آرنولد و راکی با زره پوش برروی فرش قرمز کن
شاید در نگاه اول ، این جمله برای مخاطبان قدیمی جشنواره کن و سینماروها و سینما دوستان قدیمی شوخی به نظر بیاید. برای آنها که زمانی جشنواره هایی مانند کن و برلین و ونیز را مظهر نمایش سینمای هنری و مولف می دانستند و نقطه مقابلی با امثال مراسم اسکار به شمار می آوردند که به اصطلاح وجه تجاری سینما را اصل می دانست و می داند. شاید این جملات برای فیلم بین های امروز کمی غریب باشد اما به نظرم اگر یک تماشاگر حرفه ای سینما در دهه 60 و 70 و حتی دهه 80 میلادی ناگهان با یک ماشین زمان در سواحل کوازت سال 2014 در جنوب فرانسه و شصت و هفتمین جشنواره فیلم کن پیاده می شد ، شاید سکته قلبی می کرد که امثال سیلوستر استالونه و آرنولد شوارتزنگر را سوار بر تانک و زره پوش در حال رژه رفتن و ادا و اصول درآوردن برروی فرش قرمز جشنواره و مضحکه کردن حاضران می دید! (مثل قسمت دوم فیلم "بازگشت به آینده" که مارتی مک فلای ناگهان خود را در دنیایی پر از گنگستر و هفت تیر کش و آل کاپون دید که حتی پدر و مادرش نیز در مزه همین خلافکاران در آمده بودند!)
البته دو سه شب قبل تر هم حاضران در کن ، سیرکی شبیه به این را به هنگام عبور عوامل قسمت دوم انیمیشن "چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟" با شرکت هنرپیشگانی مانند کیت بلانچت و نائومی واتس و ... در کنار عروسک بزرگ اژدها شاهد بودند!!
البته بازهم این نمایشات و شوهای سخیف، چندان غریب نبودند ، چراکه هنوز سال 2005 را از یاد نبرده ایم که چگونه روبرتو رودریگز با آن کلاه کابوی (برای تاکید بر فرهنگ آمریکایی) و آن لبخند تحقیر کننده همراه عوامل فیلم "شهر گناه" همچون :"بروس ویلیس" و "میکی رورک" و "جسیکا آلبا" و "بنسیو دل تورو " و...ساعت ها روی آن فرش قرمز ، تمامی حضار را مقابل سالن دوبوسی کن سرکار گذاشته بودند. یا جرج لوکاس با سربازان امپراطوری اش و دارت ویدر و ناتالی پورتمن و هیدن کریستنسن و سمیوئل جکسن و...چندین روز همه جشنواره کن را به تسخیر خود درآورده بودند و در کنار آنها کوین بیکن و کالین فرث و ول کیلمر و رابرت داونی جونیور و اسکارلت جوهانسن ( در این میان تنها چیزی که اهمیت نداشت مانور عوامل فیلم برادران داردن بود که مثلا بهترین فیلم جشنواره شناخته شد و بازیگران فیلم "لیمینگ" !!) ، همان گونه که سال قبلش هم دار و دسته "شرک" اعم از غول سبز و خر پرحرف و پرنسس فیونا و .... همه توجهات را به خود جلب کرده بودند. شاید از همین روست که مدیران جشنواره کن برخلاف همه قوانین و آینن نامه هایشان ، برای فیلم های آمریکایی حق وتو فرهنگی هم قائل می شوند و حتی اکران شده هایشان را هم در بخش مسابقه اصلی خود شرکت می دهند. (چند سال پیش مدیر جشنواره کن در مصاحبه ای، یکی از دلائل عدم انتخاب فیلم های ایرانی را اکران آثار قابل قبول سینمای ایران پیش از شرکت در قستیوال کن دانسته بود و یادمان نمی رود که در سال 1993 به دلیل اینکه فیلم "زیر درختان زیتون" بتواند در بخش مسابقه جشنواره کن پذیرفته شود، در جشنواره فجر همان سال از بخش مسابقه بیرون کشیده شد و خارج از مسابقه به نمایش درآمد) !!
