با نگاهی به جشنواره سی ام فیلم فجر ( قسمت پنجم )
شورش بی دلیل
در بسیاری از فیلم های سی امین جشنواره فیلم فجر ، خبری از جوانان پرشور و انقلابی که افتخارات عظیم برای نظام جمهوری اسلامی به ارمغان آورده و چشمان جهانیان را خیره ساختند تا آنجا که مات و مبهوت زبان اعتراف به بخشی از آن گشودند ، نیست. همان جوانانی که مقام معظم رهبری ، وجودشان را موجب سرزنده ماندن نهضت و انقلاب اسلامی دانسته و شور و نشاط انقلابی شان را کمتر از نسل اول انقلاب نمی دانند. همان جوانانی که شجاعانه پا جای پای دانشمندان شهید گذارده و آنچنان در عرصه علم و فن آوری و فرهنگ می تازند که همه محاسبات دشمن را به هم ریخته اند. همان ها که پیچیده ترین سیستم های سایبری غرب را به زانو درآورده و شلیک های چپ و راست و ریز و درشتشان را به خودشان بازمی گردانند. همان ها که اینک با ماهواره های وطنی ، سانسور تصویری غرب از مناطق حساس نظامی صهیونیست ها را خنثی کرده اند . همان ها که برای نخستین بار در تاریخ معاصر تکنولوژی پزشکی به کشورهای صاحب فن صادر کرده و همان ها که در این سینما جایی ندارند!
اما جوانانی که عمدتا در قاب دوربین سینمای ایران قرار میگیرند ، غالبا دو دسته اند :
1- گروهی که حال و هوای دوران گذشته را دارند یا در پی روابط غیر معمول دختر و پسر بوده و یا خودباخته فرهنگ وارداتی و تجدد زورکی هستند که هیچ نسبتی با هویت دینی و ملی ایرانیان ندارد و اغلب این نوع جوانان هم فقط در خیابان های به اصطلاح شمال کلان شهرها به خصوص تهران یافت می شوند و بس! جوان هایی که همه حال و هوایشان در بی قیدی و بی مسئولیتی می گذرد و در نظر آنها و والدین شان سبکسری ، به هدر دادن جوانی و وقت و زمان گرانبهای این سالها ، جوانی کردن تلقی می شود!
در فیلم هایی مانند " یک سطر واقعیت " ( زوج جوان روزنامه نگار در خیال بدست آوردن پول کلان و یافتن آرمان شهر خود در آن سوی آب ها هستند) ، " گشت ارشاد" ( دختران و پسران جوان از محدودیت رابطه بی و بند وبارانه با یکدیگر به عنوان مهمترین معضل رنج برده و با صدور بیانیه به جد خواستار آزاد شدن چنین رابطه هایی در سطح جامعه هستند!!) ، " پنجشنبه آخر ماه " ( پسران و دختران جوان از فرصت عدم حضور پدر و مادران سوء استفاده کرده و حتی از تیپ های مذهبی هم در به اصطلاح پارتی های مختلط شرکت می کنند ) ، " میگرن " ( پسر جوان خانواده مذهبی در پی برقراری رابطه نامشروع است) ،"آمین خواهم گفت " ( دختر جوان به خاطر گریز از خانواده و شرکت در جامعه ، مرد پوش شده است ) ، " پل چوبی " ( که پسر عاقل آن است که بی خیال تلاطم سیاسی و اجتماعی روز ، به فکر عشق اثیری خود و نجات معشوق خود است ) ، "برف روی کاج ها" ( دختران جوان در صدد ایجاد رابطه نامشروع با مردان متاهل و پسران جوان خواهان ارتباط با زنان شوهر دار هستند) ، "بغض" (دختران و پسران جوان به جبر یا اختیار آواره دیار فرنگ شده برای رسیدن به سرزمین رویاها یا آمریکای موعود!!) ، "تهران 1500" ( جوانان یا مثل آن راننده تاکسی هستند که عشق جاهلی و لات بازی است یا مانند فردی که نوعی تکنولوژی زیر زمینی می فروشد و یا مانند جوان دیگری که به دنبال قر زدن دختران مردم است) ،
همین تیپ جوانان بوده که اغلب با خانواده هایشان درگیر بوده و القاگر همان تئوری غربی فاصله بین نسل ها هستند که در فرهنگ دینی و ملی ایرانیان جایی نداشته و توسط فیلم های غربی به جامعه روشنفکری ما تزریق شده است. در آثاری همچون "چک " (که پسر جوان دانشجو به خاطر استقلال فردی ، خود را از پدرش جدا کرده و حاضر نیست با وی زندگی کند) ، "بوسیدن روی ماه " ( که نوه جوان شخصیت اصلی فیلم علیرغم استحکام باورهای مذهبی مادربزرگ ، در عمل به شریعت و همچنین توجه به قواعد و ضوابط اجتماعی بی قید و بند نشان داده می شود ) ، " پنجشنبه آخر ماه " (که رعایت احکام دین و فرایض مذهبی ویژه پیرمردها و پیرزن ها است و سبکسری و بی بند و باری برای جوانان )، " یکی می خواد باهات حرف بزنه "(که دختر علنا در مقابل مادر می ایستد و به وی پرخاش می کند و از طرف دیگر برای رفع تنهایی مادرش وظیفه دلال محبت را ایفا می کند! عملی که برای دختران جوان در سینمای ما از فیلم "ورود آقایان ممنوع " آغاز شد) .
