کودتا با رمز فتنه
"کودتا با رمز فتنه" عنوان مستندی 30 دقیقه ای بود که به مناسبت اولین سالگرد وقایع انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی توسط رضا جعفریان برای گروه سیاسی شبکه خبر تهیه شد.
در این مستند برای نخستین بار اسناد صریح و تکان دهنده ای درباره زمینه چینی فتنه پس از انتخابات خرداد 88 توسط کانون های صهیونی و ارتباط آن با محافل سیاسی امنیتی غرب به نمایش درآمد. در این روزها که باز به سالگرد 9 دی ماه و انجام آن فتنه رسیده ایم ، بی مناسبت نیست برای آگاهی نسل امروز و دیروز متن آن مستند را انتشار دهیم:
سال 1388 سال خاصی در تاریخ معاصر ایران به خصوص دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. چراکه در هیچ دوره ای ، تاریخ ایران زمین به خاطر ندارد که اینچنین تمامی دشمنان تاریخی این کشور با رنگ و لعاب های مختلف به طور علنی شمشیرهای خود را کشیده و در برابر ملت ایران صف بکشند. اگرچه در زمان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله نیز تقریبا چنین صف آرایی وجود داشت اما علنی نبود و نظام سلطه جهانی علیرغم همه حمایت ها و پشتیبانی اش از صدام و ایستادن تمام قد در پشت سر رژیم بعثی ، هیچگاه به طور رسمی و آشکارا این حمایت ها و هدایت ها را اعلام نکرد. اما در سال 1388 امپریالیسم جهانی با تمام نیرو و امکانات و با گسترده ترین شکل ، به حمایت و هدایت از جریانی برخاست که فروپاشی ایدئولوژیک انقلاب و سپس سقوط فیزیکال نظام جمهوری اسلامی را نشانه رفته بود. جریانی که در یک عبارت ، انقلاب یا بهتر بگوییم کودتای مخملی نامیده شد اگرچه گروهی جاهلانه یا عامدانه در صدد نفی و یا به سخره گرفتن آن برآمدند که چون چنین انقلاب یا کودتایی در ایران شانس پیروزی ندارد بنابراین امکان طراحی و اقدام و وقوع نیز برآن متصور نیست. درست مانند آنکه بگوییم شکست دهها کودتا مانند کودتای نوژه علیه انقلاب ، به معنای عدم وجود اصل آنها بوده است!!
اما توطئه کودتای مخملی در ایران یک حقیقت محض بوده و هست.
در اوج اغتشاشات پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در خرداد و تیرماه 88 ، این گونه از سوی مهمترین بلندگوهای نظام سلطه جهانی و توسط عوامل و عناصر کانون های صهیونی به پروژه انقلاب مخملی در ایران تاکید می شود.
منوچهر ساچمه چی ( منشه امیر ) – گوینده رادیو اسراییل :
"...یکی سبز پوشیده ، یکی زرد پوشیده و یک حال و هوایی مثل جاهایی مثلا جمهوری اوکراین یا لهستان و مانند آن ، پیش از انقلاب مخملی حکمفرماست ..."
داریوش همایون – وزیر اطلاعات رژیم شاه در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا ( VOA ):
"...انقلاب مخملی آرزوی ماست ، هدف تظاهر کنندگان است ، هدف این خیزش است..."
عنایت فانی – مجری تلویزیون فارسی بی بی سی:
"...همه اعتراضات بهانه ای است برای یک انقلاب مخملی و تغییر نظام جمهوی اسلامی ..."
علی آلفونه – عضو بنیاد آمریکن اینترپرایز:
"...دولت ایالات متحده آمریکا ، قصدش تغییر نظام جمهوری اسلامی هست..."
کودتای مخملی یک حقیقت محض بود که کلیدش نه از امروز و دیروز بلکه به قول یکی از مهمترین عناصر آن یعنی عبدالکریم سروش از 20 سال قبل خورده بود تا در سال 1388 و همزمان با دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به ثمر بنشیند. شاید نمی توانستیم نقش سروش در این کودتا و در ارتباط با کانون های توطئه گر صهیونیستی همچون سازمان های فراماسونری را با تکیه براسناد متقن ثابت کنیم تا اینکه او در آبان 1383، برلین را به مقصد آمستردام ترک کرد که با حضور در قصر پادشاهى هلند، جایزه «اراسموس» را از دست خاندان سلطنتى پرنس «برنهارد» بگیرد و از اینجا رابطه عبدالکریم سروش به عنوان تئوریسین جریان به اصطلاح اصلاح طلبی با رهبران ماسونی فاش گردید.
در سال 2004 «جایزه اراسموس» که بنیانگذار کلوب سرى و ماسونی «بیلدربرگ» تعیین کننده برنده آن بود به «عبدالکریم سروش» تعلق گرفت تا از یک سو کوشش هاى او براى ترویج "تئورى ماسونى علم" در جامعه دانشگاهى ایران ارج نهاده شود و از دیگر سو تلاش هایش جهت هدایت جریان کودتای مخملی در ایران نادیده گرفته نشده و به کارگزاران این جریان کد و نشانه ای ارائه گردد که از چه کسی بایستی حساب ببرند.
در واقع"عبدالکریم سروش" آخرین کسى بود که در هنگام حیات بنیانگذار کلوب سرى و ماسونی بیلدربرگ و با تصویب شخص وى «جایزه اراسموس» را دریافت کرد. این در حالی بود که سالها پیش از این ، از «عبدالکریم سروش» به عنوان یکى از امیدهاى انقلاب مخملى در ایران یاد شده بود.