در این مورد مثال بسیار است ؛ در جشنواره کن سال 2003 ، فقط برای اینکه فرش قرمز از حضور تام هنکس بی بهره نماند ، فیلم "قاتلین زن" را پس از اکران یک ماهه اش در سینمای دنیا به بخش مسابقه راه دادند و یا در سال 2005 همین اتفاق درمورد فیلم اکران شده "شهر گناه" پیش آمد که دو ماه پیش از نمایش در کن به نمایش عمومی درآمده بود. در سال 2007 هم دو فیلم "زودیاک" (دیوید فینچر) و "سند مرگ" کویینتین تارانتینو پس از اینکه اکران عمومی دور دنیا را از سر گذراندند ، به بخش مسابقه جشنواره کن آمدند!!
این درحالی است که تا همین چند سال پیش ، مدیر جشنواره فیلم کن هدف از این جشنواره را با چنین تعابیری روی وب سایت رسمی جشنواره قرار داده بود که :
حامی سینمای مولف ارزشمند ، در جستجوی صداهای مستقل فرهنگ های گوناگون ، در نظر گرفتن تجربه سینما به عنوان یک هنر (و نه صنعت) و ایجاد دنیایی که خودش را از درون نمایش فیلم هایش بشناساند (عین جملاتی است که زمانی مدیر این جشنواره در سایت رسمی آن بیان داشته بود). اما آیا واقعا این جشنواره در طول تاریخ برگزاری خود (از 1946 تا امروز که شصت و هفتمین دوره اش برگزار می شود) علیرغم تلاشی که برخی دست اندرکارانش به خرج دادند ، به این شعارها وفادار بوده است ؟ آیا کلیت آن در واقع بیشتر حاشیه ای برای سینمای صنعتی و تجاری آمریکا به نظر نیامده است؟
نگاهی به متن و حاشیه دوره های مختلف جشنواره فیلم کن خصوصا در یکی دو دهه اخیر نشان می دهد که این جشنواره همواره در تیول کمپانی ها و موسسات بزرگ تجاری و تهیه کنندگان و ستارگان سینمای هالیوود بوده است ، همواره این گروهی از هنرپیشه های آمریکایی بوده اند که برگ برنده مدیران جشنواره کن برای جلب توجه رسانه ها و شرکت های تبلیغاتی و تبدیل سواحل کوازت به بازار مکاره ای برای توریست ها و گردشگران خارجی به شمار آمده است.
فرش قرمزی که در طول یازده روز برگزاری جشنواره ، در اغلب ساعات روز محل نمایش انواع و اقسام مدهای لباس و آرایش و جواهرات شرکت های مشهور تجاری توسط بازیگران معروف است و مکان اصلی تجمع و توجه مهمانان و شرکت کنندگان و خبرنگاران و عکاسان محسوب می شود و آنچه کمتر اهمیت دارد همان سالن های نمایش فیلم است و جلسات گفت و گوی مطبوعاتی . این درحالی است که در مراسم اسکار که اساسا هیچگاه ادعای هنری بودن نداشته و تبلیغات تجاری اش در صدر همه ادعاهای سینمایی قرار دارد، در مقابل 4 ساعت و نیم مراسم اصلی اهدای جوایز ، فقط 2 ساعت برنامه فرش قرمز اجرا می شود. به همه اینها اضافه کنید که هیاهو و سرو صدای جشنواره کن هم برای همین هنرپیشگان و ستاره های آمریکایی است که روی فرش قرمز ادا و اطوار درمی آورند و حاضرین هم برایشان سر و دست می شکنند .
