با نگاهی به جشنواره سی ام فیلم فجر ( قسمت چهارم )
در کنار اجتماع خشمگین !
نگرشی دیگر در رابطه با وجود بحران در جامعه ناظر به به تزریق بحران از سوی نظام به جامعه است ، مثلا در فیلم "بوسیدن روی ماه " این بحران نسبت به خانواده مفقودین و شهداء و ایثارگران به چشم می خورد. دو مادر که سالها در انتظار فرزندان مفقود الاثرشان بوده اند در یک شرایط بحرانی ( قریب الوقوع بودن مرگ یکی از آنها و بازگشت پیکر فرزند دیگری ) مورد بی احترامی و بی اعتنایی ستاد مفقودین ( که در فیلم با شکل و شمایل نمادین، نماینده نظام جمهوری اسلامی به نظر می رسد) قرار گرفته و دچار شرایط سختی می شوند. فشار ستاد مفقودین به خانواده ایثارگران و شهداء تنها به این دو مادر محدود نشده و زنی دیگر که در پی روشن شدن وضعیت همسرش هست را حتی تهدید به بازداشت و زندان می کنند. ستادی که افراد دلسوز و آشنا به انقلاب و دفاع مقدس را به مرکز اسقاط ماشین ها تبعید کرده و به جای آنها جوانانی خام و تشنه قدرت و بی اعتنا به ارزش های دفاع مقدس را جایگزین نموده است. جوانانی که نشانه های باقیمانده از شهدای جنگ را مشتی وسایل قراضه می دانند.
- سامان مقدم درفیلم "یه عاشقانه ساده" این بحران رابه فضای روستا آن هم روستای ابیانه می کشاند که حال و هوای خاص خود را داشته و به هیچوجه با آنچه مقدم به تصویر کشیده، جور درنمی آید. در فیلم "یه عاشقانه ساده " در پس زمینه یک عشق به قول معروف مثلثی ، روستا دچار بحران عمیق اجتماعی ، اقتصادی و حتی عاطفی نشان داده می شود. بسیاری از جوانان و خانواده ها روستا را ترک کرده و به شهر رفته اند و شاهدیم که در دیالوگ ها به گونه ای از شهر و خصوصیات آن سخن می رود که گویی سخن از آرمان شهری افسانه ای است. در همین شرایط یکی از صالح ترین و پاک ترین افراد روستا که نانوای ده است، ناچار می شود برای گریز از فقر و بدبختی ، نان هایش را به موادمخدر آلوده ساخته تا مردم را بیشتر جذب کند که در حین همین استفاده از مواد مخدر برای پخت نان ها باعث مرگ زن جوان بارداری هم می شود.
- در فیلم "یکی می خواد باهات حرف بزنه " منوچهر هادی ، اگرچه موضوع اصلی تصادف و مرگ مغزی دختری نوجوان است که مادرش برای اهدای اعضای او به دنبال رضایت از پدری است که سالها پیش آنها را ترک کرده است. ولی فیلم بازهم تصویرگر خانواده های به هم ریخته ای است که به شدت دچار بحران هستند و با درکنار هم قرار گرفتن این خانواده های بحران زده، می توان به روشنی جامعه ای نامتعادل را مشاهده نمود. مادر دختر سالها پیش ( در حالی که فرزندش را باردار بوده ) شوهر را به خاطر خیانت ترک کرده و زن دیگری نیز که باعث خیانت مرد شده، خود نیز مورد خیانت قرار گرفته تا مرد به کرمان بگریزد و با زن دیگری ازدواج کند که از بدبختی و فقر به شدت قابل ترحم است. مرد نیز که گویا خواسته پس از سالها، زندگی آبرومندی اختیار کند، مورد خیانت شریکش واقع شده و به زندان می افتد که راه بیرون آمدن از آن و سرپرستی همسر باردارش ، فقط فروش اعضای دختر در حال کما است! در یکی از صحنه های فیلم که همسر فعلی مرد ، دست به دامن زن اول او شده تا با فروش اعضای دخترش ، وجه استخلاص مرد را فراهم کرده و وی را از بدبختی و رنج نجات بخشد ، زن اول جمله ای کلیدی می گوید که گویا حرف اصلی فیلم و فیلمساز است :
" ...همه گرفتار هستند..."!!!
