روی دیوار اسکار یادگاری ننویسیم!
بیش از یک دهه است که در چنین روزهایی بحث و جدل برای انتخاب یک فیلم جهت معرفی به مراسم اهدای جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا و بخش فیلمهای غیرانگلیسی زبان آن ، معمول شده و یا اینکه شاهد اعتراضات و انتقادات بعدی پس از انتخاب فیلم مذکور هستیم. اگرچه تمام این تلاشهای یک دهه مذکور ، تنها دو بار نتیجه داده و باعث شد در سال 1378 (1997) فیلم «بچههای آسمان» (مجید مجیدی) در میان پنج فیلم کاندیدای اسکار بهترین فیلم خارجی (غیرانگلیسیزبان) قرار گرفته و برای نخستین بار یک فیلمساز ایرانی رسما به سالن «کداک تیاتر» لسآنجلس راه یابد و یک بار هم با فیلم «جدایی نادر از سیمین» تا دریافت این جایزه هم پیش رفتیم.
اما هنوز معلوم نیست، آنهایی که هر ساله دست به انتخاب فیلم برای معرفی به مراسم اسکار میزنند تا چه حد از سازو کار آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا و روابط حاکم بر آن و اساسا فضای مسلط بر سینما و هنر آمریکا و در اینجا به طور ویژه هالیوود اطلاع دارند. (چون مراسم اسکار یک نمایش صرفا هالیوودی است و هیچ ارتباطی با سینمای مستقل یا هنری آمریکا ندارد). از طرف دیگر عدم آشنایی با چنان فضا و سازوکاری مثل این است که انتظار داشته باشیم در مراسم «MTV awards» مثلا فیلم دیوید لینچ جایزه اول را کسب کند ! یا در جشنواره کن، نخل طلایی به فیلمی همچون «اسپایدرمن» برسد!! و یا برای جشنواره ساندنس، فیلم «برباد رفته» را بفرستیم!!!
پس قبل از هرموضوعی بایستی با ماهیت مراسمی مانند اسکار آشنایی داشته باشیم. طبیعی است که این آشنایی بستری کاملا علمی و آکادمیک دارد و از هر گونه قضاوتی درباره خوب یا بد بودن آن میپرهیزد. بنابراین صرف نظر از مثبت یا منفی بودن چنین مراسمی واقعیت این است که میتوان مراسم اعطای جوایز اسکار را جهانیترین شکل یک نمایش محلی دانست که با پروپاگاندای قدرتمندترین رسانههای بینالمللی به هواخواهان و علاقمندان سینما در سراسر کره زمین، یک فستیوال فراقارهای نمایانده شده است در حالی که حدود 96 درصد کل جوایز آن، تنها به آثاری اختصاص دارد که محصول آمریکا و انگلیسیزبان هستند و در زمان و مدت خاصی در سینماهای لسآنجلس به نمایش درآمدهاند و فقط چهار درصد بقیه به فیلمهای دیگر کشورها تعلق دارد که آنها هم اگر بخواهند در سایر رشتهها غیر از بخش فیلمهای خارجی، حتما بایستی در همان زمان و مدت خاص در یک یا چند سالن سینمای لسآنجلس، اکران عمومی یافته باشند. چنانچه در هر سال بسیاری از فیلمهای آمریکایی به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخشکننده قوی، در سینماهای لسآنجلس به اکران در نیامده و در نتیجه از قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور میمانند.
به همین دلیل بوده که همواره در طول تاریخ سینما، بسیاری از شاهکارهای این هنر در مراسم اسکار مطرح نشدهاند.
فیالمثل شاهکارهای مسلمی مانند: «الکساندرنوسکی» (سرگئی آیزنشتاین)، «زمین» (الکساندر داوژنکو)، «اگتسومونوگاتاری» (کنجی میزو گوچی)، «پاترپانچالی» (ساتیا جیت رای)، «رم شهر بیدفاع» (روبرتو روسلینی)، «قاعده بازی» (ژان رنوار)، «زیر بامهای شهر» (رنهکلر)، «روز برمیآید» (مارسل کارنه)، «حفره» (ژاک بکر)، «اورفه» (ژان کوکتو)، «یک محکوم به مرگ میگریزد» (روبر برسون)، «ام» (فریتس لانگ)، «اردت» (کارل تئودور درایر)، «داستان توکیو» (یاساجیرو ازو)، «از نفس افتاده» (ژان لوک گدار)، «هیروشیما، عشق من» (آلن رنه)، «لولامونتز» (ماکس افولس) و ... هیچگاه مدنظر آکادمی اسکار قرار نگرفتند.