2- دسته دیگر از این جوانان واجد نشانه ها و ویژگی هایی از تیپ مذهبی هستند که در نگاه دسته اول کلیشه شده است. گویی سازندگان این فیلم ها در واقع یا خود از جوانان دسته اول هستند و یا جوانی از این دست در خویشان و نزدیکان دارند. آنها به طور کلی متعلق به همان قشر شبه روشنفکر بوده و با نگاهی تحقیرگرایانه ، طبقات معتقد و باورمند را فناتیک و مرتجع و عقب افتاده تلقی کرده و در واقع با نگرشی نژادپرستانه با آنها مواجه می شوند! در این نگاه ، جوانان مذهبی و به قول معروف حزب الهی غالبا افرادی خشک مغز به نظر رسیده که یا در بند ظواهر مانده اند و به عمق و هسته دین و مذهب راه نبرده و یا اساسا به دلیل ماهیت دینی و مذهبی متهم ردیف اول روشنفکران محسوب می شوند.
مثلا در فیلم "گشت ارشاد" ( اگرچه سازنده اش در دسته فیلمسازان شبه روشنفکر قرار نمی گیرد ولی به شدت تحت تاثیر جو ایجاد شده توسط آنها در سینمای ایران قرار دارد) ، این تیپ به خوبی در قالب چند جوان ریاکار و در عین حال خشک رفتار خلاصه می شود و به بهانه بدلی بودن این تیپ ها ، به طور کلی کاراکتر بچه مذهبی و مسجدی ، زیر علامت سوال روشنفکری می رود. همین تیپ (که اساسا با گیر دادن های هیستریک در این گونه فیلم ها مشخص می شوند)در فیلم "چک" به عنوان بسیجی و پست ایست بازرسی ، مزاحم روندکاری شخصیت های اصلی ماجرا می گردند یا در فیلم "بوسیدن روی ماه " افرادی نابلد هستند که به ناحق جای سابقون انقلاب را گرفته و با بی احترامی به خانواده شهداء و مفقودین ، سعی دارند برای قدرت بیشتر همه را زیر پای خود له کنند. در این فیلم مسئول ستاد مفقودین که در واقع هم نماینده نظام محسوب شده و هم کلیشه ای از تیپ یاد شده است ، در واقع از جمله همان "نامحرمانی" به نظر می آید که حضرت امام خمینی(ره) توصیه کرده بودند که نگذارید انقلاب به دست آنها بیفتد.
توهین می کنم ، پس هستم!
همچنانکه در برخی از تولیدات سینمای ایران که در جشنواره فیلم فجر سی ام به نمایش درآمدند ، خبری از ارزش های دینی و ملی نبود، در برخی دیگر نیز بسان همیشه در کمال تاسف این ارزش ها و تیپ های ارزشی مورد استهزاء و مضحکه و بعضا توهین و تحقیر قرار گرفته بودند و به جای آن تسامح و تساهل در قبال ارزش های دینی ، نکته ای مثبت جلوه داده شده بود. شخصیت های مذهبی و چادری در این دسته از آثار ، افرادی با رفتار خشک در صدد اعمال نوعی مقررات اجباری (در هر محیطی) بوده و با توصیه های سطحی و اعصاب خرد کن سعی داشتند مثلا نوعی امر به معروف و نهی از منکر را در شکل و شمایلی نامطلوب به نمایش گذارند که در واقع تداعی نگرش افراطی لیبرالیستی غرب را نسبت به پدیده های ضد مادی تداعی می نماید :
- در فیلم "تلفن همراه رییس جمهور" مسئله صدقه و گذشت و کار خیر و کمک به دیگران که در همه ادیان الهی به خصوص اسلام توصیه شده ، امری عبث و بیهوده و حتی مضر نشان داده شده و برخلاف همه آیات و روایات در این باب که کمک به مستمندان و درراه ماندگان و محرومین مانند قرض دادن به خداست و خداوند دهها برابر آن را پاداش عطا خواهد فرمود ، فرد صدقه دهنده که ابزار کارش را برای یاری رساندن به خانواده محتاجی می فروشد تا دختر آن خانواده را از مرگ نجات دهد ، خودش به وقت گرفتاری و تنگدستی ، هیچ یار و یاوری حتی از جانب حق تعالی مشاهده نمی کند و در آخر ، به علت فشار زندگی و جامعه، دچار نوعی جنون و دیوانگی شده و به تیمارستان ، فرستاده می شود!
