فرقه های صهیونی
فرقه بهاییت از جمله فرقه هایی بوده که در تاریخ معاصر ایران کارنامه ای مملو از خیانت و جنایت و وطن فروشی برجای گذارده است. کارنامه ای که از همان اوان شکل گیری ، نطفه اش در ارتباطات نامشروع دولت های استعماری بسته شد و در مسیر تجاوزات و تهاجمات و اشغالگری های همان دولت ها، رشد کرده و گسترش یافت. چنانچه همین امروز نیز با حمایت و پول و سرمایه همان کانون های استعماری عرض اندام کرده و با استفاده از بلندگوهای تبلیغاتی سرویس های جاسوسی غرب ، اعلام موجودیت می کند.
آنچه در طی چند قسمت خواهد آمد، بخش هایی از سری چهارم مجموعه مستند "راز آرماگدون" است که تحت عنوان "پروژه اشباح" در ماههای دی تا اسفند 1389 از تلویزیون پخش شد و پس از آن نیز بارها از شبکه های مختلف سیما تکرار گردید و همین امروز نیز لینک دانلود آن در برخی از وب سایت های اینترنتی موجود است. در این قسمت ها به چگونگی شکل گیری فرقه ضاله بهاییت و زمینه های تاریخی و سیاسی آن و همچنین کارنامه سیاه آن با تکیه بر اسناد متقن و معتبر در طی دوران پهلوی پرداخته می شود. کارنامه ای که همواره سعی شده از سوی تاریخ پردازان فرمایشی و رسانه های غربی سانسور شده و پنهان گردد. این فقط بخشی از اسرار فرقه بهاییت است که برملا می گردد:
اگرچه امروز به درستی سخن از جنگ نرم و تهاجم فرهنگی دشمن صلیبی /صهیونی هشداردهنده تر از نبرد رودرروی نظامی یا به عبارتی جنگ سخت است اما بایستی این نکته را مدنظر داشت، آنکه درواقع بسیار بیش و پیش از جبهه صلیبیون صهیونیست، این جنگ و تهاجم را آغاز کرد و همین امروز نیز به حول و قوه الهی با اقتدار و عزت تمام ادامه می دهد ، همانا دین پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) بوده که فراتر از 1400 سال است، جنگ نرم و فرهنگی خویش را علیه کفر و شرک شروع نموده، در طول امامت یازده تن از امامان عظیم الشان شیعه آن را با روش های مختلف علیه همان کفار و مشرکین که هر زمان به رنگی درمی آمدند، پی گرفته و سرانجام با غیبت کبرای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انتظار پویای شیعیانش برای ظهور این جنگ فرهنگی را به نبردی همیشگی بدل کرده که لحظه به لحظه عرصه و میدان را بر دشمن هراسان و گیج و منگ، تنگ تر می سازد.
از همین روست که مشاهده می کنیم آنچنان از این سیطره و قدرت الهی آشفته و سرگردان گشته اند که در هر گام، تیرهای بلاهت خویش را بیشتر و بیشتر به سوی آسمان پرتاب می کنند تا به خیال نمرودی خویش، شاید بتوانند خدای قادر و قهار را مغلوب سازند!
در واقع از همان لحظه ای که دعوت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در مکه آشکار گشت و ایشان همراه با یارانشان به سوی خانه کعبه به حرکت درآمدند، این یورش فرهنگی اسلام علیه کفر آغاز شد. از همین روست که حضرت رسول اکرم (صلی اله علیه و آله) همواره نبرد نظامی را در آخرین مرحله رویارویی با دشمن قرار می دادند و از همین روست که برنده اصلی صلح حدیبیه، مسلمانان بودند و همچنین از همین رو بود که مکه اساسا با مجموعه ای از تمهیدات جنگ نرم از جمله جنگ روانی علیه دشمن و بدون کوچکترین تلفاتی فتح شد.
آنچه که امروزه تحت عنوان جنگ نرم یا تهاجم و یا ناتوی فرهنگی دشمن صهیونی صورت بندی می شود، در واقع دفاع ناگزیری است که در مقابل هجوم بی امان فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام داده و می دهند. به همین دلیل است که یکی از مسئولان بنیاد آمریکایی / صهیونیستی اعانه ملی برای دمکراسی(NED) در سال 1996 ابراز داشت که اینک به بزنگاه برخورد اندیشه ها رسیده ایم و روا نمی باشد در این بزنگاه میدان را به دشمنان واگذار نماییم.
بی جهت نیست که در این بزنگاه ، ساموئل هانتیگتن، جنگ تمدن ها را مطرح می سازد و فرانسیس فوکویاما در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه در سال 1986 و در اورشلیم ، تهاجم اصلی فرهنگی را از آن شیعه می داند و آن را با دو بال پروازی معنی می کند. او یکی از این بال ها را در کنار بال سرخ یعنی شهادت طلبی عاشورایی، بال سبز انتظار مهدوی معرفی می کند و به نظر می آید همین انتظار برای ظهور حضرت حجت (علیه السلام) باشد که اساس نبرد فرهنگی و جنگ نرم امروز سپاه اسلام علیه کفار صلیبی/صهیونی را تشکیل می دهد.
از همین رو، برای ضربه زدن به این باور آینده نگر شیعه که محور پویایی و دینامیزم آن را برای مدیریت جهان حفظ کرده و به قول فوکویاما با زره و سپر خود یعنی ولایت فقیه همه نیرنگ و فریب دشمنان را در این جهت بی اثر ساخته، جبهه متحد شرک و کفر تمامی سلاح های نرم و سخت خویش را در هر کجای این کره خاکی به کمک گرفته و از کلیت ظرفیت شیطانی خویش بهره جسته و می جوید.