از طرف دیگر حجم و شدت تبلیغات کمپانیهای بزرگ و رسانههای عظیم (که در تیول همین کمپانیهاست) مهمترین و اساسیترین عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روی فیلمها از سوی اعضای آکادمی به نظر میآید. امتیازی که طبعا نصیب محصولات همان کمپانیها میشود و از همین رو آثار سینمای مستقل معمولا هیچگونه سهمی در نظرگاه اعضای آکادمی ندارند.
به جز همه اینها، یافتن خطوط مشخص تفکر و ایدئولوژی آمریکایی (که توسط رسانههای این کشور ساخته و القاء میشود) در میان فیلمهای هر سال این مراسم کار چندان دشواری نبوده و مطلب پوشیدهای به نظر نمیآید (حتی رسانههای خود آمریکا بارها اذعان داشتهاند).
زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به سال 1927 در یک مهمانی شام در خانه «لویی بیمه یر» ، رئیس کمپانی مترو گلدوین مه یر مطرح گردید و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر،همه ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانیهای آمریکایی بدهد، اساسا نمایشی برای محصولاتی از این کمپانیها مدنظر بود که علاوه بر دارا بودن نوعی ساختار به اصطلاح کلاسیک سینما (ساختار کلیشهای هالیوودی)، به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را ( با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگیاش ) تبلیغ نماید و اینکه کمپانیها در رقابت با یکدیگر، هر یک تا کجا میتوانند در صنعت ساخت این دسته فیلمها، ابتکار بزنند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفتهتر، صحنههای خارقالعادهتری را جلوی دوربین ببرند و بدین وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند.در چنین وادی ، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبوده و نیست، بلکه آنچه مد نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سر و کله زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای به تصویر کشیدن شمایی از یک قهرمان آمریکایی بود که هر زمان در شکل و قوارهای نمایان میشد.از مراسم اسکار بیش از آنچه گفته شد نمیتوان انتظار داشت. اما متاسفانه قدرت رسانههای غربی آنچنان است که حتی در همین کشور خودمان آن را به عنوان مهمترین اتفاق سینمایی سال جلوهگر میسازند! مراسمی که نه تنها سینمای ما بلکه سینمای هیچ کشور دیگری به جز آمریکا در آن سهم خاصی ندارد و ما دلخوشیم به همان یک فیلمی که سالها در انتظار اعلام نامش توسط یکی از مجریان این مراسم به عنوان نامزد جایزه اسکار ماندهایم! دلخوشی که البته به همه کشورها و ملتهای دیگر هم تحمیل شده و یک مراسم محدود محلی به عنوان جهانیترین فستیوال سینمایی تبلیغ گردیده است.
متاسفانه آنچنان که تاکنون از فیلمهای منتخب ایرانی برای این مراسم حاصل میشود، به نظر نمیآید در میان اغلب انتخابگران، وقوف کاملی به فضای یاد شده وجود داشته است. اگرچه واضح است ، از هر فرصت و امکانی برای تبلیغ فرهنگ و ارزشهای ایرانی به دنیا بایستی بهره گرفت اما گویا دوستان هیئت انتخاب فیلم برای مراسم اسکار، چندان به ملزومات چنین مراسمی عنایت ندارند. وگرنه چگونه میتوان برای نمایشی که تبلیغات و پخشکننده قوی آمریکایی و اکران مناسب، حرف اول را میزند، فیلمی را معرفی کرد که هیچ یک از امکانات فوق را در اختیار ندارد. مانند این است که یک تیم فوتبال را علیرغم تمامی شایستگیهایش، بدون شرکت در بازیهای مقدماتی، روانه جام جهانی کنیم!!
از طرف دیگر در حالی که رسانههای حاکم برآمریکا مملو از اکاذیب و اراجیف علیه فرهنگ و ارزشهای ایرانی هستند، اساسا چه اصراری بر انتخاب هیئت و برگزاری جلسه و صرف وقت و هزینه و سرانجام انتخاب فیلمی جهت شرکت در یک نمایش صرفا هالیوودی است؟ (که تازه پس از آن، وقت و نیروهای زیادی صرف بحثهای بیپایان بعد از انتخاب میشود که به نظر نمیآید اصلا چنین موضوعی ارزش به هدر دادن این همه انرژی و سرمایه را داشته باشد.)
چرا چنین نیرویی را برای انتخاب فیلم مناسب جهت جشنوارههای مستقل خود آمریکا صرف نمیکنیم؟ یا نمیتوان همچون روشهای سیاسی که در عرصه جهانی در مقابل شورای امنیت، از اهرم غیرمتعهدها و کشورهای اسلامی بهره گرفته میشود، در فقره سینما و فرهنگ هم به جشنوارههای کشورهای اسلامی و مستقل روی آوریم. مثالش کشور مصر است که به اعتراف همان رسانههای آمریکایی، مردمش به شدت هواخواه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و مواضع قاطعش علیه صهیونیسم و امپریالیسم شدهاند. یا کشورهای آمریکای لاتین مثل بولیوی و کوبا و نیکاراگوئه و ونزوئلا و ... که بتدریج به متحدان استراتژیک ایران تبدیل شده و اهالیاش، دلبسته فرهنگ و هنر ایرانی گشتهاند.(چندی پیش در خبرها آمده بود که برخی رهبران کشورهای آمریکای لاتین، برای مقابله با هجوم فیلمهای هالیوودی در کشورشان، راههایی را پیشنهاد کرده از جمله اکران فیلمهای کشورهای ضد آمریکایی ).
واقعا هیئت انتخاب فیلم ایرانی برای مراسم اسکار از اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا ، چه تصوری دارند؟ به نظر این دوستان، آنها در انتظار چه فیلمی از سینمای ایران هستند؟ کسانی که در طی این سالها نسبت به برجستهترین آثار سینمای ایران (که قطعا از بسیاری از فیلمهای مطرح شده در آن مراسم برتر بودند )، بیاعتنایی کردند؟ اگرچه بخش اعظم نگرش فوق را خیل تبلیغات نادرست همان رسانهها، در مردم آمریکا بوجود آوردند.
در طی سالهای اخیر مصاحبه مهمترین خبرنگاران اصلیترین رسانههای خبری آمریکا (شبکههای CBS و CNN )را با روسایجمهوری خودمان نظاره کردیم ، تا چه حد سؤالات و اطلاعات آنها واقع بینانه و منصفانه بود؟ نمیدانم آیا دوستان هیئت انتخاب فیلم ایرانی برای اسکار، متن کامل گزارش «شان پن» (که یکی از مستقلترین هنرمندان و مخالفان سیاستهای امروز آمریکا به شمار میآید) در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 ایران را در روزنامه «سانفرانسیسکو کرونیکل» خواندهاند؟ اگر آن را مطالعه نکردهاند، پیشنهاد میکنم به وب سایت این روزنامه مراجعه و حتما آن را بخوانند تا بلکه اندکی از پروپاگاندایی که توسط رسانههای آمریکایی حتی در ذهن مستقلترین افراد این کشور حقنه شده را متوجه شوند و آنگاه به تلاش خود جهت معرفی یک فیلم به آکادمی اسکار و انتخاب نهایی شان، نمره بدهند!
از همین رو به نظر میآید مراسمی مانند اسکار بایستی در حد و اندازههای خودش نگریست. مراسمی که در نظرگاه خود آمریکاییان هم فقط یک نمایش مد لباس و آرایش و موی سر است و تبلیغ مزونها، طراحان لباس و سازندگان جواهرات و به قول کریس راک (که دو بار مجری مراسم اسکار بود )، «فقط یک بازی آمریکایی است»!
به نظر میرسد صرف چنین تلاش و همتی برای یادگاری نوشتن روی دیوار اسکار چندان عاقلانه نباشد. ای کاش سازمان سینمایی وزارت ارشاد و دیگر مسئولان و متولیان سینمای ایران، به هیئتها و کارشناسانی فکر میکردند که برای حضور فیلمهای ایران در بازارهای جهانی، بهخصوص بازار فیلم کشورهای اسلامی و مستقل شور میکردند و جلسه میگرفتند و به بحث و جدل میپرداختند که کدام فیلم را برای اکران در سینمای کشورهای آمریکای لاتین انتخاب کنند؟ چه فیلمی را برای نمایش در ممالک اسلامی بفرستند؟ برای کشورهای شرق آسیا چه فکری بکنند؟ مردم سرزمینهای آفریقایی را چگونه دریابند؟ و ...
اینک بیش از هرزمانی مردم کشورهای مختلف در اقصی نقاط دنیا که از مقاومت خستگیناپذیر ایران در برابر قدرتهای جهانی حیرتزده شدهاند و از طرف دیگر تحت تبلیغات سرسامآور رسانههای غرب،تروریستهای دست ساخته آمریکا همچنان داعش را مظهر تفکر اسلامی میدانند طالب اسلام حقیقی هستند تا درون آن را بکاوند و جستوجو نمایند که چه انگیزههای شگرفی، چنین مقاومتی را باعث گردیده است. به جای آکادمینشینان مدپرست، این مردم را دریابیم ، به صواب نزدیکتر است.