- در فیلم "گشت ارشاد" مقوله رابطه اخلاقی و عرفی دختر و پسر در جامعه که بایستی با حفظ حریم های شرعی و با صلاحدید و در حضور خانواده باشد ، مورد استهزاء قرار گرفته و تیپ های حزب الهی و بسیجی همچون آدم هایی دو رو و ریاکار ، مورد هجوم فیلمساز قرار می گیرند. شعارها و عبارات و کلام انقلابی ، دستاویز خنده و مضحکه شده و امنیت اخلاقی جامعه ، در زیر شعارهای بی بند و بارانه کم رنگ می گردد. از طرف دیگر منفی ترین شخصیت فیلم ، فردی است که با لقب " حاجی " خطاب می شود و اگر چه نمایشگاه اتومبیل دارد ، اما سر و شکل و وضعیتش قشری از بازاریان را تداعی می کند.
- در فیلم " پذیرایی ساده " برخی الفاظ و عبارات ارزشی و انقلابی در دیالوگ هایی که مابین دو شخصیت اصلی قصه رد و بدل می شود ، به سخره گرفته می شود .
- در فیلم " زندگی خصوصی" برخی از احکام و قوانین فقهی اسلامی ، زیر لوای هوس و فرصت طلبی،ناکارآمد و حتی ضد انسانی و به ویژه مخالف حقوق زنان جلوه داده می شود. احکام فقهی درباره "ازدواج موقت "، "امر به معروف و نهی از منکر " ( خصوصا درباره برخورد با پدیده مذموم بی حجابی و بد حجابی و همچنین پدیده قاچاق و غیرقانونی ماهواره ) ارتجاعی و ضد حقوق شهروندی نمایانده شده و حتی در کمال شگفتی ، احکام فقهی و شرعی در مقابل مباحثی مانند اخلاق قرار داده می شود.
-در فیلم "بوسیدن روی ماه " روش های تربیت دینی مانند توصیه به رعایت اخلاق و رفتار اسلامی و حفظ کرامت انسانی و خواندن نماز ( که از مهمترین احکام انسان ساز اسلام است ) موجب جذب دختر نوجوان به دنیا و عالم نسل گذشته نمی شود، بلکه تنها همدلی کردن نسل گذشته با سبکسری ها و بی بندباری های نوجوان امروز است که می تواند فاصله ادعایی بین نسل ها را از بین ببرد!!
- در فیلم "خرس " برخی از احکام و اصول فقهی واضح ، زیر علامت سوال رفته و با عدم کارشناسی لازم در فیلم وارونه نمایی مفرطی در این باب صورت می گیرد. مثلا اینکه رزمنده ای که سالها مفقود الاثر بوده و همه از بازگشتش قطع امید کرده اند ، بتواند رجوع کرده و زندگی خانوادگی کنونی همسر سابقش ( که غیابی در دادگاه طلاق گرفته ) را برهم بریزد!
- در فیلم "آمین خواهم گفت " ، روحانی فیلم به گونه ای منفعل و افراطی سکولار است ، تنها در حاشیه اجتماع قرار دارد و فقط در خواندن نماز میت و همراهی جنازه ها و خواندن خطبه عقد مهارت نشان می دهد ولی در هنگام خطر، بدون هیچ گونه حرکتی، با شیوه بیانی سطحی و مصنوعی توصیه به توکل می نماید.