همه این واقعیات ، آنگاه شگفت آور می شود که همچنان گردانندگان جشنواره کن ، فستیوالشان را هنری ترین جشنواره دنیا و آخر هنر هفتم به شمار می آورند درحالی که هر سال تعدادی از تجاری ترین آثار سینمای هالیوود را در برنامه هایشان قرار می دهند که این مورد در برخی موارد واقعا حیرت انگیز است ، مثلا در پنجاه و نهمین دوره ، دو فیلم "یونایتد 93" (پال گرین گرس) که یک ماه پیش از جشنواره در سینماهای آمریکا اکران شده بود و "مردان ایکس: آخرین ایستگاه" (برت راته نر) ، انتقادهای زیادی را حتی در میان محافل سینمایی آمریکایی به همراه داشت و گویا گردانندگان کن با هزینه بسیاری آن را به جشنواره خود آورده بودند. در سال 2007 هم چهارمین قسمت "ایندیانا جونز" به نمایش درآمد و سال گذشته افتتاح جشنواره با فیلم نمایشی باز لورمان یعنی "گتسبی بزرگ" بود و همین امسال هم فیلم هایی مانند "بی مصرف ها" و "چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم 2" و ..گل سرسبد کن می شوند علاوه بر فیلم های آمریکایی همچون Foxcatcher بنت میلر و Homesman تامی لی جونز و ...که رسما در بخش مسابقه شرکت داشتند.
این شگفتی درمورد ترکیب هیئت داوران (که قاعدتا بایستی اعضایش از بینش هنری در شان جشنواره کن برخوردار باشند) بیشتر می شود ، هنگامی که مثلا چند دوره پیش در میان هیئت داوران اصلی و در کنار فیلمسازانی مانند امیر کاستاریکا و انیس واردا ، به نام هایی مثل : "سلما هایک"( بازیگر مکزیکی الاصل) بر می خوریم که اوج بازیگریش در فیلم "فریدا" بود وگرنه جز آن پرش های بلند بالایش از روی ساختمان ها در "دسپرادو" و "روزی روزگاری در مکزیک" ، ایفای نقش قابل توجهی از او به خاطر نداریم . کفه این ترازو در سالی دیگر به نفع بازیگران تجاری بیشتر شده و برخلاف دوره هایی که همواره تعداد کارگردانان و فیلمنامه نویسان و نویسندگان بر بازیگران می چربیدند ، از پنجاه و نهمین دوره به بعد ( همچنان که امسال نیز چنین است ) تعداد بازیگران تقریبا 60 درصد اعضای هیئت داوران را تشکیل داد. در کن پنجاه و نهم بازیگرانی همچون "مونیکا بلوچی" (بازیگر نقش چندم برخی فیلم های آمریکایی مثل :ماتریکس و دراکولای برام استوکر و اشک های خورشید و بعضی فیلم های نه چندان معروف اروپایی ) ، هلنا بونهم کارتر ( که به جز فیلم های تلویزیونی اخیرا فقط در فیلم های تیم برتن ، نقش های حاشیه ای بازی می کند و یا به جای شخصیت های کارتونی صحبت می نماید) ، سمیوئل ال جکسن (که هنوز معروفترین کاراکترش ، "جولز" در فیلم "پالپ فیکشن " است و به جز آن فقط نقش های فیلم های پلیسی جنایی معمولی مثل "سه ایکس " و "مرد" و "مربی کارتر" و "اصلی" و "شفت" و...را از او به یاد داریم ) ، ژانگ زی ئی ( بازیگر تازه به دوران رسیده هنگ کنگی که فیلم های اخیر ژانگ ییمو معروفش کرد و در فیلم "خاطرات یک گیشا" نقش دوم را برعهده داشت) و تیم روث (که برخلاف آنچه در بولتن جشنواره کن آمد، در مقابل 56 فیلمی که بازی کرده فقط یک فیلم غیر معروف"منطقه جنگی" را ساخته است و اصلا نمی توان وی را فیلمساز به حساب آورد ، بازی هایش هم تقریبا در نقش های مکمل و کوچک بوده مانند آنچه در فیلم های "آب تیره " ، "تفنگدار" ، "سیاره میمون ها" ، "هتل میلیون دلاری" ، "پالپ فیکشن" ، "وتل" و "راب روی " داشت) و...
