با نگاهی به جشنواره سی ام فیلم فجر ( قسمت سوم )
نگاه واژگونه به خانواده
مقوله خانواده از مهمترین چالش های مدرنیسم و تجددگرایی است. آنچه که در فرهنگ و ارزش های اسلامی و ایرانی ، از اهمیت خاصی برخوردار بوده و حفظ کیان آن در باورها و اعتقادات ما ، بسیار مورد تاکید قرار گرفته است. اما سینمای ما در سی امین جشنواره فیلم فجر تا چه اندازه به این مهم نظر داشت و تا چه حد ، عقاید و اندیشه های اسلامی ایرانی را در این راستا به نمایش گذارد:
- در فیلم "میگرن" ساخته مانلی شجاعی فرد که در 3 اپیزود ( یا بهتر بگوییم 3 فضای جداگانه روایت می شود )، شاهد بحران اجتماعی و خانوادگی به انحاء مختلف هستیم . خانواده اول که یک خانواده سنتی است با مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوانی دست به گریبان بوده ، زنی بدون شوهر همراه پسر بیکار و سر به هوایش و مادری غرغرو از طریق سبزی خرد کردن ، گذران زندگی می کند. تکرار نماهایی که وی را در شکل و شمایلی خسته و کوفته درحال خرید و کشیدن بار سنگین از پلکان طولانی خانه نشان می دهد ، حکایت زندگی رنج بار و محنت آور آنهاست. خانواده دوم که نیمه سنتی / نیمه متجدد به نظرمی آید ، پس از سالها به خانه خودشان نقل مکان کرده اند و تماشاگر در همان ابتدا با رویت فضایی مملو از کارتون و اسباب و اثاثیه انباشته شده و به هم ریخته ، پی به درون این خانواده می برد. خانواده ای که مردش بی اعتنا به زن و فرزند در صدد مهاجرت به خارج کشور بوده و زن که خانه دار است ، مظلوم و بی دست و پا ناگزیر از قبول شرایط تحمیلی می ماند.
و بالاخره خانواده سوم کاملا متجدد به نظر می رسد و شامل زنی تنهاست که با دختر کوچکش زندگی می کند و از طریق ترجمه ، روزگار می گذراند. دختری که کمتر مادر را ملاقات کرده و ظاهرا خودش از پس کارها برمی آید. زن با صاحبخانه ، مشکل داشته و سخت در پی یافتن مکان تازه ای برای زندگی است که همین وی را با معضلات عدیده ای مواجه کرده است. به نظر می آید فیلمساز اساس نگاهش به جامعه و خانواده را از طریق همین زن تنها (همراه با نوعی گرایشات فمینیستی) و رابطه منفصلش با فرزند بیان کرده که اقتضای زندگی مدرن بوده و البته موفق تر از دو نمونه دیگر یعنی زندگی سنتی اول و نیمه سنتی /نیمه مدرن دوم نشان داده می شود. زن خانواده دوم که به وظیفه مادری و خانه داری اش عمل می کند، از دیدگاه فیلمساز ، زنی عقب افتاده و دست و پا بسته تحت سلطه مردش است که قدرت هیچگونه اعتراض و عمل مستقل نداشته و آنقدر زندگی واپس گرایی دارد که حتی با کامپیوتر نیز نمی تواند کار کند( و جهت این کار و حتی فرستادن یک ای میل ساده برای شوهرش ، از کمک همان زن متجدد باید استفاده نماید!) زن ظاهرا متجدد خانواده سوم معقول تر از سایر شخصیت های فیلم به نظر می رسد. از نگاه همین فرد است که با اجتماعی به شدت عصبی و درهم ریخته و آشفته مواجه می شویم. نوعی شلوغی و آشفتگی که وی را دچار وازدگی نموده تا مجددا به خانه اش بازگشته و خود را در محیط بسته و بی روزن آن حبس کند. نکته قابل ذکر اینکه این زن حتی در تاکسی هم با راننده ای مواجه است که سر و شکل نافرم و دگرگونی دارد. یعنی فیلمساز سعی دارد با انتخاب بازیگر خاص برای این نقش ، بحران جامعه را حتی در شکل و قواره مردم نیز به نمایش بگذارد!
- در فیلم "پذیرایی ساده " به کارگردانی مانی حقیقی ، داستان بخشش مالی یک زن و مرد به اهالی پراکنده کوهستان های کردستان روایت می شود که اغلب افرادی به شدت محتاج بوده و حاضرند همه حیثیت و ریشه ها و خانواده و تمامی ارزش های زندگی شان را در زیر دنیا پرستی و طمع و حرص ، له نمایند. یک مامور انتظامی در قبال گرفتن کیسه ای پول از عمل به وظیفه قانونی اش خودداری کرده و کارگری برای حفظ کیسه ای دیگر ، تا پای جان دروغ می گوید. یک کمک راننده کامیون برای بدست آوردن همان کیسه پول ، خویشاوندی خود را حتی با برادرش انکار می کند و بالاخره مردی فقیر برای همین پول ها ، جسد نوزادش را هم می فروشد! تنها یک پیرمرد از گرفتن کیسه پول خودداری می کند که در زیر سرپناهی نایلونی و مندرس منتظر کمک کمیته امداد است ولی خبری نمی شود!
