چه کسی از امپریالیسم می ترسد ؟
می گفتند ما ضد امپریالیست ترین نیروی مبارز تاریخ ایران هستیم و هیچکس جز ما نمی تواند مبارزه ای عمیقا ضد امپریالیستی را پیش ببرد.
می گفتند انقلاب اسلامی یک جنبش خرده بورژوازی است و به هیچوجه توانایی نبردی پی گیر و نهایی را با امپریالیسم ندارد .
می گفتند سرانجام نظام جمهوری اسلامی ، سازش با امپریالیست هاست و همه درگیری و ضدیت با این نظام ، به خاطر همین مسئله است که نظام اسلامی آیت الله خمینی ، نمی تواند مبارزه ضد امپریالیستی را تا انتها پیش ببرد.
این حرف ها و ادعاها و شعارهای سازمان مجاهدین خلق بود که در ابتدای پیروزی انقلاب مدعی شدند به دلیل 14 سال مبارزه ضد امپریالیستی ! و گذر از میادین خون و شکنجه !! بایستی صاحب انقلاب به شمار آمده و تنها این سازمان است که می تواند ایران را گور امپریالیسم کند!!! ( شعار "ایران را گور امپریالیسم کنیم " از شعارهای بسیار رایج مجاهدین خلق و برخی گروهک های مارکسیستی همچون فداییان خلق بود که در ابتدای انقلاب با فریاد آن ، گوش فلک را کر کرده بودند )
هنوز برخی اشخاص، سرودهای مجاهدین خلق را به خاطر دارند که در همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب چگونه با شعارهایی همچون " جز اسارت و نبرد راه دیگری مجو "، رابطه خود و امپریالیسم آمریکا را تشریح کرده و خیل جوانان و نوجوانان ساده لوح را فریب می دادند.
بی مناسبت نیست که اصل این ادعاها را از زبان خود سران مجاهدین خلق بخوانیم :
از سخنرانی موسی خیابانی ( از رهبران سازمان مجاهدین خلق ) در اجتماع ضد امپریالیستی دانشگاه تهران به تاریخ 23 اسفند ماه 1357 :
"...در یکی از مقدماتی ترین آموزش های مجاهدین که در همان بدو تاسیس سازمان در سال 1344 تنظیم شده بود ، امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا ، ضمن این که بزرگترین سد و مانع تکامل در دوران ما و اصلی ترین و بزرگترین دشمن خلقها در زمان ما معرفی شده با خصوصیات زیر توصیف شده است . اولا امپریالیسم خصلت و خوی جهانخواری دارد. ثانیا هیچ رابطه مسالمت آمیز و انسانی بین امپریالیسم و خلقها وجود ندارد . آنچه هست یا اسارت است و یا نبرد. ..آزادی و رها بودن هر خلقی در نبرد بی امان با امپریالیسم تجلی می کند. بنابراین تمام خلقهای آزاد و آزادیخواه جهان باید تمام امکانات خود را در جهت مبارزه با امپریالیسم بسیج کنند ..." (روزنامه کیهان - پنجشنبه 24 اسفند 1357 )
از برنامه حداقل مجاهدین خلق درباره رفراندوم و انتظارات مرحله ای از جمهوری اسلامی :
"...بنابراین مضمون برنامه حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان بینی توحید ، دقیقا ملازم با نفی همه جانبه آثار سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکا ست. همان قدرت شیطانی ، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراج گر تاریخ جهان را تشکیل می دهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکاء تمام خلقهای زیر سلطه جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد...کما اینکه در تاریخ جدید ایران از مشروطه به این طرف امپریالیستها پیوسته حامی و ارباب هر جنایت و پلیدی سفاکان بوده اند. همانها که رضا پالانی قلدر را برما گماشتند و برایمان 28 مرداد ، ساواک ، 17 شهریور ، سینما رکس و چماقدار و رستاخیز و ... به ارمغان آوردند. همانها که کاپیتولاسیون سیاسی خود را به تمام ابعاد زندگی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ما تعمیم دادند. از این نظر به صراحت اعلام می کنیم که هر گونه ابهام و تردید در تشخیص امپریالیزم غدار زمان به مثابه مانع ، بت و تضاد اصلی این مرحله از تاریخ از جانب هر فرد و مقام و گروه ، بی تردید در این میهن فاجعه ها به بار خواهد آورد...اعلام می کنیم که بدون درگیری قاطع انقلابی با تمام مظاهر این قدرت شیطانی هیچ مجالی برای سعادت خلق و رضای خالق و معرفی چهره راستین اسلام و گام برداشتن به جانب توحید و یگانگی اجتماعی باقی نخواهد ماند ..." (روزنامه کیهان – دوشنبه 28 اسفند ماه 1357)