- در فیلم "آمین خواهیم گفت " سامان سالور ، جامعه ای به غایت چرک و کثیف را به تصویر می کشد که معلوم نیست آن را در کجای این کشور یافته است! جامعه ای متشکل از پیرمردی که بیغوله ای در ایستگاه راه آهن دارد و کارگری می کند، جوانی نیمه منگول که خود را به زور به پیرمرد تحمیل کرده و متصدی کابینی شده که مردم را از روی دره ای عمیق عبور می دهد و بالاخره دختری با لباسی مندرس که خود را به سر و شکل پسرها درآورده و دستفروش داخل واگن های قطار است. فیلم با انتقال جسد مردی به زادگاهش توسط قطار شروع شده که زن جوانی وی را همراهی می کند و بعدا مشخص می شود به زور به عقد وی درآمده بوده . و با مرگ و انتقال جسد پیرمرد( مشابه جسد ابتدای فیلم )، بی خانمانی پسر عقب افتاده و آوارگی دختر پسر نما به پایان می رسد! ضمن اینکه در میانه فیلم نیز کارمندی کوتاه قد و نافرم از اداره راه آهن ماموریت دارد تا بیغوله پیرمرد و دوستانش را که در یکی از واگن های قدیمی و اسقاطی قطار قرار دارد با حرکت دادن واگن مورد نظر ، نابود سازد.
- سکانس آغازین فیلم "چک" ساخته کاظم راست گفتار با تصویری از یک جامعه شهری درهم برهم و مغشوش و بحران زده همراه است. در این تصویر آدم ها به سر و کول هم می پرند، با یکدیگر دست به یقه شده و بعضا همدیگر را زیر دست و پا له می کنند (مشابه تصویری که مانلی شجاعی فرد در فیلم "میگرن" نشان داده بود ) . چنین ورودی سینمایی در دنباله فیلم معنا شده و بحران درون خانواده ها به نمایش درمی آید. کیف پیرمردی که در تاکسی به سرقت رفته و توسط 3 مسافر دیگر تاکسی به همراه راننده اش باز پس گرفته می شود. پیرمرد برای قدردانی یک چک 40 میلیونی به آنها هدیه می کند که برای نقد کردنش بایستی تعطیلات آخر هفته را در کنار هم به سربرند. این همزیستی اجباری ، زندگی و شخصیت تک تک افراد را برای مخاطب باز می کند از راننده زنی که از سر ناچاری رانندگی می کند تا برادرش که به دنبال دردسر است تا پسر جوانی که با پدر متمولش اختلاف داشته و از خانه فراری است تا فردی طاغوتی که تیمسار می خوانندش و تا مرد خانواده داری که ظاهرا مذهبی است ، نماز جمعه می رود و کارت عضویت در بسیج ادارات دارد ولی در طمع ورزی و حرکات و سکنات دست کمی از 3-4 نفر دیگر نداشته و حتی دخترش در پی ایجاد روابط باز با پسر جوان است و سعی می کند در این باب به اصطلاح خودش ، پدر را بپیچاند!!
در این یکی دو روز شاهد همه گونه رفتاری از این جماعت هستیم ؛ از رفتن به نماز جمعه گرفته تا نگاههای به قول معروف عشقولانه تا ورق بازی و شرب خمر و مسکرات تا انواع و اقسام حرکات موزون و ناموزون و رقص و مانند آن و تا تفریحات سبکسرانه ...
در آخر نیز با مرگ پیرمرد صاحب چک ، بحران دیگری شروع می شود که همچنان گریبان آدم های قصه را چسبیده است.
عشق های آبکی و بحران مهاجرت
-مهدی کرم پور در فیلم "پل چوبی " برخلاف آثار قبلی اش ( خصوصا "سیم آخر" ) بحرانی نافرجام را در خانواده و جامعه به نمایش می گذارد. زندگی زن و شوهر جوانی در آستانه مهاجرت با رفتن زن به خارج کشور و رواج برخی شایعات در مورد روابط نامعمول او دچار سوءظن شده و شوهر را به رابطه غیرمعمول با یک دوست قدیمی راغب تر می کند تا خانواده کوچک آنها در یک بحران برگشت ناپذیر فرو رود. همه این ماجراها در بستر یک بحران دیگر اجتماعی اتفاق می افتد که از نظر فیلمساز ، حوادث پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری است که به فتنه 88 معروف شد.نمایش خانواده های دستگیرشدگانی که پشت در زندان ها اجتماع کرده اند، جستجوی قهرمان اصلی داستان به دنبال خواهرش در میان بازداشت شدگان که در این مسیر پسری عاشق پیشه نیز او را همراهی می کند و در این جستجوها که با وساطت یک سردار نیروی انتظامی صورت می پذیرد ، احتمال مرگ خواهر نیز داده می شود! و بالاخره قصه همان دوست قدیمی که از خارج کشور برای آزادی یک خبرنگار خارجی به ایران آمده ، همان ماجراهای پس زمینه داستان اصلی را تشکیل می دهند.