در دوره ای اخیرتر نیز گل سرسبد بازیگران هیئت داوری کن ، ایزابل هوپر و رابین رایت پن بودند که به هرحال بازیگران درجه اول و مولفی به شمار نیامده و اغلب در آثار تجاری سینمای آمریکا ظاهر شده اند. امسال هم در واقع به جز جین کمپیون (فیلمساز از سکه افتاده استرالیایی الاصل هالیوود که تنها فیلم قابل تاملش به نام "پیانو" در سال 1993 ساخته شد) و سوفیا کوپولا (دختر فیلمساز ورشکسته هالیوود یعنی فرانسیس فورد کوپولا که تنها فیلم معروفش "گمشده در ترجمه" مربوط به یک دهه قبل است!) و دو فیلمنامه نویس ، 5 داور دیگر ، بازیگران اغلب دست دوم و سوم جهان سینما به شمار می آیند از جمله میشل بوکه یا گائل گارسیا برنال که نقش اصلی فیلم ضد ایرانی و ضعیف جو استیوارت یعنی "گلاب" را برعهده داشته است!
به این ترتیب ملاحظه می فرمایید هیچ بازیگر مولف و یا صاحب سبکی (حداقل در حد و حدود "کاترین دونوو" که زمانی در همین هیئت داوری حضور داشت) در میان داوران چند سال اخیر کن دیده نمی شود و آنچه بیشتر به نظر اهمیت داشته ، چهره و عنوان تجاری بازیگرانی همچون "مونیکا بلوچی" یا "سمیوئل ال جکسن " و یا ایزابل هوپر و رابین رایت پن و میشل بوکه بوده تا بازهم توجه هرچه بیشتر رسانه ها و عکاسان خبری به فستیوال کن جذب شود و نه بیشتر .
شاید بخشی از ماهیت کاریکاتوری جشنواره هایی مانند کن نسبت به سینمای هنری را بتوان در فیلم هایی مانند "پایان هالیوودی" (وودی آلن) یا "تعطیلات مستر بین" (استیو بندلک) یافت آنجا که در فیلم وودی آلن ، یک فیلمساز مشهور ، پس از سالها بیکاری ، پیشنهاد ساخت فیلمی را از همسر سابقش که اینک مدیر یکی از کمپانی های فیلمسازی است، دریافت می کند. اما هنگام شروع تولید فیلم براثر استرس و فشار روانی ، نابینا می شود. او به توصیه کارگزارش ، این موضوع را افشاء نکرده و به کمک وی و مترجم فیلمبردار چینی پروژه ، با همان حالت نابینایی ، به کارگردانی فیلم می پردازد ولی کار افتضاح درمی آید به طوری که کمپانی سفارش دهنده ، آن را یک آشغال به تمام معنا می نامد . اما وقتی وی همین فیلم را به جشنواره های اروپایی مثل کن می برد ، مورد استقبال شدید قرار گرفته و به عنوان نابغه از سوی آن جشنواره ها شناخته می شود!! یا وقتی در فیلم "تعطیلات مستر بین" همه افتخار جشنواره کن به فیلمی کسالت بار متعلق به فیلمسازی خود بزرگ بین تعلق می گیرد که همه عوامل و حتی تنها بازیگر فیلم خودش است (چراکه معدود صحنه های بازیگر زن را از فیلم درآورده تا بازی خودش بارزتر شود!) و در طول نمایش فیلم ، اغلب تماشاگران به خواب رفته اند تا اینکه سبکسری های مستر بین آن را به یک فیلم قابل دیدن تبدیل سازد!!
پس پر بیراه نیست که از فیلم های به اصطلاح زیرزمینی که بسیار زیر خط فقر استاندارد سینمایی بوده و بعضا حتی از یک پلان سینمایی برخوردار نیستند را مورد ستایش و تقدیر قرار می دهند.
از همین روست که بسیاری از کارشناسان و ناظران مستقل هنری دنیا براین باورند که وجه مهم جشنواره کن ، گرایشات آن به بعد غالب ایدئولوژیک امروز دنیاست که از هر فستیوال دیگری بیشتر توی ذوق می زند!