اما دیری نپایید که همه این شعر و شعارها رنگ باختند. ایستادن مجاهدین خلق در مقابل انقلاب اسلامی ، خیلی زود ، نقاب از چهره آنها برداشت و علاوه بر روکردن سبوعیت و ددمنشی افسار گسیخته شان در اقدامات ضد بشری ، وابستگی آنان را به امپریالیسم آمریکا علنی ساخت. توجه بفرمایید:
از پیام تبریک مسعود رجوی به رییس جمهور آمریکا به مناسبت پیروزی در انتخابات :
"...با خوشوقتی بسیار ...پیروزی شما را که برحسب آرمانها و اهداف اعلام شده تان یک پیروزی برای دمکراسی و حقوق بشر در دنیای امروز به شمار می رود ، تبریک می گویم . از آنجا که طی مبارزات انتخاباتی مستمرا بر روی دمکراسی و حقوق بشر در نقاط مختلف دنیا تاکید نموده اید ، بسیار طبیعی است که امروز تمامی نیروهای دمکراتیک و مدافعان و مبارزان حقوق بشر از پیروزی شما خرسند شده و در آن احساس اشتراک کنند..."(نشریه مجاهد – شماره 294- آبان ماه 1371)
از رادیو صدای مجاهد به تاریخ 29 دی ماه 1371 :
"...هیئت مقاومت ایران به سرپرستی مسوول روابط بین المللی مجاهدین در جلساتی که به مناسبت آغاز دوران ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون برگزار شده بود ، شرکت نموده و با شماری از وزراء و مقامات دولت جدید آمریکا و شخصیتهای سیاسی ، نمایندگان پارلمان و سنای آمریکا دیدار و گفت و گو نمود. در این دیدار ...آقای گارنولد جوردن رییس تیم انتقال قدرت به دولت جدید آمریکا از هیئت مقاومت ایران خواست ، سلام های گرم او را به مسوول شورای ملی مقاومت برادر مجاهد مسعود رجوی ابلاغ نماید..."
از نشریه مجاهد شماره 294:
"...روز سه شنبه 17 آذر هیاتی از مقاومت ایران به سرپرستی برادر مجاهد محمد سید المحدثین مسوول روابط بین المللی مجاهدین در اجلاس مشترک شورای رهبری حزب دمکرات آمریکا در واشنگتن شرکت نمود. در این اجلاس که به افتخار رییس جمهور منتخب آمریکا آقای بیل کلینتون و معاون وی آقای آلبرت گور ، ترتیب داده شده بود و پنج ساعت ادامه داشت ... مسوول روابط بین المللی مجاهدین با رییس جمهور آمریکا آقای بیل کلینتون دیدار و گفت و گو نمود ..."
اینک آنها کجایند و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی کجاست؟ پیش از اینکه خبر حذف نام مجاهدین خلق از لیست سازمان های تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا انتشار یابد ، این خبر را داشتیم که بقایای اعضای این سازمان در پایگاه اشرف به یک پایگاه ارتش آمریکا به نام لیبرتی منتقل شده و تحت حمایت آنها در آمده اند ، ضمن اینکه سیمور هرش» چندی پیش در مقالهای افشاگرانه گزارش داد که تا اواخر سال 2007 نیروهای ویژه آمریکا افراد این گروه را در پایگاهی سری در نوادا آموزش میدادند. این افراد آموزشهایی را در خصوص سلاح و تجهیزات ارتباطاتی و عملیاتهای سیاه میدیدند تا از آنها در فعالیتهای علیه نظام ایران در داخل کشور استفاده کنند. همچنین ماه گذشته روزنامه گاردین به نقل از یک منبع سری اسرائیلی که از وزرای ارشد سابق دولتی و افسر نیروهای دفاعی این رژیم است، نوشت: موساد در طی سالها از مجاهدین خلق برای افشای اسناد رسمی دولت ایران و همچنین انجام عملیاتهای خرابکارانه علیه چهرههای کلیدی دولت ایران استفاده کرده است.
راستی در طول این سالها چه اتفاقی افتاده که چهره امپریالیسم آمریکا را نزد این حضرات تغییر داده و از یک جانور درنده خو به فرشته ای صلح طلب و انسان دوست بدل ساخته است؟ روح تجاوز کاری و اشغالگری اش کاهش یافته است؟
براساس آمار منتشره ، از سال 1980 ایالات متحده آمریکا به 16 کشور حمله نظامی کرده است. و اخیرا "لئون پانتا" وزیر دفاع ایالات متحده در گفتگو با فارین پالیسی اعلام کرد که آمریکا برای مقابله با تظاهرات ضد آمریکایی در کشورهای مختلف در 17 و یا 18 نقطه جهان که برای پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) اهمیت کلیدی دارند نیرو مستقر می کند. یعنی در واقع به 18 نقطه جهان ، لشکر کشی می کند.