"رالف فوربس "، نویسنده و کارشناس مسایل سیاسی طی مقالهای با عنوان "نخبگان جهانی، سیا در پشت جنگ کثیف علیه ایران " که در هفتهنامه آمریکنفریپرس منتشر شد، درباره کلوپ بیلدربرگ نوشت: "...در حالی که رسانههای به اصطلاح آزاد آمریکا سکوت اختیار کرده بودند، منابع خبری نسبت به نقشهای که توسط یک "جامعه مخفی فراماسونها "، مشهور به گروه "بیلدربرگ " برای فرو بردن دنیا به دنیایی سراسر آشوب، طراحی شده است، هشدار دادند. هدف این طرح نیز نابودی تمامی ادیان و ملل مستقل و تاسیس یک دولت جهانی میباشد.
بنابراین گزارش طرح مذکور در سال 1999 و طی جلسه سری گروه بیلدربرگ در هتل " پارک سزار " پرتغال، نهایی شد. این گزارش میافزاید: در حالی که برخی محققین شجاع آمریکایی، در رابطه با گروه بیلدربرگ نوشتند و هشدار دادند که این گروه در واقع یک "دولت در سایه " است که قدرت عظیمی بر تمامی جهان دارد، دستگاههای تبلیغاتی آمریکا از گزارش این تحقیقات خودداری کردند..."
اما در مقابل برای پروپاگاندا به نفع عبدالکریم سروش از سال 1373 رسانه هاى آمریکایی، مانند روزنامه «لس آنجلس تایمز» و نشریات ضد انقلابی و صهیونیستی همچون «کیهان لندن» و «نیمروز» ، سروش را «مارتین لوتر اسلام» خواندند و نوشتند که او رهبر پروژه رفرم (اصلاحات دینى و سیاسی) در ایران است. مجله «اکسپرس» در سال 1377 معتقد بود که هنگام وقوع یک انقلاب مخملى در ایران، سروش مانند «ریمون آرون»(تئوریسین براندازی نرم) نقش یک "ناظر متعهد"را بازى خواهد کرد.
سه گزارش استراتژیک ایالات متحده که در سال 1375 توسط «شوراى روابط خارجى آمریکا»، سال 1378 از سوى «سازمان اطلاعات مرکزى آمریکا CIA» و در سال 1382 در «پنتاگون» تهیه شد، پیش بینى مى کرد که تا سال 1389 ساختار اسلام سیاسى و نظام جمهورى اسلامى ایران فرو خواهد ریخت! در هر سه گزارش از "عبدالکریم سروش"، اعضاء «حلقه کیان»- که عنوان «روشنفکران دینی» را براى خود جعل کردند- و «دانشجویان ایرانى لیبرال» به مثابه شرکاء آمریکا در طرح براندازى جمهورى اسلامى نام برده شد."عبدالکریم سروش" همواره براین ارزیابى ها صحه مى گذاشت و سال 1377 به ماهنامه"گئو" گفت که «آینده ایران مذهبى نخواهد بود» و به زودى نظام ایران سکولار مى شود.
البته در همان سال 1383 ، سروش پیش از دریافت «جایزه اراسموس» با وزیر امور خارجه آمریکا در دولت رونالد ریگان یعنی جرج شولتز (همان طراح برنامه معروف صهیونیستی براندازی نظام جمهوری اسلامی موسوم به "استراتژی شولتز")، دیدار کرد و به وی اطمینان داد که اصلاحات سکولار در ایران «برگشت ناپذیر» است و دانشجویان ایرانى امیدهاى پیشبرد این پروژه هستند! همان روز، یک تحلیل گر بلندپایه «پنتاگون» گفت که سروش گزینه ما براى تحقق پروژه رفرم در ایران است و "او در انتظار زمان مناسب به سر مى برد."!
یک فرمول همیشگی
دستورالعمل همیشه همان است. جنبش های دانشجویی و جوانان با ظاهری با نشاط پیش قدم می شوند و طوری دیگران را برای پیوستن به این جنبش جذب می کنند که گویی این حرکت یک مد است و چیزی است که باید انجام شود! آن چه باعث سرنگونی می شود ، فرآیندی است که همیشه یک نماد ، یک رنگ یا یک استراتژی تجاری ، نقطه برجسته آن به شمار می آید. در صربستان با تی شرت ، پوستر و پرچم هایی به خیابان ها ریختند ، در اوکراین ، این نماد به رنگ نارنجی تغییر داده شد. نماد گرجستان ، یک مشت به رنگ گل سرخ بود و در ونزوئلا به جای مشت بسته (برای تنوع هم که بود) دست ها به شکل باز و با رنگ سیاه و سفید به عنوان سمبل و نماد قرار گرفت.
خانم اوا گولینگر از تحلیل گران برجسته سیاسی درباره ویژگی های کودتای مخملی می نویسد:"...انقلاب های رنگی یا کودتاهای مخملی همیشه در کشورهایی رخ می دهند که به نوعی منافع نظام جهانی سلطه را تهدید کرده اند و جنبش هایی که توسط موسسات و سازمان های وابسته به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آمریکا در این گونه کشورها سازمان داده می شود ، عموما ضد عدالت و به نفع سرمایه گذاران و سرمایه داران و با شعارهای کلی و مبهم همراه می شود. اعتراضات و اقدامات تحریمی ، همیشه هنگام مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری برنامه ریزی می شوند تا مسائلی همچون تقلب پنهانی و کشمکش ها را افزایش دهند ودر صورت شکست خوردن مخالفان،انتخابات را بی اعتبار و بدنام کنند..."
در تمامی کودتاهای مخملی و رنگینی که تا امروز رخ داده این نقاط مشترک وجود داشته است. در همه آنها انتخابات ریاست جمهوری با انگ تقلب و به اصطلاح صیانت از آراء به چالش کشیده شده ، پیش از پایان رای گیری و حتی بعضا پیش از شروع آن ، کاندیدای مورد نظر خویش را برنده اعلام نموده اند و پس از آن تحت عنوان تقلب در انتخابات ، هواداران خود را به خیابان ها کشیده و درگیری و زد و خورد و خشونت و بعضا ترور و قتل و کشتار به راه انداخته اند تا از آب گل آلود ایجاد شده ، ماهی خویش را صید نمایند!!