از افتتاح جشنواره کن 59 با فیلم پر سر و صدای "رمز داوینچی" و ادامه اش با فیلم های "غذای آماده ملی" از ریچارد لینک لتر و "سوسمار" ساخته نانی مورتی و همچنین حضور فیلم به شدت تبلیغاتی "یونایتد 93" که درباره سرنوشت یکی از هواپیماهای ربوده شد جریان 11 سپتامبر 2001 بود،گرفته (که باج عیان مدیران جشنواره کن به سینمای پروپاگاندای آمریکا و نئو محافظه کاران حامی اش بود و موجب شگفتی ناظران سینمایی دنیا گردید) تا آگراندیسمان اثر متوسطی همچون "پرسپولیس" ( به دلیل وجه ضد انقلاب اسلامی آن ) و کشاندن سازنده آن به داوری دوره بعد !! (بدون هیچگونه سابقه سینمایی یا هنری !!!) و تا وقتی که علاوه بر لارس فن تریر ( با فیلم "ضد مسیح") حتی تارانتینو نیز با فیلمی سیاسی ایدئولوژیک به جشنواره آمد. و بالاخره تا هنگامی که همین لارس فن تریر محبوبشان را به دلیل شوخی با اسراییل ، بدون تعارف با تی پا به بیرون پرتاب کردند!!
می توان نتیجه گرفت که جشنواره هایی مثل کن علیرغم تبلیغات فراوان و شهرت ظاهری ، همه سینمای جهان به شمار نمی روند. قطعا جشنواره های فوق بیشتر در تیول کمپانی ها و موسسات تجاری چند ملیتی قرار دارند و از همین رو صبغه سیاسی بیشتری می یابند. چراکه سرنخ برگزاری این جشنواره ها در دستان همان کمپانی هایی می چرخد که زیرمجموعه تراست ها و کارتل های بزرگ آمریکایی هستند . چنان که گفته شد در جشنواره ای مثل کن ، اصل ماجرا روی فرش قرمز و با ستارگان هالیوود و مد لباس ها و مو و جواهرات اتفاق می افتد و درواقع آنچه در سالن دوبوسی کن اجرا می شود ، فرع قضیه است. طبیعی است که اگر آن فرش قرمز نباشد و آن نمایش انواع و اقسام مد ، جشنواره کن هم دیگر وجود نخواهد داشت. چون به گفته یکی از مدیران جشنواره ، بیشتر هزینه های برگزاری جشنواره از محل تبلیغات و کرایه غرفه های مختلف فروش کنار ساحل و توریست هایی است که به این شهر کوچک ساحلی سرازیر می شوند و البته آنها هم صدقه سری همین ستاره های آمریکایی است که می آیند نه برای مثلا تماشای قیافه "لارس فن تریر" و لباس "شوهی ایمامورا" و موهای "پی یر رییسیان" !!! از همین رو بخش مهمی از انتخاب ها و فیلم ها و برگزیده ها بایستی جلب رضایت همان کمپانی ها و صاحبانشان را به همراه داشته باشد. صاحبانی که نه در کن ، بلکه در نیویورک و واشنگتن و لندن و تل آویو دفتر و دستک دارند.
اما همه اینها باعث نمی شود که جشنواره کن را محکوم کنیم ، چراکه به هر حال هر پدیده و هر موسسه و نهاد و هر جشنواره ای بنا به ماهیت گردانندگان و برگزارکنندگان و سرمایه گزارانشان ، مسیر مورد نظر آنان را طی می کند و از این نظر حرجی بر جشنواره کن نیست که اهم هزینه هایش توسط کمپانی ها و تراست های آمریکایی تامین می شود و بخشی هم توسط نهادی کاملا سیاسی – ایدئولوژیک به نام اتحادیه اروپا (که امروزه در حمایت از صهیونیسم و تروریسم و نژادپرستی به قول معروف یکی دو تا گل هم به آمریکا زده!) تا از برنامه ها و اهدافی خاصی پیروی کند که همان کمپانی ها و نهاد برایش تعیین می کنند از جمله اخراج لارس فن تریر به جرم شوخی با اسراییل یا عدم نمایش فیلم ضد صهیونیستی دیو دونه حتی در یک سالن محدود و چند ده نفری بازار کن!!