- در فیلم "برف روی کاج ها "، حفظ پوشش اسلامی و رفتار شرعی و عرفی ، عملی از سر اجبار و اکراه آمیز جلوه می کند. اهالی خانه و میهمانان آنها ، از ترس حاج خانمی که چادری است و در طبقه بالا زندگی می کند ، مجبورند این پوشش را حفظ نمایند و از طرف دیگر فضولی های وی را ( که در تمام امور اهالی دخالت می نماید ) تسکین دهند! این حاجیه خانم تنها شخصیتی در فیلم است که نقش مهمی در محدودیت فضا داشته و نوعی گشت ارشاد در آن محیط کوچک به شمار می آید!!
- در فیلم "در انتظار معجزه " که سومین قسمت از سه گانه زیارت رسول صدر عاملی به شمار می آید، مفهوم زیارت و شفاعت و توسل مورد سوال جدی و بی پاسخ قرارمی گیرد. زن، مستاصل از بهبودی فرزند معلولش ، با درهای بسته حرم امام رضا (ع ) مواجه شده و سرانجام شفای دخترش را پس از یک تصادف و وارد شدن یک شوک روانی/روحی شدید به دختر می گیرد و بدینوسیله ارتباط روحانی و معنوی با حضرت علی ابن موسی الرضا ( ع ) تبدیل به یک روان درمانی اتفاقی و مادی می گردد!! ( شاید براساس آن تئوری که بهبود برخی نقایص و معلولیت های تحمیلی و ساختگی در اثر شوک های روحی و روانی کارآمد به شمار آمده اند )
- فیلم "بی خود و بی جهت " فرد واجد تفکر دینی طبق معمول با پوشش چادر ، مادر زن یکی از زوجین است که فقط و فقط ( مثل کاراکترهای مشابه در فیلم های دیگر ) می تواند فضای محدود کننده ای را بر آدم ها حاکم کرده ( و بازهم به نوعی "گشت ارشاد " به شمار می آید)، بدون اینکه در رفع مشکلاتشان کمک یا هم فکری نماید. شخصیت خشک و غیرقابل انعطاف وی از دیگر کلیشه هایی است که متاسفانه در فیلم های سینمای ایران درباره چهره های مذهبی باب شده و تماشاگر پی گیر سینما را به یاد کلیشه سازی های نژادپرستانه هالیوود درمورد اعراب یا مسلمانان و یا درباره سرخپوست ها می اندازد!
- در فیلم "چک" همین گونه شخصیت ها ، بسیجیانی هستند که نیمه شب و در کنار مسجد به کاراکترهای فیلم به اصطلاح گیر داده و آنها را وادار به التماس و ریاکاری و ارائه انواع و اقسام دروغ ها می کنند. باز هم در اینجا شخصیت اصلی گیر دهنده را "حاجی " صدا می کنند!!
- در فیلم "خوایم می آد" تنها شخصیتی که به لحاظ چهره و شمایل و رفتار و حتی نوع جملات و طرز بیانش ، تداعی همان تیپ مذهبی است ، فردی است که با بادی گارد وارد صحنه شده ، ابتدا توسط همان بادی گاردها به حقوق شهروندی تجاوز می کند ( با باز شدن درب اتومبیل وی ، شخصیت اصلی داستان، رضا به گوشه ای پرت می شود) و سپس فرد یاد شده با لحن بسیار آرام و متین از رضا عذر خواهی کرده و از وی حلالیت می طلبد! بعد از آن به اطرافیانش توصیه می کند که حقوق مردم را رعایت نمایند!! همین فرد است که باند مخوف مافیایی داشته ، همسری با سرو شکل نامتعارف دارد و گویی حقوق بسیار از مردم را پایمال کرده تا به پست و مقام رسیده است و بالاخره هم درگیر ماجرای آدم ربایی شخصیت های اصلی فیلم شده و آنها را مجازات می کند.
- فیلم " نارنجی پوش " از همان ابتدای فیلم با تبلیغ و آموزش نوعی عرفان انحرافی و معنویت کاذب به جنگ معنویت و عرفان های حقیقی به خصوص اسلام و شیعه رفته و در واقع به نوعی خرافات مدرنیسم را تحت عناوینی مانند فنگ شویی رواج می دهد. در این فیلم ، آدم های منظم و نظیف و مرتب همان ها هستند که از طریق روش انحرافی فنگ شویی زندگی می کنند و درمقابل مسلمانان سنتی نشان داده می شوند که جز آشغال پراکنی و آلوده کردن محیط ، کار دیگری بلد نیستند و در برابر توصیه های فنگ شویی ، توهین کرده و درگیر می شوند . این در حالی است که شخصیت اصلی فیلم که تحت تاثیر آموزه های صهیونی فنگ شویی قرار گرفته ، در صحنه ای توهینی بسیار زشت به سفره مسلمانان می کند!!
