن چیز خاصی. فقط اکثریت باید رأی بدهند و حکومت را انتخاب کنند و در این میان، حضرت مهدی فقط یک آموزگار خواهد بود نه یک حاکم. نظر شما در مورد این اظهارات چیست؟ آیا فکر میکنید که حضرت مهدی حاکم خواهد بود؟ آیا باید سعی کنیم که اسلام را در زندگی خود اجرا کنیم؟ یا اینکه نه، حضرت مهدی حاکم نخواهد بود، ما نباید از او اطاعت کنیم و فقط باید از چیزی تبعیت کنیم که اکثریت مردم میگویند. نظر شما در اینباره چیست؟
یحیی: البته که [حضرت] مهدی در حکومتها دخالت نخواهد کرد. او وقت این کار را ندارد. [حضرت] مهدی مانند پدری میماند که ایدههایش برای ما سودمند خواهد بود، مردم عاشق او خواهند بود، تمام جامعه او را دوست خواهند داشت. او به جامعه روح خواهد داد، عشق و درک و زیبایی خواهد داد. پس چیزی که او میگوید درست است.
جبرائیلی: پس اینکه رییس جمهور اسبق میگوید هیچکس نباید از حضرت مهدی اطاعت کند درست است؟
یحیی: در چنین موضوعی، مسلمانان به معنای عام اهمیت دارند. اساتید و مردم زیادی مانند آن رییس جمهور در کشور ما نیز وجود دارند. منظورم این است که عدهای هستند که عقاید اهل سنت را قبول نمیکنند. عقاید جعفری و سنی را نیز نمیپذیرند. افراد زیادی از این دست وجود دارند. اما [حضرت] مهدی از کسی مشاوره نمیگیرد. او کسی است که به دیگران مشاوره میدهد. هیچکس نمیتواند با مشاوره دادن به [حضرت] مهدی او را هدایت کند. [حضرت] مهدی کسی است که با رهنمودهایش دیگران را راهنمایی میکند. نظر غالب مسلمانان واضح است. مردم کاملاً از سیستم [حضرت] مهدی تبعیت خواهند کرد. اما حکومت موضوع دیگری است. [حضرت] مهدی شکل صحیح مکاتبی مانند حنفی، حنبلی و شافعی است و انتظار کشیدن برای آمدن او در حال حاضر بسیار زیاد است زیرا جهان به دنبال منجی میگردد.