تحلیل هافینگتن پست از پیاده روی اربعین
بزرگترین راهپیمایی جهان در حال انجام است،
چرا تا کنون چیزی از آن نشنیدید؟
در 24 نوامبر 2014 (4 آذرماه 1393) روزنامه معروف آمریکایی "هافینگتن پست" که اینک "هاف پست" خوانده می شود، در مقاله ای به سانسور راهپیمایی عظیم اربعین در رسانه های غربی معترض شده و به طور مفصل به جزییات این راهپیمایی پرداخت. بی مناسبت نیست در این روزهایی که راهپیمایی فوق با عظمت بسیار گسترده تر در حال برگزاری است و البته رسانه های غربی، همچنان برخلاف تمامی استانداردهای حرفه ای خبررسانی اخبار آن را سانسور می کنند، به بازخوانی آن مقاله مفصل بپردازیم که از نگاه یک نشریه غربی به بزرگترین اجتماع بشری تاریخ معاصر پرداخته است:
این واقعه حج مسلمانان و یا کومبه میلای (یک فستیوال هندی) نیست. واقعه ای است که به نام اربعین شناخته میشود. این واقعه بزرگترین گردهمایی جهان است و با این وجود،احتمالاً شما تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهاید. نه تنها شرکت کنندگان در این مراسم بیش از تعداد شرکت کنندگان در مراسم حج مکه است (با نسبت 5 برابر) حتی از کومبه میلای که هر سه سال یک بار برگزار میشود هم گسترده تر است. خلاصه اینکه، اربعین هر تجمع دیگری را در نظر کوچک میکند و در سال گذشته جمعیت آن به مرز 20 میلیون شرکت کننده رسید. این رقم حدود 60% کل جمعیت عراق است.
ورای همه اینها، اربعین رخدادی منحصر به فرد است، چرا که علیرغم همه هرج و مرج ها و شرایط خطرناک عراق اتفاق میافتد. داعش به شیعیان به چشم دشمن قسم خورده نگاه میکند، و به همین دلیل هیچ چیز بدتر از دیدن تجمع عظیم زائران شیعه، برای نشان دادن ایمانشان، گروههای تروریستی را خشمگین نمیکند.
اربعین یک ویژگی عجیب دیگر نیز دارد. در حالی که این واقعه صرفاً در ارتباط با امور معنوی شیعیان است، سنیها، حتی مسیحیها، ایزدیها، زرتشتیها و صائبین در هردو فعالیت زیارت و خدمت به سایر زائرین و نیازمندان شرکت میکنند. این یک ویژگی منحصر به فرد است که به یک رخداد مذهبی داده شده است و تنها میتواند یک معنی داشته باشد: مردم فارغ از رنگ پوست و عقیدهشان، حسین را به عنوان یک نماد جهانی و بدون مرز آزادی و شفقت میشناسند.
علت اینکه شما هرگز در مورد این اتفاق چیزی نشنیدهاید احتمالاً به این حقیقت مربوط است که مطبوعات بیشتر نگران جنبههای منفی و جنایت آمیز و شایعات مهیج هستند تا جنبههای مثبت و الهام بخش. به خصوص زمانی که پای اسلام به میان میآید.
اگر تنها صد نفر از معترضان در لندن به خیابانها بیایند و شعار بدهند و یا در هنگ کنگ راهپیماییهایی اتفاق بیافتد و یا در روسیه مردم تظاهرات ضد پوتین انجام دهند، میگوییم سطح بالایی از دموکراسی در این کشورها وجود دارد و به سرعت در رسانهها منعکس میشود، اما یک گردهمایی 20 میلیونی با وجود وحشت و سرو صدای عراق، حتی موفق نمیشد به زیرنویس اخبار راه پیدا کند. علیرغم این که این رخداد دارای تمام عناصر حیاتی و ویژگیهای چشم نواز مانند: ارقام بزرگ و گیج کننده، اهمیت سیاسی، پیام انقلابی، پیشینه تاریخی و اصل وجود است، یک تحریم غیر رسمی رسانه ای به این رویداد بسیار بزرگ تحمیل شده است. اما زمانی که چنین داستانی نقل میشود، آن هم با وجود تحریریه رسانههای بزرگ، موجی از شوکه شدنها و افکار عمیق را در مردم ایجاد میکند.