- در فیلم "زندگی خصوصی آقا و خانم میم " برخلاف تصور برخی دوستان که در تقدیس حجاب اسلامی ارزیابی شد اما با نگاهی اجمالی به فضا و قصه وکاراکترها در می یابیم ، فیلم نه تنها در هویت بخشی به حجاب نیست بلکه آن را نتیجه توهم طبقه ای فرودست می داند که می خواهد با نوکیسه گی به طبقه فرادست بچسبد! در واقع همه برداشت زن و شوهری که در از شهرستان به تهران آمده و با افراد به اصطلاح با کلاس دم خور شده اند ازطرز نگاه نانجیب آنها، توهمی بیش نبوده که این توهم درشوهر به یک بیماری سادیستیک بدل می شود. در انتهای فیلم ، واقعیت همه این توهم مالیخولیایی ( که توسط فیلمساز نیز دامن زده می شود ) نمایان شده و تماشاگر متوجه می شود که تمامی آن سوءظن زن و شوهر، از خیالات و تصورات عقب افتاده و طبقاتی آنها ناشی می شده است. این نوع نگاه نژادپرستانه و طبقاتی در طرز رفتار زن و مرد شهرستانی بیشتر نمود می یابد ، آنگاه که سعی می کنند به تقلیدی افراطی از طبقه جدیدی که با آنها هم نشین شده اند، دست زده و برای با کلاس شدن حتی خود را به صورت یک دلقک دربیاورند.
نوستالژی فتنه 88
اگرچه دیگر امروز (حتی از طریق اسناد و مکتوبات موسسات و تینک تانک های غربی و همچنین اظهار نظرات شفاف و صریح سران کشورهای غرب )به وضوح روشن و معلوم گردیده که جریانات اغتشاش و فتنه پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در سال 1388 از سوی محافل اطلاعاتی و جاسوسی غربی طرح ریزی شده و هدفش براندازی نظام جمهوری اسلامی و به شکست کشاندن انقلاب اسلامی در ایران و به خصوص منطقه خاورمیانه و نزد همه آزادیخواهان و استقلال طلبان جهان بود . دریافت و فهم این مطلب نیز نیاز به هوش سرشاری ندارد ، چراکه ایستادگی و مقاومت و بصیرت ملت ایران در مقابل فتنه یاد شده نیز آنچنان چشمگیر و فوق العاده بوده که دشمنان تاریخی این مردم را وادار به انجام انتقام های کور نمود اما متاسفانه گویا در اردوگاه سینمای ایران ، وضعیت بسیار عقب مانده تر و ارتجاعی تر از حتی اولین روزهای فتنه است که واقعیت بر برخی روشن نبود. گویا برخی اهالی این سینما ، هنوز خود را در کنار بعضی جوانان خام و احساساتی 23 خرداد 1388 می بینند ( چون خیلی زود بسیاری از همان جوانان خام ، حقیقت را دریافته و موضع خود را با نظام سلطه جهانی روشن ساختند ) که برتوهم تقلب در انتخابات و برخی شایعات شبکه های معاند دشمن باقی بوده و همان توهم و شایعات را در آثار خود آن هم پس از گذشت دو سال نیم ، منعکس نموده اند! جل الخالق !! این چه روشنفکری و آوانگاردیسم است؟ این که از هر گونه تاریک فکری و جزم اندیشی هم پس مانده تر است!!! در حالی که عقب مانده ترین محافل صهیونی هم دیگر امروز بر جریانات برنامه ریزی شده فتنه 88 اعتراف دارند ، چگونه است این به اصطلاح شبه روشنفکران وطنی حتی از درک و فهم یک مسئله تکراری و کلیشه ای تاریخی هم عاجزند؟!!!!
در حالی که مدت هاست ، گردانندگان خیمه شب بازی فتنه 88 از پشت پرده بیرون آمده و رسما خود را نشان داده اند ، بازهم چشم این جماعت سرخوش به عروسک های بی جان ، خیره است و در انتظار گودوی خویش مانده اند! بازهم در آثارشان ولو شبه اشاره ای به آن فتنه می کنند و با تصور اینکه کسی متوجه این حرکات ناموزون نمی شود، سرشار از افتخار در محافل خود می بالند که ما هنوز با هم هستیم !! داستان آن بنده خدایی است که در روزهای حکومت نظامی شاه ، بعد از ساعت 9 شب ، با احتیاط سرش را کمی از در خانه شان ( که داخل کوچه بن بست دورافتاده ای هم قرار داشت )، بیرون می آورد و بعد برای دوستان و خانواده اش ژست می گرفت که : "بعله ...ببینید بنده چگونه حکومت نظامی را شکستم..."!