در همه این کودتاهای مخملی هم موسسات خاصی برای سرمایه گذاری و آموزش و هدایت حضور داشته اند، مانند: بنیاد ملی برای دمکراسی (NED) ، موسسه آلبرت اینشتین ، مرکز بین المللی مبارزات غیرخشونت آمیز ، خانه آزادی ، موسسه رند ، موسسه وودرو ویلسن و بنیاد جامعه بازمتعلق به جرج سوروس.
اینکه واقعا جرج سوروس و بنیاد صهیونی به اصطلاح جامعه بازش که از مهمترین موسسات و تینک تانک های ایالات متحده به شمار می رود ، نقش اصلی در کودتا یا انقلاب مخملی گرجستان و اوکراین و قرقیزستان و صربستان داشته، برخی از کارشناسان و ناظران سیاسی فعال در خود این کشورها به وضوح برآن تاکید کرده اند:
مثلا یکی از اعضای مجلس گرجستان پس از کودتای مخملی ساکاشویلی گفت :
"...کسی کتمان نمی کند که این انقلابات در نهادهای اطلاعاتی امنیتی آمریکا پایه گذاری شده اند. این سیاست دولت آمریکا ، سیاست عجیبی است. یعنی هروقت سازمان های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا ، برنامه ریزی یک انقلاب مخملی را می کنند ، توسط همین نهادهای ظاهرا فرهنگی و غیر دولتی مثل بنیاد سوروس آن را انجام می دهند..."
همچنین ادوارد شواردنادزهرییس جمهوری سابق گرجستان نیز پس از به قدرت رسیدن ساکاشویلی در مصاحبه ای گفت :
"...سیاستمداران جوان که در گرجستان به قدرت رسیدند ، از نظر مالی توسط جرج سوروس تامین می شدند. منظورم همان میلیاردر معروف آمریکایی است..."
و یا ادوارد باقروفاز فعالان حقوق بشر قرقیزستان نیز در مصاحبه ای اظهار داشت:
"...گزارشات موثقی نشان می دهد که بنیاد جامعه باز وابسته به جرج سوروس در روی کارآمدن ساکاشویلی در گرجستان ، نقش اساسی داشت و علاوه بر آن در حوادث قرقیزستان نیز نقش داشته است..."
پیکریا چیخرادزه، یکی دیگر از اعضای مجلس گرجستان نیز بر نقش جرج سوروس در انقلاب مخملی گرجستان تاکید داشته است :
"...اینکه سوروس در انقلاب مخملی دخالت داشت و نقش کلیدی را ایفا می کرد برای همه روشن است. خود شخص سوروس هم در یک مصاحبه مطبوعاتی به این نکته اشاره می کند که طرح آن در گرجستان موفقیت آمیز بوده است و چنین طرح هایی در کشورهای دیگر هم اجرا خواهد شد. به جز اظهارات سوروس ، شواهد دیگری هم وجود دارد که نقش او را در انقلاب مخملی ثابت می کند. نفوذ سوروس آنقدر گسترده بود که بعد از تشکیل دولت ، او حقوق دولتمردان گرجی را پرداخت می کرد که ما شدیدا مخالف بودیم. چون معتقدیم دولتمردان نباید از بیگانگان حقوق دریافت کنند. وقتی آنها از خارجی ها ، حقوق و پول بگیرند ، ناچارند در خدمت منافع آنها قرار بگیرند در صورتی که دولتمردان بایستی به فکر منافع مردم باشند..."
مدیر بنیاد جامعه باز ( سوروس ) در گرجستان هم به نقش بنیاد جامعه باز در انقلاب مخملی گرجستان اذعان دارد :"...باید بگویم که نقش بنیاد جامعه باز یا همان چیزی که مردم تحت عنوان بنیاد سوروس از آن نام برده اند ، در شکل گیری جامعه مدنی ما بسیار مهم بود و در ابعاد مختلف نقش داشت و امروز نیز فعالیت دارد..."
سخن کرت پینسکی، از مسئولین دفتر بنیاد جامعه باز (بنیاد سوروس) درباره مبالغی که این بنیاد برای انقلابات مخملی هزینه کرده ، از همه روشن تر است :
"...ما مبلغ کمی دادیم ، فکر می کنم چیزی حدود 30 هزار دلار که توانستند با آن صدها فعال سیاسی را جمع کرده و آموزش بدهند که چگونه فعالیت های غیر نظامی ها را هماهنگ کنند تا به انتخابات منتهی شود..."
همه اینها به جز اظهار نظر صریح خود جرج سوروس است که در مصاحبه ای به روشنی اظهار داشت که با هزینه چند میلیون دلار در گرجستان انقلاب مخملی به راه انداخته و دولت ساکاشویلی را بر سر کار آورده است.
چنانچه مقام معظم رهبری نیز در خطبه های نماز جمعه مهم خودشان پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم (در 29 خرداد 1388)و افشای طرح و برنامه های کانون های صهیونی برای به اغتشاش کشاندن کشور ، فرمودند :
"...این کاری که در داخل ناشیانه از بعضی سر زد ، اینها را به طمع انداخت. خیال کردند ایران هم گرجستان است. یک سرمایه دار صهیونیست آمریکایی ، طبق ادعای خودش که در رسانه ها ، در بعضی از مطبوعات نقل شد ، گفت من 10 میلیون دلار خرج کردم در گرجستان انقلاب مخملی راه انداختم ، حکومتی را بردم ، حکومتی را آوردم. احمق ها خیال کردند جمهوری اسلامی ...ایران ...این ملت عظیم ...با کجا مقایسه می کنید ایران را ؟ مشکل دشمنان ما این است که ملت ایران را هنوز هم نشناختند..."