در میان تعداد بیشمار افرادی که از این واقعه الهام گرفتهاند، یک مرد جوان استرالیایی وجود دارد که من سالها پیش او را ملاقات کردم، او به دین اسلام گرویده بود. بدیهی است که هیچ کس تصمیم به ایجاد چنین تغییر بزرگی در زندگیاش را به راحتی نمیگیرد. او در پاسخ به پرسشهای من گفت که تمام این داستان برای او از سال 2003 شروع شد. یک روز عصر، زمانی که اخبار نگاه میکرد، توسط یک صحنه که نشان میداد میلیونها نفر در حال رفتن به سمت یک شهر مذهبی به نام کربلا هستند، جذب شد.آنها شعار نام یک مرد را میدادند، نامی که او هرگز نشنیده بود: حسین.
برای اولین بار بعد از چند دهه، اعمال دینی که قبلاً در عراق سرکوب میشد در حال انجام شدن بود و جهان نگاه اجمالی به آن انداخته بود.
با سرنگونی رژیم بعثی عراق، مشاهده گران غربی مشتاق بودند که ببینند مردم عراق چگونه در این آزادی از بند آزار و شکنجه دیکتاتوری رفتار خواهند کرد."جمهوری ترس" از هم پاشیده بود و شیشه ی عمر دیو شکسته بود."کربلا کجاست و چرا این همه انسان حاضرند برای رفتن به آنجا سر بدهند و صف کشیدهاند؟" "این حسین کیست که همه از او بی چون و چرا اطاعت میکنند و برای سوگواری مرگش بعد از 14 قرن چنین صف کشیدهاند؟"
آنچه در آن خبر 60 ثانیه ای گزارش شد او را به شدت تکان داد، چرا که این صحنهها شبیه هیچ کدام از تصورات او نبودند. یک حرارت و اتصال که همه زائران را به برادههای آهن تبدیل کرده و همگی را با هم میکشد و به آنچه که تنها میتوان نام آن را مغناطیس غیر قابل مقاومت حسین نامید، نزدیک تر میکند. او میگوید "اگر میخواهید یک دین زنده که تنفس میکند را ببینید، به کربلا بروید"
چگونه یک مرد که در 1396 سال قبل کشته شده است، میتواند این چنین زنده باشد و امروز حضور قابل لمسی را به نمایش بگذارد که باعث شود میلیونها نفر برای او تجمع کنند و برای مشکل او چنان ناراحت باشند که گویی مشکل خودشان بوده است. چگونه است که این مردم با هم دچار مشکل و نزاع نمیشوند، علتی جز این که آنها همگی یک علاقه مشترک دارند وجود ندارد. از طرف دیگر اگر شما احساس کرده باشید که کسی خود را برای مبارزه برای حق آزادی شما درگیر کرده است، حقی که با شما عادلانه برخورد شود، حق شما برای یک زندگی با کرامت، شما با او همدردی خواهید کرد چرا که او برای عقاید شما به مبارزه برخواسته است.
حسین، نوه محمد اکرم، در میان مسلمانان به عنوان "شاه شهدا" پذیرفته شده است. او در کربلا در روزی به نام عاشورا در روز دهم ماه اسلامی محرم کشته شد. چرا که از دست دادن و وفاداری با خلیفه ی فاسد و ستمگر، یزید، خود داری کرده بود. او و خانواده و همراهانش توسط یک ارتش 30 هزار نفری در میانه صحرا محاصره شدند. از آب و غذا محروم شده و به خوفناکترین شیوه سر زده شدند. از آن روز تا امروز داستان او هزاران بار نقل شده است. به نقل از تاریخدان انگلیسی، ادوارد گیسون: "با وجود وقوع این اتفاق در مکان و آب و هوایی بسیار متفاوت، صحنههای تراژدی حسین، همدلی سردترین قلبها را نیز برمی انگیزد". از آن زمان تا کنون مسلمانان شیعه برای مرگ حسین در روز خاص عاشورا و چهل روز بعد از آن در روز اربعین سوگواری کردهاند. یک دوره چهل روزه که طول دوره عزاداری در سنت اسلام است. امسال اربعین در روز جمعه 12 دسامبر اتفاق خواهد افتاد.