- در فیلم "تلفن همراه رییس جمهور"،دختر خانواده ای که مظلوم واقع شده ومادر بی پناهش پول عمل جراحی دختر خود را ندارد ، در اغتشاشات دستگیر شده و فعلا در زندان است .
- فیلم " یک سطر واقعیت " در واقع یک گل به خودی است. فیلمساز در اینجا به خودش نیز سور می زند. تماس های خارج کشور با روزنامه نگارانی ورشکسته ابتدا با جملات و شبهاتی همچون انقلاب مخملی و جرج سوروس همراه است و سپس با وبلاگ نویسان معترض آراسته می شود و همه تصور بر نمایش واقعیت حضور عوامل خارجی در قضایایی مانند فتنه 88 است که در نهایت با یک پایان "آیینه عبرت" ی مواجه می شویم و فیلمساز نشان می دهد که همه آن تئوری های مخملی ، توهمی بیش نبوده و همه ماجرا یک اخاذی ساده به نظر می آید! آیا این ، قلب واقعیت و توهینی به همه تحلیل ها و تفسیرها براساس اسناد انکار ناپذیر و بصیرت ناشی از آن خصوصا در جریان فتنه سال 88 نیست؟!!
-در فیلم "بوسیدن روی ماه "، یکی از مهمترین شخصیت ها مثبت فیلم یعنی حاج مصطفوی که از ستاد مفقودین به مکان اسقاط ماشین ها ، تبعید شده ، گویا فرزندی بازداشت شده دارد که مدام درباره وی یا شخص متنفذی در پشت تلفن صحبت می کند و در یکی از این صحبت ها ، مضمون جمله معروف آقای هاشمی رفسنجانی به مقام معظم رهبری را در روزهای اوج تبلیغات انتخاباتی تکرار می کند که : "...اگر جلوی این آتشی که برافروخته شده را نگیریم ، دامن ما را هم خواهد گرفت ..."!!
از این جمله و برخی جملات دیگر می توان دریافت که فرزند مصطفوی ، در جریان اغتشاشات فتنه 88 بازداشت شده است.
- در فیلم "در انتظار معجزه " شخصیت اصلی مرد فیلم که درگیری های متعدد خانوادگی دارد در یکی از مکالمات تلفنی اش ، مضمون همان جمله "آتشی که دامن ما را خواهد گرفت" مصطفوی فیلم"بوسیدن روی ماه"را خطاب به فرد ناشناسی در آن سوی خط تکرار می کند. در ادامه همین مکالمات گویی وی درباره سرنوشت فردی بازداشت شده ، صحبت می کند.
-فیلم "پل چوبی" به طور کلی بر بستر اغتشاشات و فتنه 88 و همچنین جریان بازداشت های آن ایام می گذرد و با آنها همدردی کرده و فتنه گران را طرف مظلوم ماجرا جلوه می دهد ، بدون آنکه به واقعیت طرف مقابل اشاره ای داشته و بی طرفانه به قاضی برود. در طرف مقابل فتنه گران فقط یک مدعی سرداری نیروی انتظامی هست که درگیر برج سازی و بیزنس است و تنها در آزاد سازی برخی اغتشاش گران همکاری می کند. درحالی که بازداشت شدگان در مکان های نامعلومی نگهداری شذه و حتی سخن از مرگ آن ها می رود!!
اما در سوی فتنه گران ، شخصیت اصلی فیلم ( که خواهرش جزو بازداشتی هاست ) قرار دارد و عشق قدیمی او که از خارج برای آزادسازی دوست هلندی اش آمده ( که باز هم گویا به ناحق دستگیر شده) و دایی شخصیت اصلی که یک مغازه غذاخوری دارد و به دلیل پناه دادن به اغتشاش گران با تعطیلی مغازه مواجه شدهاست. او هنگامی که با پرسش خواهرزاده اش مواجه می شود که چرا به آنها کمک کرده ، خیلی حق به جانب می گوید : "...آخه اونا بچه هامون هستن..."!!