- در فیلم "زندگی خصوصی " حسین فرح بخش ، همچنان بحران عشق و عاطفه و خیانت در خانواده جریان دارد و این بار در یک خانواده مذهبی و متشرع نمایان می شود. مرد خانواده که یک فرد سیاسی مذهبی است و به شدت به مبانی دینی پایبند نشان می دهد ، به راحتی با زنی دیگر رابطه برقرار کرده و وی را به ازدواج موقت خود در می آورد به بهانه اینکه در خانواده خود عشق و علاقه ای از سوی همسرش مشاهده نمی کند. فیلمساز با تقلید از فیلم هایی مانند "اکبر دیلماج "( به دلیل علاقه مفرطش به فیلمفارسی) و "بی وفا" (به دلیل علاقه فیلمنامه نویس !) و به بهانه زیر علامت سوال بردن گروه و افرادی خاص ، بحران درون خانواده را به کلیت انقلاب و نظام اسلامی بسط می دهد و در صحنه ای از زبان یکی از سرداران منزوی دفاع مقدس به نام جاج داوود ، بحران عمیقی را در جامعه القاء می کند که نتیجه عملکرد سران نظام تلقی می شود!
فرد متشرع به همسر قانونی و همچنین زن صیغه ای خود ظلم و ستم فراوان روا کرده تا آن حد که وی را به قتل رسانده و به آتش می کشد و برخلاف ظاهر فیلم های دیگر ، از سوی قانون هم هیچگونه تهدید و یا مورد تعقیب قرار نمی گیرد. این نوع پایان تلخ که در واقع در سینمای پس از انقلاب بی سابقه است ، بیش و پیش از هر تئوری و فرضیه، نشانگر جامعه ای به شدت بی قانون ، تبعیض گرا و ناامن است که گریزی از آن وجود ندارد. این درحالی است که فیلمساز نشان نمی دهد در پروسه تهدید و تطمیع و بالاخره قتل و سوزاندن زنی بی پناه در این جامعه ، نقش آن سردار نیروی انتظامی که در صحنه ای زبان به نصیحت فرد رانت خوار گشوده چیست!
- در فیلم " من همسرش هستم " ( اولین فیلم سینمایی مصطفی شایسته ) بازهم شاهد چندبحران خانوادگی هستیم که ظاهرا در میان خانواده ای معتقد و مذهبی اتفاق می افتد. آدم اصلی که پزشک است ، دچار نوعی بدبینی مفرط نسبت به همسر خود گردیده ضمن اینکه همسرش نیز در یک حادثه اتفاقی با عشق قدیمی خود مواجه شده و شک و ظن مرد چند برابر می شود ، اگرچه خود مرد نیز با منشی مطبش روابط غیر معمول دارد. در عین حال ، دوست نزدیک همسر مرد نیز یک زن مطلقه بوده و دچار بحران های روحی خاص خود است و حالا همین فرد می خواهد به دوستش کمک کند. ضمن اینکه زن در یک سیر سادیستیک ، سعی دارد تا با طرح ریزی یک سری صحنه ها ، شک و ظن مرد را نسبت به خود بیشتر کرده تا جایی که کار به زدوخورد و درگیری های فیزیکی نیزمی کشد.
- در فیلم "برف ها روی کاج " که درواقع تبدیل یک ایده کلیشه ای نیم خطی به یک فیلم سینمایی است ، بازهم بحران روابط زن و شوهر را در یک خانواده متوسط شهری شاهدیم. پزشکی با یکی از شاگردان همسرش که معلم خانگی پیانوست ، روابط غیراخلاقی برقرار کرده و زن هم برای انتقام از شوهر ، با جوانی در همسایگی خود ، همین گونه روابط را بوجود آورده و آن را به رخ شوهر می کشد.
- وجود بحران در خانواده های فیلم های جشنواره سی ام فجر ، از سوء ظن شروع شده و برخی در سطح همین سوء ظن باقیمانده و بعضی دیگر نیز به بحران های جدی مانند خیانت و طلاق و انتقام می انجامد. مسئله سوء ظن از فیلمی همچون "تلفن همراه رییس جمهور" وجود دارد تا "یک سطر واقعیت " و " پنجشنبه آخر ماه " و " میگرن " و " گیرنده " و " خرس " و "پذیرایی ساده " و " زندگی خصوصی" و " بوسیدن روی ماه" و "یه عاشقانه ساده " و " یکی می خواد باهات حرف بزنه " و " چک " و "پل چوبی" و " من همسرش هستم " و "برف روی کاج ها" و "خوابم میآد" و "آزمایشگاه " و " نارنجی پوش" و "در انتظار معجزه " و " بی خود و بی جهت " و " بغض" و " تهران 1500" و "پله آخر" و ...
-راستی خانواده های ایرانی چقدر دچار این گونه سوء ظن های بعضا بیمار گونه هستند؟ آیا این بیماری جامعه شبه روشنفکری و مرفه بی درد ، توسط نمایندگان فشر مذکور در تولیدات سینمای ایران به کلیت جامعه ایران بسط داده نشده و همه مردم به چنین بیماری متهم نشده اند؟!
ادامه دارد