بخشی از واقعیات انکار ناپذیر چهره امروز امپریالیسم آمریکا هم در مقاله مایکل شوارتز استاد جامعهشناسی و مدیر هیأت علمی دانشکدهی مطالعات جهانی در دانشگاه استونی بروک در شماره ژوئن 2007 مجله معتبر "آلترنت" تحت عنوان "آمریکا هر ماه دههزار عراقی را میکشد؟ یا بیشتر؟" منعکس شده بود. او نوشت :
"...مجلهی لنست (معتبرترین نشریهی پزشکی بریتانیا) در شمارهی دوازدهم اکتبر ۲۰۰۶ خود تحقیقی سنجیده را منتشر کرد که در خاتمه نتیجهگیری کرده بود – از سال گذشته – ششصدهزار عراقی به خاطر جنگ در عراق به شیوهای خشونتآمیز کشته شدهاند. یعنی میزان مرگ و میر عراقیها در ۳۹ ماه نخست جنگ حدود پانزده هزار نفر در ماه بوده است... محققان معتبر تقریباً بدون هیچ مخالفتی قبول دارند که نتایج لَنْسِت معتبر هستند. خوان کول، مطرحترین محقق آمریکایی خاورمیانه، این موضوع را در اظهار نظری بسیار روشن خلاصه کرده است: «ماجراجوییهای مصیبتبار آمریکا در عراق [ظرف مدتی بیش از سه سال] باعث کشته شدن آن عده غیرنظامی شده است که صدام در ظرف ۲۵ سال نتوانسته بود مرتکب این همه قتل شود"...
این آمار تکاندهنده زمانی هولآورتر میشوند که میبینیم در میان ششصدهزار نفر قربانی خشونتهای جنگ عراق (یا حتی بیش از این تعداد)، بیشتر قربانیان توسط نظامیان آمریکایی به قتل رسیدهاند و نه توسط بمبهای جادهای یا جوخههای مرگ یا مجرمان خشن – یا حتی مجموع این گروهها... برای تلفاتی که خانوادههای قربانیان میدانستند مقصر چه کسی است ، نیروهای آمریکایی (یا متحدانشان ) مسئول ۵۶ درصد این تلفات بودند. یعنی میتوان با اطمینان گفت که نیروهای ائتلاف تا نیمهی سال ۲۰۰۶ حداقل بیش از سیصدوسی هزار عراقی را کشتهاند... حتی اگر با رقم پایینتر تأیید شدهی صدوهشتاد هزار نفر تلفات عراقی کار کنیم که نتیجهی آتشِ نیروهای ائتلافیست، به رقم ماهانهی پنج هزار نفر تلفات عراقی میرسیم که توسط نیروهای آمریکایی و متحدانِش از زمان آغاز جنگ کشته شدهاند. و این را هم باید به یاد داشته باشیم که میزان تلفات دو برابر میزان تلفات میانگین سال ۲۰۰۶ بود؛ به این معنا که میانگین آمار آمریکاییها در سال ۲۰۰۶ خیلی بالاتر از ده هزار نفر در ماه یا چیزی بیش از سیصد عراقی در روز بود ، که شامل روزهای یکشنبه هم میشد. با افزایش نیروهای آمریکایی که در سال ۲۰۰۷ آغاز شد، رقم فعلی احتمالاً افزایش بیشتری هم خواهد داشت...
این ارقام برای خیلی از آمریکاییها محال به نظر میرسند. یقیناً کشته شدن سیصد نفر عراقی در روز به دست آمریکاییها ، بارها و بارها خبرسازتر به نظر می رسد. با اینحال، رسانههای الکترونیک و چاپی خیلی راحت به ما نمیگویند که آمریکا باعث کشته شدن تمام این افراد میشود. ما خبرهای زیادی دربارهی خودروهای بمبگذاری شده و جوخههای مرگ می شنویم، اما اخباری دربارهی کشته شدن عراقیها به دست آمریکاییها نمیشنویم مگر دربارهی اخبار پراکندهی تروریستی یا فجایع پراکندهی دیگر. پس آمریکا چگونه این قتل عام را انجام میدهد و چرا این وضعیت ارزش خبری ندارد؟
پاسخ این سؤال در آمار حیرتآور دیگری نهفته است: این آمار را نیروهای نظامی آمریکا منتشر کرده و توسط مