فرح و طرح آمریکایی حمایت از سینمای شبه روشنفکری
سینمای موسوم به موج نو به شدت جشنواره پسند بود و در خارج کشور جوایز متعددی را تصاحب کرد اما هر چقدر که دل جشنواره های خارجی را بدست می آورد، بردل جماعت ایرانی و مردم کوچه و بازار و شهرها و روستاهای این سرزمین نمی نشست. گویی که فیلم هایش تنها برای خودنمایی و افه روشنفکری ساخته می شدند!!
اما فیلمسازی مانند علی حاتمی [1]سعی کرد خود را از این جریان جدا کرده و نوعی سینمای ملی و بومی را ادامه دهد که انصافا آثاری ماندنی در اوایل دهه 50 و البته در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی جلوی دوربین برد.
این در حالی بود که برخی از آثار موسوم به موج نو، به افراط های باورنکردنی هم رسید مثل "چشمه" ساخته آربی آوانسیان که برای تماشاگران تئاترهایش در جشن هنر شیراز امتحان پذیرش برگزار می کرد! و" سیاوش در تخت جمشید" فریدون رهنما که ابتدا در فرانسه به نمایش درآمد و به جز عده ای دست اندرکار تهیه فیلم، هیچ کس در حیطه سینمای آن روز ایران از تولید این فیلم، خبر نداشت. تا اینکه فیلم ساخته شده توسط هانری لانگلو در سینماتک پاریس به نمایش درآمد و برای اولین بار پرویز کیمیاوی که در آن روزها در فرانسه دانشجوی سینما بود، خبر آن را به مجله "فیلم و هنر" داد و این مجله، خبر را در یکی از شماره های خود به چاپ رسانید.
فیلم "سیاوش در تخت جمشید" 2 سال بعد در اولین جشن هنر شیراز به نمایش درآمد اما هرگز در ایران اکران عمومی پیدا نکرد، چراکه اساسا سازنده آن برای اکران عمومی فیلمش در ایران ارزش و مرتبتی قائل نبود. همین اتفاق برای دومین فیلم رهنما یعنی "پسر ایران از مادرش بی خبر است" هم افتاد.
وادادگی در برابر سینمای شبه روشنفکری
متاسفانه برخی کارشناسان، منتقدین و مسئولین سینمایی در تحلیل های خود همواره به این سینمای شبه روشنفکری، با نگرشی مثبت برخورد کرده و آن را در مقابل سیاست های مبتذل سینمایی رژیم شاه ارزیابی نموده اند! سینمایی که مستقیما از داخل کاخ شاه و دربار و دفتر کار فرح دیبا بیرون آمده و از سوی وی حمایت می شد. برای تایید این مطلب بی مناسبت نیست به برخی اظهار نظرهای احسان نراقی (مشاور شاه و فرح و جاسوس علنی سرویس های اطلاعاتی غرب) اشاره داشته باشیم. در این دسته اظهار نظرها، نراقی علنا فرح را با تعابیری مثبت حامی جریان به اصطلاح موج نو سینمای ایران معرفی کرده و طبیعی است که اشاره ای به سیاست های ضد اسلامی و ضد ایرانی پشت پرده این حمایت ها که از سوی کانون های امپریالیستی طراحی می شد، نداشته باشد. او می نویسد :
"...فرح با جرات به جسارت های هنری امثال فیلمسازان پیشرو می نگریست ...فرح با شناخت از فضای سینمای ایران، این جسارت را یافت که بسیاری از آثار توقیفی را نمایش دهد...فرح چون سدی در برابر خواسته های افراطی همسرش عمل می کرد. خصوصا توانست به عنوان یک پناهگاه و حامی برای گروه اقلیت هنرمندان و روشنفکران به حساب آید..."!!! [2]
اما متاسفانه خود نویسنده کتاب "فرآیند تعامل سینمای ایران و حکومت پهلوی" که نقل قول بالا را در کتابش آورده به آن اضافه می کند :
"...حاکمیت این نوع سینما (فیلمفارسی) اجازه نمی داد آثار معدود به ظاهر مخالف و منتقد به عنوان محور بر عموم اثر بگذارند. این آثار همان فیلم هایی بودند که فرح با دید مثبت از آنها رفع توقیف می کردو پیش از پخش در جشنواره ای که مخاطبش، طبقه نخبگان جامعه بودند، نمایش می داد ...سیاست های دستگاه در دو جهت اعمال می شد، یکی جلوگیری یا از بین بردن انگیزه برای تولید آثار روشنفکری بود که ساواک یا وزارت فرهنگ و هنر با تیغ سانسور این عمل را انجام می دادندو یکی هم حمایت از آنها که توسط دفتر فرح صورت می گرفت"!!!! [3]