- در فیلم "برف روی کاج ها" ، متن تمرینی دوست کاراکتر اصلی فیلم که از شوهرش طلاق گرفته و به دنبال ایفای نقش در فیلم یا تئاتر است درباره یکی از دستگیرشدگان و بی اطلاعی از محل نگهداری اش است که مدام می پرسد : " ...کدام بازداشتگاه ؟ ..."
ضد دفاع مقدس
به ضرس قاطع می توان گفت که در هیچ سینمای معتبر جهانی و در طول تاریخ سینما ، آثاری با مضمون ضد دفاع وجود نداشته است. در طول این تاریخ ، فیلم های درخشان بسیاری ساخته شدند که ضد جنگ بوده و از همین رو ماندگار شدند ، اما به خاطر ندارم فیلمی قابل ذکر جلوی دوربین رفته باشد که ضد دفاع و جنگ دفاعی باشد. همان سینماگرانی که به یادماندنی ترین آثار ضد جنگ را جلوی دوربین بردند ، همان ها برجسته ترین آثار دفاعی و درباره جنگ های دفاعی را هم برپرده سینما به نمایش درآوردند که نمونه های معتبر آن را در تاریخ سینمای فرانسه ، ایتالیا ، آلمان ، انگلیس و حتی آمریکا نیز می توان مثال زد.
اما متاسفانه در سینمای ایران و به خصوص در سالهای اخیر ، آثاری تولید شدند که زیر پوشش دفاع مقدس و درواقع برعلیه آن و با مضمون ضد دفاع ساخته شدند. فیلم هایی همچون : " در کنار رودخانه " ، " سیزده پنجاه و نه " ، "زمهریر " و ...
فیلم هایی که دفاع مقدس را مذموم دانسته و نتیجه آن را کریه و زشت و نامطلوب نشان می دهند. در این فیلم ها ، دفاع مقدس تنها باعث بدبختی و بی خانمانی و بی سرپرستی و آوارگی شده و نتیجه اش مشتی شهید و مفقودالاثر و معلول ویا فرصت طلبانی است که از نام رزمنده و سردار جنگ سوء استفاده کرده و به نان و نوایی رسیدند و یا رزمندگانی که به گوشه عزلت رفته و در آن گوشه ها گرفتار انوع و اقسام فقر و فاقه شدند. در این نگاه ، تنها مرثیه خوانی بر یک دوران تمام شده و برباد رفته تصویر می شود و اگرچه ممکن است نسبت به شهداء و جانبازان و مفقودین ، نگاهی مبذول شود ولی این نگاه یا از سر ترحم است و یا به دلیل دستاویز قرار دادن آنها برعلیه دفاع مقدس .
متاسفانه در سی امین جشنواره فیلم فجر ، این نوع نگرش ضد دفاع مقدس در فیلم هایی مانند "ضد گلوله " ، "بوسیدن روی ماه " و " خرس " وجود داشت.
-در فیلم " ضد گلوله " یک فرد خلافکار در آستانه مرگ ( به دلیل تومور مغزی ) که تحت تاثیر تبلیغات برای یک پایان شرافتمندانه و شهادت عازم جبهه های دفاع مقدس می شود و به هر کاری جهت شهید شدن دست می زند ، با بن بست روبرو شده و به خانه بازمی گردد و بدون کمترین تاثیری از جبهه و رزمندگان ، مجددا به همان کارهای قبلی مشغول می شود. یعنی درحالی که همه شواهد و واقعیات تاریخی و سخن بزرگان و به خصوص حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری و حتی برخی فیلم های سینمای ایران ( مانند "لیلی با من است" ) حکایت از دانشگاه بودن جبهه های دفاع مقدس و تاثیرات مثبت آن بر افراد مختلف داشته (حتی درمورد آنان که هیچ نسبتی با جبهه و جنگ نداشتند )، متاسفانه در فیلم "ضد گلوله " برخلاف تمامی این واقعیات و حقایق ، با یک تحریف آشکار تاریخی و برگرفته از افکار شبه روشنفکرانه و آوانگاردی ، هیچ تاثیری از آن دانشگاه انسانیت و مدرسه عشق بر آدم های دگراندیش نیستیم.