در اینجا انتقاد اصلی به برخی مدیران و مسئولین فرهنگی و سینمایی و بعضی دوستان هنری است که متاسفانه این معادله ساده را فهم نمی کنند. باور کنید درک این روابط رایج دنیای امروز اصلا هوش سرشاری نمی خواهد ، به قول سهراب ؛ خرده هوشی می خواهد و سرسوزن ذوقی ! درک اینکه مراسم اسکار چه مانیفستی دارد با یک مطالعه ساده از بیانیه اولیه بنیانگذاران آن در میهمانی منزل لویی بی مه یر ( در سال 1928) و آنچه بارها بارها مدیران آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا بیان داشته اند و نگاهی اجمالی به آنچه در طی 86 دوره آن نیز اتفاق افتاده ، معلوم می شود که تنها آثاری در این مراسم مورد قبول واقع می شوند و جایزه می گیرند که اولا صنعت سینمای آمریکا را تقویت کنند وثانیا مروج فرهنگ و ارزشهای آمریکایی باشند یعنی همه افرادی ماند ژانگ ییمو و انگ لی و آلخاندرو ایناریتو و والتر سالس و گیلرمو دل تورو و ...آنگاه موفق به دریافت جایزه اسکار می شوند که دو شرط آکادمی (که گفته شد) را رعایت کرده باشند، تعارف هم ندارند. باید درک کنیم که جشنواره های معتبر جهانی ( برخلاف جشنواره فیلم فجر که متولیانش هیچ قاعده و قانون و ضابطه ای را رعایت نمی کنند !!) دارای مانیفست و چشم انداز و ضابطه هستند و قواعد بازی خود را در نظر می گیرند و قدمی برخلاف آن قواعد و ضوابط برنمی دارند. این را از تمام دوره های این جشنواره ها ، به آسانی می توان دریافت.
با درک این واقعیت ها است که می توان نحوه حضور درست و تاثیرگذار سینمای ایران را در این جشنواره های تنظیم کرد و دچار خودباختگی و وادادگی و سرگشتگی نشد. با درک مطالبی چنین سهل و ممتنع می توان دریافت که جشنواره هایی مانند جشنواره فیلم کن ، حاضر به پذیرفتن فیلم هایی که فرهنگ ایرانی اسلامی ما را نمایش دهند ، نخواهند بود (و تاکنون هم از این قاعده تخطی نکرده اند )د چرا که با مانیفست و اهداف و برنامه ای که برایشان توسط صاحبان و سرمایه گذارانشان تعیین شده، مغایر است. با فهم حقایقی به این سادگی و سرراستی می توان دیگر برای شرکت در مراسمی مثل اسکار، سر و دست نشکست و هیئت های عریض و طویل تشکیل نداد که در نهایت هم در انتخاب نهایی خودشان حتی دم دست ترین قواعد سینمایی را متوجه نشوند ( که در تمام دنیای سینما ، به خصوص سینمای حرفه ای آنهم در هالیوود و آکادمی علوم و هنرهای سینمایی ، صاحب و مالک اصلی یک فیلم در درجه نخست، کمپانی سازنده و در درجه بعد تهیه کننده آن، محسوب می شوند و این ربطی به احساسات ساده لوحانه و سطحی نگرانه ندارد که فرضا بنده از فلان فیلم خوشم می آید یا از بهمان فیلم بدم می آید ) و حتی برای فهم آن ، یک سری هم به وب سایت رسمی آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا نزنند و فیلمی که از نظر همه ضوابط رایج، متعلق به یک کمپانی فرانسوی و همچنین تهیه کننده فرانسوی است را به نام ایران ، به آکادمی اسکار بفرستند تا خنده و استهزای اعضای آکادمی را از کاربرد اینهمه هوش و ذکاوت برانگیزند!!