طبیعی است وقتی با تکیه بر گفته ها و نقل قول های وابستگان به سیاست های استعماری و کارگزاران رسمی محافل امپریالیستی و صهیونیستی به تشریح و تبیین تاریخ نشسته و سیاست های دیکته شده محافل صهیونی برای طرح جدید اسلام زدایی و نابودی هویت ایرانی را تحت عنوان "سیاست مستقل و مثبت فرح و دفترش برای رفع توقیف آثار روشنفکری" معنی کنیم ،آنگاه دستپخت های رنگین و ظاهر فریب آنها را آثار معترض و انتقادی و اجتماعی تلقی کرده و بازی های درونی شان برای اکران پررونق تر را توقیف قلمداد می نماییم و در آخر هم حمایت فرح پهلوی از نوچه ها و کارمندانش برای اجرایی کردن همان طرح های از پیش تعیین و دیکته شده را "جسارت و حمایت از روشنفکران و هنرمندان محسوب می کنیم" !!!
این همان روشی است که در کمال تاسف توسط برخی کارشناسان و مسئولین و مراکز رسمی سینمایی در سالهای پس از انقلاب، در تبیین انحرافی ترین جنبه سینمای پیش از انقلاب که رنگ و لعاب شبه روشنفکری داشت و عنوان موج نو را یدک می کشید، در پیش گرفته شد. متاسفانه تحلیل ماهیت و ریشه ها و حتی انتقاد به این جریان، همواره از سوی گروهی از نویسندگان و منتقدان و کارشناسان دیروز و امروز سینمای ایران به عنوان یک "تابو" تلقی شده و همین تابو موجب گشته تا موج نو این سینما در برخی موارد حتی در سطح امری مقدس، ستایش شود. این در حالی است که حمایت های تعیین کننده و موثر رژیم شاه از جریان موج نو و توجیه آنها، با نقل قولی از فرخ غفاری (از کارگزاران فرهنگی رژیم گذشته) موکدتر می گردد.
غفاری می گوید:
"...آدم باهوش و پخته ای چون قطبی با بازسازی و نو سازی سینما در تلویزیون حرکتی در جهت حمایت از سینمای روشنفکری (موج نو سال 1348) نمود تا روشنفکران معارض، حاکمیت را خانه خود بدانند ...احیای سینمای ایران در سال 1348اگر کمک افراد مختلف نمی بود، اتفاق نمی افتاد.از جمله رضا قطبی، رییس تلویزیون . سینماگرانی مانند مصطفی فرزانه ، ساسان ویسی و من در پیرامون قطبی بودیم ..."[4]
امید است زمانی با همت منتقدان و کارشناسان صالح و متعهد، این جریان به طور کامل مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نقش آن در انحراف و شکست سینمای ایران همپای جریان دیگر یعنی "فیلمفارسی" تشریح گردد.
[1] -علی حاتمی از معدود فیلمسازان تاریخ سینمای ایران بود که سعی داشت به ریشه ها و باورهای ملی و دینی مردم ایران بپردازد و از ورای روایات رسمی و جاری ، نگاهی دیگر به تاریخ معاصر داشته باشد. او سعی کرد در بحبوحه حاکمیت سینمای طاغوت از هزارتوی غربزده و بیگانه پرست آن بگریزد و به علائق خود برسد و به هر حال در همین پیچ و خم های دشوار آثاری مانند :"حسن کچل" ، "سوته دلان" ، قصه های مولوی "سلطان صاحبقران" و ... را ساخت و در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی که دستش بازتر شده بود توانست آثار ماندگار همچون هزار دستان و مادر و ... را جلوی دوربین ببرد که نمونه های تصویری درخشانی از فرهنگ و ارزش های ایرانی/اسلامی به شمار می آیند.
[2] -علی اصغر کشانی - فرآیند تعامل سینمای ایران و حکومت پهلوی - صفحه 301- اتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[3] -همان - صفحه 302