20 سال زمینه چینی
اما روند کودتای مخملی در ایران همچنانکه عبدالکریم سروش فاش ساخت از 20 سال پیش در ایران کلید خورد . درست از زمانی که حضرت امام خمینی (ره) رحلت کردند و دشمنان ایران و اسلام پس از 10 سال نبرد سخت در جبهه های مختلف ترور و کودتا و نبرد مسلحانه و جنگ تحمیلی به این نتیجه رسیدند که از رویارویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی طرفی نخواهند بست. از همان زمان پروژه براندازی نرم و کودتای مخملی در دستور کار کانون های پنهان صهیونی قرار گرفت و عوامل این کودتا تحت عنوان بازگشت نخبگان و مغزها به داخل کشور و در نهادهای فرهنگی و موسسات علمی و هنری نفوذ کردند.
علیرغم تذکرات و توصیه های مکرر مقام معظم رهبری (که تقریبا از چهارمین ماه ولایت ایشان در مهرماه سال 1368 شروع شد) مبنی بر توجه به این تهاجم فرهنگی که آرام آرام به شبیخون و سپس ناتوی فرهنگی بدل گردید ، در طول دوران سازندگی و اصلاحات، نفوذ فرهنگی عوامل اندیشکده ها و به اصطلاح تینک تانک های آمریکایی/صهیونیستی درون سازمان ها ، موسسات دولتی و دانشگاهها و مدارس عالی ادامه داشت.
اما با به آخر رسیدن دوران فوق و پس از انتخابات هفتم مجلس شورای اسلامی و به ویژه بعد از انتخابات نهم ریاست جمهوری که برخلاف پیش بینی ها و رایزنی ها ، قدرت قانون گذاری و اجرایی کشور به اصول گرایان منتقل شد و شبکه هایی که در طول 16 سال برای استحاله نظام درون بافت دولت شکل گرفته بودند ، از هم پاشیده شد ، زنگ خطر برای کانون های پنهان صهیونیستی به صدا درآمد. نشانه آن زنگ خطر، تشکیل جلسه فوق العاده یکی از نهادهای تاثیرگذار امنیتی – فرهنگی آمریکا بود تا راه چاره ای برای شرایط جدید اندیشیده شود.
"کمیته خطر جاری" The committee on the present danger" که اعضای آن را برجسته ترین عناصر سیاسی و نظامی آمریکا تشکیل می دهند، در جدیدترین تصمیم خود در مهرماه 1384 با توجه به استحکام نظام جمهوری اسلامی و شکست دهها استراتژی در مقابل ملت ایران در طول سال های گذشته، جنگ سخت را بی فایده دانسته و خواستار توجه بیشتر دولت ایالات متحده به پروژه نرم افزاری "براندازی از درون" شدند.
«مارک پالمر»، از اعضای برجسته این کمیته و چهره بانفوذ دستگاه سیاست خارجی آمریکا، در گفتگویی با «دبوراسالومود»، خبرنگار روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، صراحتاً با ایده تهاجم نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران مخالفت کرده و اعلام نمود:"ایران به لحاظ وسعت سرزمینی، کمیّت جمعیت، کیفیت نیروی انسانی، امکانات نظامی، منابع طبیعی سرشار و موقعیت جغرافیایی ممتاز در منطقه خاورمیانه و هارتلند نظام بین الملل به قدرتی کم بدیل تبدیل گردیده که دیگر نمی توان با یورش نظامی آن را سرنگون کرد»
در گزارش کمیته خطر جاری که توسط مارک پالمر جمع بندی و تدوین شد، براندازی نظام جمهوری اسلامی با تمرکز فعالیت ها بر روی سه محور دکترین مهار، نبرد رسانه ای و ساماندهی نافرمانی مدنی، مورد تاکید و توصیه قرار گرفت.
در راهکارهای گزارش کمیته خطر جاری تحت عنوان "ایران و آمریکا، رهیافت جدید" ، 15 محور کلی وجود داشت که از مهمترین آنها می توان به "استفاده از ضعف سیاست های اقتصادی و اختلافات درونی " ، " دامن زدن به نافرمانی مدنی در تشکل های دانشجویی و نهادهای غیر دولتی و صنفی به عنوان ابزار فشار" ، "افزایش فشار سیاسی /اقتصادی در پرونده هسته ای و کشاندن آن به شورای امنیت" ، " دعوت فعالان جوان ایرانی به خارج برای شرکت در سمینارهای کوچک" و" از میان بردن قدرت بسیج و سپاه و ایجاد تغییرات اساسی در وزارت اطلاعات " اشاره نمود.
کودتای صدها میلیون دلاری
وب سایت رادیو زمانه از پایگاههای رسانه ای غرب صهیونی در مقابل نهضت های آزادیبخش و استقلال طلب جهان در تاریخ 3 آذرماه 1385 و در مقاله ای تحت عنوان "انقلاب مخملی در ایران "در جهت عملی ساختن راهکارهای فوق ، از تلاش های یکی از عوامل شناخته شده ناتوی فرهنگی علیه ایران نام برد و درباره اش نوشت :
"...رامین احمدی سرپرست سازمان آموزشِ مبارزة غیر خشونت آمیز استراتژیک ، برای نخستین بار تلاش کرده است مجموعة به هم پیوسته ای از ادبیات سیاسی را که نام آن «تئوری مبارزة غیرخشونت آمیز» است به فعالان سیاسی ایرانی معرفی کند. نام غیر رسمی این نوع تئوری و پراتیک «انقلاب مخملی» است..."