من به کربلا سفر کردم تا خودم متوجه شوم که چرا این شهر این چنین مستی آور است. آنچه من شاهدش بودم به من اثبات کرد که حتی بزرگترین دوربینها هم برای به تصویر کشیدن روح این گردهمایی بزرگ و صلح آمیز کوچک است. سیلی از مردان، زنان، کودکان و بیش از همه زنان سیاه پوش از افق تا افق را پر میکنند. جمعیت آنقدر زیاد است که صدها مایل مسافت را مسدود میکند.
فاصله 425 مایل بین اولین شهر مرزی عراق تا کربلا مسافرتی طولانی با ماشین است و باید به طور غیر قابل تصوری سخت باشد وقتی قرار است این مسیر با پای پیاده طی شود. طی این مسیر برای زائران دوهفته کامل طول میکشد. افرادی از تمام گروههای سنی خستگی راه رفتن در زیر آفتاب سوزان در طی روز و سرمای استخوان سوز در شب را متحمل میشوند. آنها حتی بدون اساسیترین تجهیزات سفر و یا کمپینگ از مسیر زمینهای ناهموار و تالابهای خطرناک سفر میکنند. آنها در کنار عشق سوزان و بزرگشان به حسین، چیز زیاد دیگری با خود حمل نمیکنند. پرچمها و پارچه نوشتهها، هدفشان را به خود آنها و کل جهانیان یاد آوری میکند.
آه ای جان، تو بعد از حسین بی ارزشی
"مرگ و زندگی هردو نزد من یکی است، پس بگذار من را مجنون بخوانند"
این پیام بخشی از دکلمه عباس، برادر ناتنی و سرلشکر مورد اعتماد حسین است، که او نیز در کربلا در حالی که سعی میکرد برای برادر و خواهر زادههای تشنهاش آب ببرد کشته شد.
با این وضعیت خراب امنیت عراق که باعث میشود عراق در تیتر خبرهای جهان باشد، هیچ کس شک ندارد که این واقعه از هر لحاظ واقعی و قابل لمس است.
یک بخش از این مراسم سوگواری که هر مشاهده کننده ای را بهت زده میکند دیدن این صحنه است که هزاران چادر که آشپزخانه موقت هستند توسط روستاییان که در مناطق اطراف زندگی میکنند، در کناره مسیر زائران برپا شده است. این چادرها که موکب نام دارد مکانهایی هستند که آنچه زائران نیاز دارند را در اختیار آنها میگذارند. از غذای تازه و جایی برای استراحت گرفته تا مکالمات بین المللی رایگان برای زائران (که با وجود این وضعیت ناامن در عراق به خانوادههای خود اطلاع دهند که سلامت اند) پوشک بچه و تا هر رفتار مهربانانه ای، آن هم، همه و همه رایگان. در واقع زائرین نیازی به حمل کردن هیچ چیز جز لباسهایشان در این سفر 400 مایلی ندارند. حیرت بیشتر در نوع دعوت از زائرین برای غذا و نوشیدنی است. گردانندگان موکب ها، جلوی زائرین را میگیرند، با آنها راه میرند و از آنها خواهش میکنند که دعوت آنها را بپذیرند که اغلب شامل یک مجموعه کامل از خدمات مناسب برای پادشاهان است: در ابتدا پاهای شما ماساژداده میشود، سپس غذای گرم و خوشمزه تعارف میکنند و بعد از آن از شما دعوت میشود که استراحت کنید، در حالی که لباسهای شما شسته و اتو زده میشود و بعد از بیداری به شما بازگردانده میشود و البته همه ی این کارها رایگان و با مهربانی صورت میگیرد.