-در فیلم "بوسیدن روی ماه" ناظر یک فریب آشنای تاریخی هستیم که در برخی آثار سینمای ایران در سالهای پس از جنگ شاهدش بودیم. اینکه به اسم تکریم شهداء و مفقودین و بازماندگان دفاع مقدس و خانواده های آنان یا دلسوزی و ترحم نسبت به آنها و یا اعتراض به عدم رسیدگی و احترام کافی برایشان ، اصل آن دفاع و ارکان آن مانند بسیج و سپاه و شهادت و ارزش های دینی زیر علامت سوال برود. مرثیه خوانی بریک دوران پایان یافته از دیگر دستاویزهای این دسته از تولیدات سینمای ایران هستند. اینکه رزمندگان و سرداران اصلی آن دوران از دست رفته ، یا به شهادت رسیده اند ، یا تغییر مرام داده و یا در گوشه های انزوا به سر می برند و به جای آنها ، مشتی فرصت طلب و ریاکار و قدرت طلب نشسته اند که هیچ بویی از دفاع مقدس نبرده اند. در این فیلم ها ، شهداء و رزمندگان و خانواده های آنها ، کمتر با ارزش های دفاع مقدس سازگار هستند و سازی را می زنند که بیشتر در طبقات مرفه و شبه روشنفکری به گوش می رسد. گویا همه آن حقایق و واقعیات که قریب به اتفاق رزمندگان و سرداران جنگ و خانواده های آنان از خانواده های مذهبی و سنتی و مستضعف و به خصوص از روستاها و شهرستان ها بوده اند ، دروغی بیش نبوده است! از همین روی رزمندگان و شهداء و مفقودین دفاع مقدس و خانواده های آنان در فیلم "بوسیدن روی ماه " ، با دعا و زیارت و شفاعت و سلوک دینی ، چندان میانه ای ندارند. ترانه های کوروس سرهنگ زاده آرامشان می کند ( نه ذکر خدا و توسل به ائمه اطهار) و میراث فرزندان شهیدشان ، نوارهای داریوش و ابی و ...است!!
اشکال ندارد ! ممکن است چنین مواردی نیز وجود داشته ، اما چند درصد شهداء و ایثارگران و خانواده های محترم آنان چنین بوده اند؟! پس آن خیل وصایای باقیمانده از شهداء که مهمترنی و بی واسطه ترین اسناد دفاع مقدس به شمار می روند و آن همه تاکید بر راه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و توسل به امامان معصوم (س) و آن دعاهای کمیل و نوحه ها و توسل های شب عملیات کجاست؟ آیا همه این رزمندگان حسینی و کمیلی و توسلی ، در جبهه ها به آن مرتبه رسیدند و هیچ زمینه خانوادگی و اجتماعی نداشتند؟ آیا اغلب آنها در خانه و خارج از جبهه ها ، ترانه های طاغوتی گوش می دادند و جبهه که رفتند ( نعوذ باالله) جانماز آب کشیدند؟ ای داد ، که تاثیر فیلم "اخراجی ها" تا به کجا رفت که اگرچه همان شبه روشنفکران منکرش شدند و در آن موقع خود را مدافع یکه و تنهای معصومیت رزمندگان به شمار آوردند اما امروز به گونه ای سخیف تر همان "اخراجی ها" را رنگ و بوی روشنفکری کپک زده می زنند!!
در فیلم "بوسیدن روی ماه " نتیجه سالهای دفاع مقدس ، بی فرزند شدن خانواده ها و انتظار بی پایانشان برای بازگشت آنها بوده و دورافتادگی یک نسل پرشور از ارزش های انقلاب و تبعید صاحبان اصلی انقلاب و جایگزین شدن آنها با مشتی فرصت طلب و نامحرم با انقلاب که حتی صدای جبهه های دفاع را از ورای بقایای وسایل رزمندگان نمی توانند بشنود و آنها را مشتی قراضه و اسقاطی می نامند.
-اما در فیلم "خرس" نیز که با یک موضوع به شدت تکراری و دستمالی شده و با یک اجرای به شدت آماتوری و غیر سینمایی آن مواجهیم ( برخلاف نمونه های موفقی همچون "باز باران" یا "بیداری رویاها" ). مقصر اصلی از هم پاشیدگی یک عشق پاک و اصیل در گذشته و همچنین فروپاشی خانواده ای دیگر با ورود رزمنده ای که شهادتش گزارش شده بود ، تنها و تنها دفاع مقدس و حضور آن رزمنده در جبهه های دفاع است. رزمنده فوق ، جمله ای را چند بار تکرار می کند که به نظر پیام اصلی فیلم به نظر می آید و محور اصلی ضد دفاع بودن آن قلمداد می گردد. در این جمله رزمنده بازگشته می گوید:"...من جبهه نرفتم که زنم را از دست بدهم..."!!
ادامه دارد