مقاله رادیو زمانه این گونه ادامه پیدا می کند : "...این هفته روزنامة «نیویورک تایمز» برای نخستین بار فاش کرد که سازمانی غیردولتی به نام «سازمان آموزش مبارزة غیر خشونت آمیز استراتژیک» هر سه ماه یکبار با برگزاری کارگاههای آموزشی در شیخ نشین دوبی ، به ایرانیانِ علاقه مند اصول مقاومت و مبارزة صلح آمیز را می آموزد..."
رادیو زمانه به نقل از نیویورک تایمز می افزاید:"...به گزارش یکی از نشریات معتبر به نام "آسیا تایمز آن لاین" گروه های به اصطلاح «حقوق بشری» وابسته به سازمان سیا در دوبی پایتخت امارات متحده عربی، چندین سال است به شکار خبرنگاران و ژورنالیست های ایرانی برای تدارک یک انقلاب مخملی اقدام ورزیده اند."
در مقاله نیویورک تایمز همچنین آمده است:"...یکی از گروههای غیردولتی مستقر در دوبی، "مرکز ایرانی (برخورد) غیرخشونتآمیز کاربردی" است . این مرکز از ایرانیها دعوت میکند تا در کارگاههای آموزشی خود، به آنها نشان دهد که چگونه اعتراضهای مسالمتآمیز در گرجستان، فیلیپین و دیگرمناطق دنیا شکل گرفته است.این مرکز امیدوار است با برگزاری کلاسهایی درباره نافرمانی مدنی، به شورشهای مسالمتآمیز در ایران دامن بزند..".
گزارش تکان دهنده دیگری در سپتامبر 2006 در یکی از پایگاههای اینترنتی مستقل انتشار یافت که حکایت از تلاش سازمان یافته برای ایجاد کودتای مخملی در ایران می کرد. این گزارش را دو خبرنگار مستقل به اسامی :Thomas Erdbrink و Thalia Verkade منتشر کردند. متن گزارش فوق به شرح زیر است:
"...روتردام/ تهران، 16 سپتامبر 2006
وزارت امور خارجۀ هلند به یک سازمانِ نو محافظه کار آمریکایی یارانه داده است تا از طریق برنامه ای، جابجایی ِ صلح آمیز قدرت را در ایران عملی سازد. سازمان خانۀ آزادی (Freedom House ) که در سال 2003 از حملۀ آمریکا به عراق جانبداری می کرد، امسال حدود 630 هزار یورو از دولت هلند دریافت داشت روزنامۀ انگلیسی فاینشنال تایمز می گوید که خانۀ آزادی یکی از سازمانهایی ست که از وزارت امور خارجۀ آمریکا برای عملیات پنهانی و غیرقانونی در ایران، پول دریافت می کند. ایالات متحده 75 میلیون دلار برای به اصطلاح" آوردن دموکراسی و آزادی در ایران" اختصاص داده است. خانۀ آزادی یکی از نیروهای مؤثر در پشتیبانی از "انقلاب نارنجی" طی سالهای 2004 و 2005 در اوکراین و نیز در جنبش دانشجویی Otpor در صربستان بود..."
گزارش توماس اردبرینک و تالیا ورکاد ادامه می دهد: "...زمانی که این سازمان آمریکایی درخواست کرد از هلند یارانه دریافت کند، مدیریت آن را جیمز وولزی رئیس سابق سیا (CIA) بر عهده داشت که از حامیان فراخوانهای ِ تغییر رژیم در ایران بوده است. پیتر اکرمن رئیس فعلی خانۀ آزادی، مدیریت مرکز اسناد حقوق بشر ایران را نیز بر عهده دارد. این گروه در مجاورت ایران در دبی همایش هایی را برگزار کرد که تأکید آنها بر درسهایی بود که از قیام مردم در صربستان و اوکراین می توان گرفت..."
در همین رابطه " بریان راس " و "ریچارد اسپزیتو " در 23 ماه می سال 2007 گزارش دادند: " منابع کنونی و سابق اطلاعاتی به شبکه خبری ایبیسی گفتهاند که سازمان سیا تاییدیه ریاست جمهوری را برای انجام یک عملیات "سیاه" مخفی برای بیثباتسازی دولت ایران، دریافت کرده است. "
همچنین نشریه انگلیسی " لندن تلگراف " در 27 می 2007 گزارش داد: " بوش یک سند رسمی را امضا کرده است که بر طرح سیا برای جنجال تبلیغاتی و اشاعه اطلاعات غلط به منظور بیثباتسازی و سرنگونی ناگهانی دولت ایران صحه میگذارد."
بنابر آنچه براساس اسناد و مدارک معتبر دیدید و شنیدید ، با تمهیداتی که اندیشیده شده بود و هزینه های کلانی که صرف گردید، دیگر تمامی برنامه ها برای ممانعت از انتخاب مجدد کاندیدای اصول گرایان در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری کوک شده بود و هیچ نتیجه ای به جز آن قابل پذیرش نبود. برای صورت گرفتن این مهم ، تاکتیک های عاجل تازه ای در دستور کار قرار گرفت. در همین رابطه روزنامه صهیونیستی «هاآرتص»، پیش از برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در ایران به نقل از گزارش وزارت امور خارجه اسراییل نوشت: «در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایران، دیپلماتها و نمایندگیهای اسراییل در سراسر جهان ماموریت یافتهاند تصویری کدر و سیاه از ایران انتشار دهند.... به طور خلاصه هدف بدنامکردن وجهه ایران در سطح بینالمللی در آستانه انتخابات این کشور است.»
شمشیر از رو بسته شد!