برای به دست آوردن بینش بهتر، این را در نظر بگیرید: پس از رخ دادن زلزله هائیتی و با همدردی و حمایت جهانی، اتحادیه جهانی غذا در بهترین حالت توانست به 500 هزار نفر غذا رسانی کند. ارتش ایالات متحده عملیات متحدی را به راه انداخت و منابع گوناگونی از آژانسهای فدرال را به خدمت گرفت و در نهایت اعلام کرد که در طی گذشت 5 ماه ازین فاجعه انسانی 4.9 میلیون غذا به دست زلزله زدگان رسیده است حالا این را مقایسه کنید با بیش از 50 میلیون وعده غذایی در هر روز در اربعین، که برابر است با 700 میلیون وعده غذایی برای زائران در طی این مدت از زمان، که تماماً نه به وسیله ی ایالات متحده و خیریههای جهانی بلکه به وسیله ی کارگران فقیر و کشاورزانی که در طی سال کار میکنند تا بتوانند رضایت زائرین را جلب کنند فراهم میشود. همه چیز که شامل امنیت هم میشود توسط مبارزان داوطلب فراهم میگردد که با یک چشم مواظب داعش هستند و با چشم دیگر زائران را در طی این مسیر راهنمایی میکنند. یکی از گردانندگان موکب ها میگوید "برای آن که ببینید اسلام چه چیزی را آموزش میدهد، به آنچه که چند صد تروریست وحشی انجام میدهند توجه نکنید بلکه به فداکاری خاضعانه ای که میلیونها زائر عرب به نمایش میگذارند توجه کنید"
در واقع نام شیعیان باید در چند زمینه در کتاب ثبت رکوردهای جهانی گینس ذکر شود: بزرگترین گردهمایی سالانه، طولانیترین میز غذاخوری مستمر، بالاترین میزان غذای رایگان به مردم، بیشترین و بالاترین میزان افراد داوطلب برای خدمت در یک واقعه منحصر که تمام آنها تحت خطر قریبالوقوع بمب گذاریهای انتحاری اتفاق میافتد.
تنها نگاه به انبوه جمعیت، نفس شمارا بند میآورد و آنچه که به این نمایش عظیم اضافه میشود این است که هرچه شرایط امنیتی بدتر میشود افراد بیشتری انگیزه پیدا میکنند که تروریستها را به چالش بکشند و به آنها ثابت کنند که نمیتواند سد راه زائرین شوند. بنابراین، این مراسم سوگواری تنها یک مراسم مذهبی نیست، بلکه نشانه پر رنگی از مقاومت است. ویدیوهایی که به صورت آنلاین فرستاده شده است نشان میدهد که چگونه یک فرد بمب گذار در یک عملیات انتحاری خودش را به وسط جمعیت میرساند و منفجر میکند تا جمعیت زیادی را از بین ببرد، اما جمعیت شعار سر میدهند که:
حتی اگر دست و پایمان قطع شود خود را به سرزمین مقدس خواهیم رساند
انفجارهای وحشتناکی که در طی سال اتفاق میافتد به طور غالب زائران شیعه را هدف قرار میدهد و جانهای بیشماری را میگیرد که نشان دهنده خطراتی است که شیعیان مقیم عراق با آن مواجهاند و بیانگر نا امنی است که در کل کشور شیوع میکند. با این وجود به نظر نمیرسد که خطر مرگ بتواند جلوی مردم را بگیرد. جوان و پیر، عراقی و غیر عراقی، این سفر خطرناک را به جان میخرند تا به شهر مقدس برسند.