- در فیلم کمدی "خوایم می آد" از رضا عطاران ، بحران یاد شده به گونه ای دیگر و زیر لوای طنز و مطایبه مطرح می شود. جوانی بیکار در خانواده ای نه چندان به سامان ، عاشق دختر دستفروشی شده و برای پولدار شدن، تصمیم به ربودن زن آدم نوکیسه ای می گیرند و درگیری با وی که بانفوذ و دارای دم و دستگاه مافیایی است ، آنها را دریک فضای فانتزی راهی دیار باقی می گرداند! فیلم برخلاف بسیاری از آثار کمدی رایج ، از پایان به اصطلاح خوشی برخوردار نیست و شخصیت های اصلی داستان به دنبال یک سری قضایای بی ربط و بدون منطق، دچار فرجام تلخی می گردند!!
-داریوش مهرجویی نیز در فیلم "نارنجی پوش" نگاهی دیگر به بحران خانواده دارد.خانواده ای که درمیان مهاجرت و ماندن در وطن سرگردان مانده است. زن به عنوان یکی از نخبگان جامعه موقعیت خوبی در سوئد پیداکرده و مرد علاقمند است برای عکاسی از آشغال ها در ایران بماند!
-رسول صدر عاملی این بحران را در فیلم "در انتظار معجزه" درون خانواده ای دیگر به تصویر کشیده که فرزندی معلول دارند و از طرف دیگر، پدر مرد نیز در حال مرگ است. ضمن اینکه آنها در سفرشان به مشهد با زنی مسن مواجه می شوند که روزهای آخر عمرش را طی می کند. پیرزن در میانه راه می میرد و به زیارت حضرت امام رضا (ع) نائل نمی شود. زن نیز با درهای بسته حرم مواجه شده و فرصت نمی یابد تا برای فرزند معلولش از امام شفا بطلبد. پدر مرد نیز می میرد و بالاخره همگی در تصادفی مرگبار گرفتار می آیند و معلوم نمی شود چرا این تصادف مرگبار موجب شفای بچه می شود!
- در فیلم "بی خود و بی جهت " عبدالرضا کاهانی با موقعیت بحرانی دو زوج مواجهیم که به دلیلی، ناگزیر از دوئلی خاموش برای تصاحب یک آپارتمان هستند و چنین موقعیتی با رنگ و لعاب طنز و کمدی ، آنها را به سمت درگیری های لفظی و شکستن حرمت های خانوادگی می کشاند.
-وضعیت بحرانی یک دختر و پسر آواره در ترکیه در فیلم "بغض" ( نخستین فیلم بلند داستانی رضا درمیشیان ) که نه به اختیار خویش ترک وطن کرده اند ، آنها را به گرفتاری در وادی مواد مخدر و ارتکاب قتل و بالاخره قربانی شدن درون باندهای مافیایی می برد.
- در سال 1500 هجری شمسی و در فیلم انیمیشن "تهران 1500 " ، جامعه شهری ایران ، علیرغم پیشرفت های ظاهرا تکنولوژیک اما همچنان گرفتار بحران های مختلف اجتماعی است،از فرار مغزها، ناهمگونی زندگی سنتی و مدرن تا ارتشاء مدرن و علنی تا شارلانتانیسم و بالاخره ماموریت های نیروی انتظامی که فقط در به اصطلاح گیردادن به جوانان خلاصه می شود!!
-در فیلم "پله آخر " کار علی مصفا ، اوضاع بحرانی خانواده و حالت عصبی زن ( براثر مشکلات بیرونی ) موجب می شود تا به طور ناخودآگاه درگیر قتل شوهرش شده و حتی نتواند به خاطر این قتل ناخودآگاه ، ظاهری ناراحت پشیمان به خود بگیرد ، بلکه در کشاکش روانپریشی و حالات عصبی خود ، سعی در فرار از واقعیت دارد.
-در بسیاری از فیلم های جشنواره سی ام ، جامعه دچار بحران مهاجرت نمایانده می شود. اغلب افرادی را که مشاهده می کنیم ، به دلائل مختلف می خواهند از وطن خود خارج شده و زندگی در کشوری دیگر را برگزینند. حال اگر در این میان هم درگیر معضلات و مسائل عدیده ای می شوند ، اما بازهم دچار آن بحران باقی می مانند.
مقوله بحران مهاجرت در فیلم های " یک سطر واقعیت " ، " میگرن"، "پذیرایی ساده "، " پل چوبی"، " برف روی کاج ها "، " نارنجی پوش "، "بغض "، " یک روز دیگر " و " تهران 1500" به طور مستقیم مطرح می شود و این یعنی نزدیک به یک سوم از آثار بخش مسابقه سودای سیمرغ و فیلم های اول !!
در اغلب فیلم های یاد شده ، مهاجرت از سر ناچاری و به دنبال یافتن مکانی بهتر تعبیر و تبیین شده و نمایش داده می شود. مثلا در فیلم " یک سطر واقعیت " یک زوج روزنامه نگار، در کشور براثر محدودیت های سانسور و فشارهای مالی ، قادر به ادامه کار نیستند و به همین دلیل پیشنهاد موسسه ای مشکوک در خارج کشور را پذیرفته و راهی دیار غربت می شوند.