سیاهنمایی، القاء ناکارآمدی دولت نهم، بزرگنمایی مشکلات اقتصادی و قریب الوقوع جلوه دادن بروز بحران شدید در ایران، ایجاد تردید در موفقیتهای علمی و فنآوری نوین با اولویت حوزههای هستهای و فضایی، زیر سوال بردن سیاست خارجی دولت نهم به ویژه در موضوع اتمی و القاء چند پارگی میان مسئولان ارشد نظام و استحاله فکری، عقیدتی و فرهنگی مخاطبان ایرانی، از جمله اهداف ضد ایرانی و مکتوبی بود که این رسانهها در کنار رسانههای به خدمت گرفته شده داخلی موظف بودند تا به طور موازی و در کنار جریان اپوزیسیون خارج از کشور دنبال کنند.
در 29 ژوئن 2008 میلادی، «سیمور هرش» ، تحلیل گر مشهور سیاسی در نشریه «نیویورکر» با اشارهای قابل تامل به کمک مالی ایالات متحده برای ایجاد یک عملیات پنهانی گسترده علیه ایران و درخواست تخصیص 400 میلیون دلار از سوی رییس جمهوری آمریکا به همین منظور مینویسد: «جمعآوری اطلاعات در رابطه با پرونده هستهای ایران، تحلیل بردن تواناییهای هستهای و تلاش برای تضعیف دولت ایران از طریق کار بر روی گروههای مخالف و ارایه پول به آنها به منظور تغییر رژیم در ایران از جمله اقدامات تصویب شده در دولت بوش بود.»
بدین ترتیب وزارت خارجه کشورهای آمریکا، هلند و رژیم صهیونیستی، شورای روابط خارجی ایالات متحده، کنگره آمریکا، بنیاد سوروس و موسسه خانه آزادی، مسئول مدیریت تخصیص این بودجه به موسسات هدف شناسایی شدند. تعدادی از این موسسات هدف که با جذب این بودجه، وظیفه شناسایی و پشتیبانی مالی از دانشجویان، روزنامهنگاران و راه اندازی و توسعه رسانههای مکتوب و دیجیتالی و حمایت از وبلاگنویسان مخالف نظام جمهوری اسلامی و فعالان بالقوه سیاسی در ایران را عهده دار شدند، عبارت بودند از:
موسسه هلندی «هیفوس» (Hivos) و سایت «روزآنلاین» ؛ موسسه هلندی «پرس نو»(Press Now) تحت عنوان کمک به سایت و رادیو اینترنتی «زمانه» ؛ موسسه آمریکایی «خانه آزادی» (Freedom House) تحت عنوان کمک به سایت و پروژه "گذار" ؛ موسسه انگلیسی «بی.بی.سی ورد سرویس تراست»BBC World) Service Trust) تحت عنوان کمک به سایت «زیگزاگ» ؛ بنیاد «دخترک» در قالب کمک به سایت «شهرزاد نیوز» ؛ موسسات و سایتهای «راهی» ؛ «کنشگران داوطلب» و «کارورزی سازمان های جامعه مدنی» ؛ «ورد پرس فوتو» (world press photo)، «نیو مدیا» (New Media) و ارتباطات برای توسعه (CFD).
بخش عمدهای از این بودجه به منظور «جنگ رسانهای در درون نظام» به صورت محرمانه در اختیار گروههای اصلاحطلب ایرانی داخل کشور قرار گرفت تا در رقابتهای انتخاباتی دهمین دوره ریاست جمهوری(22 خرداد 1388) و از طریق مدیریت و تقسیم این بودجه بین برخی رسانهها و روزنامههای مخالف با دولت نهم قرار گیرد.
بدین ترتیب علاوه بر ایجاد برخی نشریات، وبلاگها و سایتهای خبری در فاصله چند ماه پیش از آغاز انتخابات ریاست جمهوری، شناسایی، اجاره و بعضا انتقال تیم رسانهای در تعدادی از روزنامههای سراسری برای جنگ رسانهای در اولویت دست اندرکاران پروژه قرار گرفت و مقرر گردید تا به مرور زمان برخی روزنامههای دیگر نیز به طور غیرمستقیم و از طرق مختلف درگیر این برنامه شوند.
در خارج از کشور نیز جریانی موازی ماموریت یافت با هدایت مستقیم وزارت امور خارجه اسراییل، تلاشهای گستردهای را برای راهاندازی یک جنگ تمام عیار رسانهای علیه ایران با محوریت موضوعی «سیاهنمایی از ایران و مخابره تصویری سیاه از ایران به سراسر جهان» آغاز کند.
اما با توجه با نظرخواهی های مکرر برخی اندیشکده های معتبر آمریکایی مانند موسسه "فردای عاری از وحشت" یا موسسه"توسعه انسانی" که نتایج آن پیش از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در نشریاتی همچون واشینگتن پست و گاردین هم درج گردید ، حتی سازمان های اطلاعاتی غرب نیز از پیروزی کاندیدای اصول گرایان اطمینان حاصل کرده بودند.
از همین روی برای مقابله با عواقب آن استراتژی جدیدی را برروی میز قرار دادند که مراحل مستقلی را دربرمی گرفت ، از جمله:.
"تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "، " اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز یا پیش از پایان آن "، "زمینهسازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات، " " بازی با رنگها "و... از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن استراتژی فوق بود که در کودتاهای مخملی گرجستان ، پاسخ لازم را داده بود.
پال رابرتس معاون اسبق وزارت خزانه داری آمریکادر مصاحبه اختصاصی با مجله آمریکایی "فارین پالیسی " گفت: ... همه آشوب های ایجاد شده در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری، توطئه آمریکا برای بی اعتبار و منزوی کردن ایران بود تا این کشور را به زانو درآورد. چرا که به عنوان مثال "کنت تیمرمن " که یک نومحافظه کار است و ریاست بنیاد ملی برای دمکراسی(NED) را برعهده دارد ، روز 11 ژوئن یعنی پیش از برگزاری انتخابات در ایران نوشت : "صحبت از یک انقلاب سبز در ایران است."