برای یک مشاهده گر آسان نیست که متوجه شود چه چیزی زائران را این چنین به سمت خود میکشد. شما زنانی را میبینید که بچههایشان را در آغوش گرفتهاند، پیرمردهایی که در صندلی چرخ دار هستند، افرادی که عصا به دست دارند و حتی افراد نابینایی که با کمک عصای سفید میتوانند مسیر خود را پیدا کنند. من پدری را دیدم که از بصره کل مسیر را با پسر معلولش پیاده آمده بود. پسرک 12 ساله مبتلا به فلج مغزی بود و نمیتوانست بدون کمک راه برود، بنابراین پدر در مسیر طولانی از سفر کف پای پسر را روی پای خودش قرار میداد و زیر بازوانش را میگرفت تا باهم قدم بردارند. این اتفاق مانند داستان فیلمهای است که برنده اسکار میشوند. اما به نظر میرسد که هالیوود به قهرمانان افسانه ای بیشتر توجه میکند تا قهرمانان زندگی واقعی، آنهایی که دلاور و سر سپردهاند.
زائران حرم مطهر حسین و برادرش عباس، تنها با احساسی در دلشان به سمت آنها نمیروند. این زائرین برای مرگ سختی که آنها داشتهاند گریه میکنند و در پی این کار تعهد خود به آرمانهای حسین را محکم تر میکنند. اولین کاری که زائرین بعد از رسیدن به حرم حسین میکنند این است که زیارت نامه را با صدای بلند و موزون میخوانند. یک نوشته مقدس که خلاصه ای از وضعیت و شرح حال حسین است. در آن متن، آنها این گونه آغاز میکنند که حسین را وارث آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی میخوانند. مفاهیم بسیار عمیقی در نگارش این متن وجود دارد. این مطلب نشان میدهد که پیام حسین درباره : حقیقت، عدالت وعشق برای مظلومیت به عنوان جزو جدایی ناپذیر از خواسته تمام پیامبران الهی بوده است. رفتن مردم به کربلا به این علت نیست که از دیدن صحنه ای شگفت زده شوند-سرسبزی و نخلهای پرپشت خرما و یا برای تحسین زیبایی ظاهری مسلمانان و یا برای خرید و سرگرمی و نه برای دیدن مکانهای تاریخی و باستانی-آنها میروند تا گریه کنند. تا عزاداری کنند و رایحه بهشتی حسین را از نزدیک استشمام کنند.
آنها در حالی که برای بزرگترین فداکاری و جان نثاری که تاکنون دیده شده است اشک میریزند و حسرت میخورند و وارد حرم مطهر میشوند. و این چنین است که هریک از آنها با مردی که هرگز او را ندیدهاند، رابطه ای شخصی برقرار می کنند، با او صحبت میکنند و نامش را صدا میزنند. آنها به مقبرهاش چنگ میزنند و زمینی را که به ضریح منتهی میشود میبوسند.آ نها به نحوی در و دیوارها را لمس میکنند که گویی در حال لمس کردن صورت یک دوست قدیمی و عزیز هستند. این یک چشم انداز زیبا از یک حماسه است. برای فهمیدن آنچه که این مردم را برمی انگیزد باید درکی از شخصیت و جایگاه امام حسین و رابطه روحی کسانی که آمدهاند تا او را بشناسند و با دریافت افسانه ی زندگی او ببالند داشت.
اگر دنیا حسین، پیامش و جان نثاری اش را شناخته بود، همه میتوانستند ریشههای باستانی داعش را پیدا کنند و بفهمند که عقیده ی این گروه برای مرگ و نابودی از کجا سرچشمه میگیرد. قرنها پیش بود که در کربلا بشریت شاهد بنیان گذاری وحشیگری و جنایت که در قتل حسین خلاصه شد، بود. این اتفاق مواجهه ظلمت مطلق با نور درخشان بود. مقابله ی فساد با فضیلت. ازین روست که روح حسین تا به امروز زنده مانده است و حضورش با تمام جنبههای زندگی این افراد گره خورده. داستان او مبارزه قهرمانانه برای زندگی بهتر را تشویق و تحسین میکند و هیچ تحریم رسانه ای نمیتواند نور او را خاموش کند.
"حسین کیست؟"، سوالی با این عمق که میتواند باعث شود افراد دین خود را تغییر دهند تنها زمانی میتواند پاسخ داده شود که شما با پای پیاده به حرم حسین رفته باشید.