-در فیلم "میگرن"جامعه ایران ، جامعه ای به هم ریخته و شلوغ و کثیف نشان داده می شود و از همین رو یکی از کاراکترهای اصلی فیلم ، قصد مهاجرت دارد.
- در فیلم "پذیرایی ساده " ایرانیان در کوه و کمر کردستان ، آدم هایی به شدت محتاج و فقیر و آفت زده و دچار بحران های روحی و اقتصادی تصویر شده و فردی که با کیسه های پول قصد کمک به آنها را دارد ، آدمی ثروتمند در کالیفرنیای آمریکاست که گویا می خواهد نذری را ادا نماید!
-در فیلم "پل چوبی " زوج اصلی فیلم ، به دلایل مختلف می خواهند از کشور خارج شوند؛ از جمله اینکه از دانشگاه اخراج شده اند ، در درگیری های سال 78 فعال بوده اند و ناگزیر از تن دادن به شغلی هستند که در آن مورد تحقیر قرار گرفته و کرامت انسانی خویش را پایمال شده می بینند ( پادویی برای یک سردار نیروی انتظامی که همه کاری از آشپزی و برج سازی و اجبار افرادتحت امرش به رای دادن در انتخابات و ...را انجام می دهد). در واقع آنها قصد دارند از یک محیط آشوب زده بگریزند .
-در فیلم "نارنجی پوش" اگرچه ظاهرا تشویق به ماندن در وطن در مقابل مهاجرت به خارج کشور ، به صورت شعاری سطحی مطرح می شود اما با یک نگاه اجمالی به کاراکترهای پرداخت شده متوجه می شویم ، فردی که می خواهد در داخل کشور بماند ، فردی به شدت نامتعادل به لحاظ روحی و رفتاری است (عصبی است،سریع تحت تاثیر قرار می گیرد ، زود احساساتی می شود ، همواره با اطراف و پیرامونش درگیر است ، سر بر دیوار می کوبد و عدم تعادل روانی اش را بدون هیچ گواهی پزشکی برای هر بیننده عادی هم به وضوح نشان می دهد ). ولی در مقابلش زنی که تشویق به مهاجرت می کند ، فردی معقول و منطقی و به لحاظ علمی نخبه و نابغه است. یکی از دلائل مهم ماندن مرد در وطن عکاسی از آشغال هاست ! در یکی از صحنه ای فیلم که زن به شدت مرد را توصیه به همراهی در سفر خارج کشور می نماید ، مرد می گوید : "...اونجا که آشغال نداره..." ! و زن پاسخ می دهد : "...خب ، آشغال که نداره ، عوضش چیزای دیگه که داره..."!!
و از طرف دیگر ، فیلم به گونه ای نشان می دهد که هرکس در این مملکت بماند در نهایت یک کارگر مهربان و دوست داشتنی شهرداری می شود و جای نابغه ها و نخبه ها در خارج کشور است!! از همین روست وقتی زن هم می پذیرد که در داخل بماند ، لباس علم و تحقیق را از تن به در آورده و لباس کارگر شهرداری به تن می کند!!!
- در فیلم "بغض" به دلائل مختلف ، دو جوان در ترکیه به گونه ای ناخواسته درگیر مهاجرت شده و راه بازگشتی هم ندارند. آنها در باتلاق قاچاق و مواد مخدر و فساد غوطه ورند و امکان رهایی تنها در آن سوی آب ها و آمریکا برایشان تصویر می شود و هیچ نکته و جذابیتی برای بازگشت آنها به وطن و یا نجات آنها از طریق برگشت به ایران ، نمایانده نمی شود.
- در فیلم "یک روز دیگر" هم اگرچه بحران در جامعه مهاجران مقیم پاریس نشان داده می شود ولی این بحران به طور ناخواسته شامل خانواده ای ایرانی هم می شود که معلوم نیست برای چه ترک دیار کرده و ساکن پاریس شده تا زنی ناچار شود، فرزند خود را رها کرده و به کارهای سخت در غربت تن دردهد.
-در فیلم انیمیشن "تهران 1500" نیز باز شخصیت متین و عاقل، از خارج از ایران ( و در فضای فانتزی فیلم از کره ماه ) می آید تا پدر بزرگش را ملاقات کرده و به زندگی اش هم سر و سامانی بدهد ولی در ایران ( که ظاهرا هم به لحاظ تکنولوژی متحول شده ) همان معضلات همیشگی دیده می شود.
واقعا بحران مهاجرت به خارج کشور ، چند درصد جمعیت ایران را شامل می شود ؟!
ادامه دارد