اگرچه انقلاب سبز مورد نظر آقای تیمرمن تقریبا یک سال پیش از این زمینه سازی شده بود. از همان زمانی که در تابستان سال 1387 اعلام شد ، همین بنیاد ملی برای دمکراسی(NED) برای تعدادی از روزنامه نگاران و خبرنگاران ایرانی دوره آموزشى برگزار می نماید . در واقع بنیاد ملی برای دمکراسی NED طرح پروژه هاى براندازى مخملین را با همکارى برخى کشورهاى اتحادیه اروپا از 10 سپتامبر سال 2008 در جمهورى مولداوى با برگزارى کلاس هاى خبرنگارى و روزنامه نگارى به مرحله اجرا درآورد. اهداف این کلاس ها آشنایى با دموکراسى و روزنامه نگارى به شیوه آمریکایى عنوان شده بود و به نوشته سایت رسمى این سازمان 150 نفر از کشورهاى مختلف دنیا براى حضور در این کلاس ها ثبت نام کردند که 22 نفر از این تعداد، روزنامه نگاران ایرانى بودند.
پال رابرتس ادامه می دهد:"...به عبارت دیگر قبل از رأی گیری چیزی آماده شده بود که باعث می شود به خودجوش بودن اعتراضات شک کنیم. چون تیمرمن در ادامه نوشته بود: NED در طول دهه گذشته میلیون ها دلار را صرف گسترش انقلاب "رنگی " در کشورهایی همچون اوکراین و صربستان کرده و تکنیک های ارتباطی و سازمانی مدرن را به کارگران آموزش داده است. بخشی از این پول به دست حامیان موسوی ، رسیده است البته از طریق ارتباط با سازمان های غیردولتی در خارج از ایران که NED بودجه آنها را تامین می کند...."
این ادعا را سخنان «لرد بالتیمور» تحلیلگر ارشد غربی در پایگاه خبری «خانه شفافسازی اطلاعات» پیرامون نحوه تامین مالی ایجاد اغتشاش و انقلاب رنگی در ایران نیز تایید کرد.
در واقع زمینه های کودتای مخملی در ایران از سالها پیش توسط موسسات و سازمان های وابسته به کانون های صهیونیستی طراحی وبه مرحله اجرا درآمده بود."سباستین ابت"و"کاترینا کراتوراک"، نویسندگان وخبرنگاران"آسوشیتدپرس" در ابتدای گزارشی که در این خبرگزاری منتشر شد با اذغان به این واقعیت و همچنین دخالت مستقیم آمریکا در آموزش برخی فعالین سیاسی ایرانی جهت سازماندهی برای کودتای مخملی علیه نظام جمهوری اسلامی ، اظهار داشتند: " پیتر آکرمن بنیانگذار " مرکز بینالمللی مبارزات بدون خشونت " در واشنگتن کسی است که سال 2005، دو کارگاه فوق محرمانه را با همین کاربرد در دبی برای فعالین ایرانی برگزار کرد ... "
اما هدایت معترضان به انتخابات ایران از سوی منابع خارجی به حدی واضح و آشکار بود که " پاپوویک"، از رهبران انقلاب مخملی صربستان و از همکاران جین شارپ و رابرت هلوی در انستیتو آلبرت اینشتین (که هدایت برخی کودتاهای مخملی را برعهده داشت) با راهنمایی گروههای معترض در سایت تویتر ، از آنها میخواست تا چراغهای اتومبیلهای خود را روشن کرده و در حالی که قرآن بدست دارند در برابر نیروهای امنیتی بایستند. وی همچنین از برخی روشهای دیگر این معترضان نیز تمجید کرد و تاکید نمود که استفاده از پوشش سبز به عنوان رنگ نمادین اسلام و فریاد زدن شعارهای انقلاب اسلامی سال 79 ایران، روشهای مناسبی هستند.
" جیمز کاربت "، صاحبنظر مسایل سیاسی در یادداشتی که در پایگاه خبری " ویلیلومن "، منتشر شد با رمزگشایی اقدامات سازمانیافته اینترنتی برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی و با اشاره به نقش رژیم صهیونیستی در این وقایع سازمانیافته ر نوشت: "...نشریه صهیونیستی " جروزالمپست " نیز تنها ساعتی پس از آغاز پدیده تویتری ایرانیان، اقدام به انتشار مقالهای در این رابطه کرد که نقش موساد در این قضیه را قطعیتر میکند..."
این تحلیل گر مسایل سیاسی تمامی اقدامات اخیر در حمایت از اغتشاشگران ایران را برنامهریزی شده و در راستای برنامه جدیدی با نام " بیثباتسازی 2 " دانست و اظهار داشت: "...بیثباتسازی2، آخرین نسخه از برنامه قدرتهای غربی است که برای چند دهه و با هدف سرنگونی دولتهای خارجی منتخب مردم ، اجرا میشود؛ دولتهایی که در برابر هوسرانی دولتهای غربی و شرکتهای چند ملیتی تسلیم نشدهاند..."
جیمز کاربت با بیان رویکرد غرب در استفاده از برخی گروههای مدعی دموکراسی برای رسیدن به اهداف خود، نوشت: "...برنامه بیثباتسازی 1 با مشارکت گروههای به اصطلاح مردمنهادی که هدف خود را ارتقای سطح دموکراسی اعلام میکردند و نامهایی از قبیل " بنیاد جامعه باز "، " خانه آزادی " و " بنیاد ملی برای دموکراسی "، داشتند، انجام شد. بطوریکه غرب اقدام به تامین مالی، آموزش، پشتیبانی و تجهیز و تحریک جنبشهای مخالف در کشورهای هدف میکرد که اغلب این موارد نیز در زمان انتخابات و با ایجاد یک نماد رنگی، صورت میگرفت..."