فقط چند سوال باقی می ماند که مخاطبش همه مسئولین و مدیران سینمایی 30 سال اخیر هستند:
1- 30 سال است که گفته می شود ، جشنواره های جهانی ، دری است به روی بازارهای جهانی . 30 سال است که در بسیاری از این جشنواره ها شرکت داشته ایم و جوایز متعددی هم به دست آورده ایم که آمار آن را از طرق مختلف می توان کسب کرد ؛ از برخی نشریات سینمایی ، از بنیاد سینمایی فارابی ، از سیما فیلم و ...شاید صدها جایزه باشد که برخی آنها را می توانید در موزه سینما مشاهده نمایید. اما سوال اینجاست که این خیل عظیم جوایز ، تا چه حد و میزان سینمای ایران را به بازارهای جهانی رسانده است؟
2- چرا هیچ آماری درمورد میزان حضور سینما و فیلم های ایران در اکران عمومی کشورهای دیگر وجود ندارد؟
3- چرا تاکنون بنیاد سینمایی فارابی یا همان نشریاتی که مشوق اصلی جشنواره ای شدن سینمای ایران بوده اند ، هیچ آماری از فروش فیلم های سینمای ایران در اکران بین المللی ارائه نکرده اند؟
4- آیا واقعا سینمای ایران در بازارهای بین المللی و اکران جهانی توفیقی بدست آورده است؟
5- این توفیقات سینمای ایران در اکران عمومی بین المللی در کجا و چه زمانی بوده است؟
متاسفانه برخی آمارهای بیرون آمده ، واقعیات غم انگیزی از حضور سینمای ایران در اکران های جهانی را نشان می دهد؛ فی المثل فیلمی که دهها جایزه بین المللی از معتبرترین جشنواره های جهانی کسب کرده ، در یکی از موفق ترین نمایشات عمومی خود در فرانسه تنها 12 نفر را برای تماشا به سالن کشانده بود!!
یا کمپانی توزیع کننده فیلم دیگری که از مهمترین فیلم های سینمای ایران در 20 سال گذشته بوده ، از فروش اندک فیلم یاد شده در نمایش عمومی جهانی شگفت زده . به طوریکه مدعی شده بود ، این فروش حتی درصدی از هزینه تبلیغات فیلم را نیز بازنگرداند!!!
6- آیا مدیران سینمای ایران در این 30 سال ، مسیر را اشتباه نرفته اند؟ و این مسیر اشتباه را بارها و بارها تکرار نکرده اند؟ در واقع هر مدیری که آمده ، حتی اگر تا دیروز منتقد مدیر پیشین بوده ، امروز همان عملی را انجام می دهد که تا دیروز همان مدیر قبلی انجام می داده !!! بازهم خیل مدیران سینمایی و دستیارانشان ، راهی کن و برلین و ونیز می شوند ، بازهم بازار یابی انجام می شود ، احیانا بعضا ابتکارات هوشمندانه ای (از جنس آب ریختن با هواپیمای تک ملخی برروی میدان آزادی برای کاهش آلودگی!!) هم صورت می گیرد و برای تبلیغ فرهنگ ایرانی ، نان و پنیر و سبزی خوردن در میان مهمانان سرو می شود!!!! اما در نهایت فروش در حد چند تلویزیون محلی یا کابلی است!!!!
7- آیا این حکایت از عدم درک درست و صحیح از بازارهای جهانی فیلم و روابط حاکم بر آنها ندارد؟
8- آیا نمی توانستیم در طول این 30 سال برروی مخاطبانی سرمایه گذاری کنیم که قرابت فرهنگی و زبانی و دینی بیشتری با آنها داریم مثل کشورهای آسیای صغیر یا جوامع مسلمان که حدود یک میلیارد و نیم مخاطب بالقوه دارند؟ آیا حکایت استقبال از سریال هایی مانند مختار نامه در کشورهای مسلمان ، این نکته را تصدیق نمی کند؟
9- آیا ارزش ندارد پس از گذشت 30 سال تجربه ناموفق در بازاریابی جهانی برای سینمایمان ، راه خود را تغییر دهیم و مسیری دیگر را بیازماییم؟
10-آیا ارزش ندارد بازارهای ویژه خودمان را طراحی کنیم و همه ملت ها و مردمی که با ما در وجوه فرهنگی سازگارترند را به این بازارها دعوت کنیم؟ (البته نه از جنس بازار جشنواره فیلم فجر که کپی دست چندمی از همان جشنواره های کن و برلین است!!)