یکی از این ظرفیت ها، ترفند فرقه سازی و علم کردن منجی های دروغین بوده و هست تا آن انتظار راستین را کم رنگ ساخته و شیعیانش را نسبت به منجی حقیقی سست و بی تفاوت کنند. تقریبا 200 سال پیش از آنکه فرانسیس فوکویاما در اورشلیم نسبت به بال سبز انتظار مهدوی به عنوان یکی از محورهای تهاجم فرهنگی اسلام و شیعه هشدار دهد، کانون های جهان وطن صهیونی ، دست به ایجاد فرقه های ضاله زدند تا در انتظار شیعیان امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خدشه وارد نمایند .
اولین اقدام کانون های یاد شده در این مسیر، بوجود آوردن بابیت بود به عنوان فرقه ای که قرار است مژده ظهور قریب الوقوع امام زمان را بدهد . علی محمد باب بانی این فرقه در بوشهر و در تجارت خانه دایی اش(که در قاچاق تریاک شریک ساسون های بغداد بود) با عوامل کانون های صهیونی ارتباط گرفت. لازم به ذکر است که ساسون های بغداد از خانواده های اشراف یهود بوده و هستند که در کنار امثال روچیلدها و خاندان ساموئل، از بنیانگذاران و حامیان اصلی صهیونیسم سیاسی در 3-4 قرن اخیر به شمار آمده اند.
پس از 5 سال کار در تجارتخانه مذکور و ارتباط با کانون های صهیونی ساسون ها ، علی محمد باب در سال 1260 هجری قمری/ 1844میلادی، دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت همان محافل متنفذ و مرموز بهسرعت شهرت یافت. او در آغاز خود را باب امام زمان اعلام کرد و سپس خود را امام زمان خواند و به این ترتیب گروهی را جذب خود کرد. اگرچه این دعوی باب، چندان به طول نیانجامید و وی به دلیل کم سوادی و ضعف روحی شدید، بسیار زودتر از آنچه پیش بینی می شد در مقابل اقدام علماء و روحانیون و همچنین اعتراضات مردم مسلمان ، دعوی خویش را پس گرفته و توبه نامه رسمی نوشت، اما ادعای کذب او به فتنه ای انجامید که گروهی از ساده اندیشان و افراد بی بصیرت را به دنبال خویش کشاند. فتنه ای که با هوشمندی و درایت علمای اسلام و به دست امیرکبیر خاموش شد.
پس از باب ، دو نفر از پیروانش به اسامی صبح ازل و حسینعلی نوری خود را مصداق وعده باب خواندند که هر دو نفر با حمایت های تمام عیار کانون های صهیونی و محافل استعماری در بریتانیا و روسیه، از خشم مردم مسلمان و ترس از مرگ ابتدا به عثمانی و سپس سرزمین فلسطین و قبرس گریختند. از میان این دو تن حسینعلی نوری به عنوان مهره اصلی کانونهای صهیونی برگزیده شد ، خود را بهاء الله نامید و پس از ادعای امام زمانی ابتدا پیامبر جدید اعلام شد و سرانجام ادعای خدایی نمود! این در حالی است که علیرغم این ادعای کذب، وی در مکتوبات متعددش بارها به جان تزار روسیه و پادشاه امپراتوری بریتانیا دعا کرده و زندگیش را مدیون آنها دانسته است!!
حضور بهاء در سرزمین فلسطین، دو هدف را پی گیری می کرد، ابتدا زمینه سازی برای شکل گیری رژیم صهیونیستی در این سرزمین مقدس که دقیقا 80 سال پس از استقرار او در فلسطین تاسیس گردید و دوم برای حمایت نزدیک و مستقیم امپراتوری جهانی صهیونیسم از این فرقه ضاله به عنوان یک نیروی استراتژیک جهت مقابله سیاسی و فکری با اسلام و شیعه و اجرای طرح تسخیر ام القرای آن یعنی سرزمین ایران.
این پیوند کانون های صهیونیستی و بهاییت در دوران جانشینی عباس افندی (که خود را عبدالبهاء خوانده بود) تشدید شد. در واقع در این دوران، بهائیت در تحقق استراتژی تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دهه 1870 میلادی آغاز شده بود، به تلاشی جدی دست زد که تلاش یاد شده در اسناد منتشره این فرقه بازتاب یافته است. در یکی از اسناد یاد شده ، عباس افندی در سال 1907 (مقارن با انقلاب مشروطه در ایران) به حبیب مؤید، (یکی از یهودیان بهائیشده ) چنین می نویسد:
"...اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عنقریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردیدی ندارد. قوم یهود عزیز میشود... و تمامی این اراضی بایر آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع میشوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت میشود و تردیدی در آن نیست..."
به همین دلیل بود که پس از پایان جنگ اوّل جهانی، وقتی شورای عالی متفقین، قیمومیت فلسطین را به دولت بریتانیا واگذارد و بخشی از طرح صهیونیزه کردن خاورمیانه تحقق یافت، ژنرال آلنبی، فرمانده نیروهای فاتح انگلیسی، عنوان "شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا" و نشان شوالیه گری را به عباس افندی اعطا کرد. اعطای این نشان بهپاس قدردانی از خدمات فرقه بهاییت به امپراتوری بریتانیا و در واقع امپراتوری صهیونیسم در دوران جنگ اول و مشارکت در تغییر نقشه خاورمیانه برای زمینه سازی تاسیس اسراییل بود.
ادامه دارد...