دکتر الکساندر کنیازوف – فعال سیاسی در این باره اظهار می دارد:
"...بین حوادثی که در کشورهای قرقیزستان ، اوکراین ، گرجستان و صربستان اتفاق افتاده و از آنها به عنوان انقلابات مخملی یاد می شود، وجه شباهت زیادی وجود دارد. حتی اتفاقاتی که پس از انتخابات بین دولت و مخالفان در اوکراین و قرقیزستان روی داد، خیلی به هم شبیه هستند. البته هر کشور نسبت به حوادث خود، ویژگی های خاص خودش را دارد. اما وجه مشترک بین آنها، حمایت مالی بنیادهای غربی از آنهاست. سازمان هایی که این انقلابات را تامین مالی می کنند، در حوادث مختلف بسیار فعال بوده اند و در بیشتر اوقات این سازمان های به مفهوم شخصیت کلیدی انقلاب مخملی هستند..."
جیمز کاربت با اشاره به موج انقلابهای رنگی مورد حمایت غرب در دهه اخیر نوشت: "...غرب با استفاده از " انقلابهای رنگی " موفق به بیثباتسازی دولتهای اوکراین ، گرجستان، قرقیزستان و برخی کشورهای دیگر شد و نقطه اشتراک این انقلابها نیز نقش " جورج سوروس "، یک شخصیت میلیاردر بود..."
این تحلیل گر غربی با اشاره به این مطلب که آغاز برنامه بیثباتسازی 2 در قضایای اخیر ایران مشهود است ، نوشت: "...اکنون به برنامه بیثباتسازی2 رسیدهایم که چیز خیلی بیشتری از بیثباتسازی 1 ندارد و تنها فرق آن استفاده از سایتهای اینترنتی "تویتر "، "فیسبوک " [Facebook]، "یوتیوب " و دیگر رسانههای اجتماعی است که با هدف وسعت دادن به تاثیر اعتراضات داخلی به کار گرفته شدهاند..."
همچنین اریک والبرگ " (Eric Walberg)، تحلیلگر سایت خبری "ربل " (The rebel) به تحلیل پشت پرده سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در قبال ایران پرداخت و نوشت "...تظاهرات در ایران مبتنی بر الگوهای انقلابهای رنگین بود..."
کدام راه به سوی ایران؟!
در ژوئن 2009 ، مرکز تحقیقات پیشرفته ضد تروریسم در پایگاه اطلاع رسانی خود بخشها و ابعادی از پروژه موسوم به "کدام راه به سمت ایران ؟" را منتشر کرد که نشان میداد، کودتای مخملی سال 2009 ایران در اندیشکده آمریکایی «بروکینگز» طراحی شده بود.
قابل ذکر اینکه «انستیتو بروکینگز» همان نقشی را در تصمیمسازی استراتژیک برای حزب دموکرات به ریاست جمهوری اوباما ایفا میکند، که «انستیتو امریکن اینترپرایز» برای دولت جمهوری خواهان به رهبری «جرج بوش» برعهده داشت. بر اساس اخبار موجود در پایگاه اطلاعرسانی مرکز تحقیقات پیشرفتهی ضد تروریسم، مرکز سابان وابسته به اندیشکده آمریکایی «بروکینگز» در گزارش مفصل خود، راهکارهای لازم برای کودتای مخملی در ایران و حمایت از مخالفان نظام را قبل از انتخابات طراحی کرده بود.
این مرکز که توسط میلیاردر صهیونیست به نام «حییم سابان» راهاندازی شده است، در محوریابی ذیل گزارش 60 صفحهای خود، «کار ویژهی» اغتشاش عمومی، و گسترش و سپس استمرار آن تا مرحله فروپاشی را ارائه کرده است.
مرکز سابان در این گزارش، گزینههای استراتژی جدید آمریکا در قبال ایران را بررسی و با واکاوی سناریوهای مختلف علیه ایران، در کنار گزینههای مطرح دیپلماتیک و نظامی، موضوع تغییر حکومت را از طریق کودتای مخملی، با ایجاد اغتشاش و هدایت آن توسط اپوزیسیون، تا مرحله فروپاشی و سپس حمله نظامی و اشغال کشور، در شرایط فعلی مناسبترین گزینه تشخیص داده است. این گزارش توسط شش تن از استراتژیستهای وابسته انستیتو بروکینگز به نامهای «کنت ام پولاک»، مدیر سابان؛ «مارتین ایندایک»، سفیر اسبق آمریکا در سرزمینهای اشغالی؛ «دانیل ال بای من »؛ «سوزان مالونی»؛ «مایکل. ای. اُ .هانلون » و «بروس ریدل» تهیه شده است.
فصل ششم این گزارش به عنوان «انقلاب مخملی»، مناسبترین راه برای تغییر حکومت را حمایت گسترده از انقلاب مخملی در ایران دانسته که در ادامه نیز آن را بهترین راه حل مشکلات آمریکا با ایران معرفی کرده که کمترین هزینه را در بر دارد.
نویسندگان این گزارش هدف اصلی گزینهی انقلاب مخملی را براندازی حکومت ایران و ایجاد حکومتی که بیشترین همراهی را با منافع آمریکا داشته باشد، عنوان کردهاند و گفتهاند که تعامل با اپوزیسیون داخلی جمهوری اسلامی، برگ برندهای در دست آمریکاست که از طریق آن به ایران فشار وارد ساخته و رفتار حکومت ایران را تغییر دهد. در ادامه این گزارش چهارچوب زمانی این سناریو شده و آمده است:
«انقلاب مخملی نیازمند وجود رهبران محلی در صحنه است و لذا چارچوب زمانی آن منوط به شرایط حادث شده و پیدایش این رهبران محلی، در آن شرایط خاص است که ممکن است در چند هفته یا چند سال پدید آید.»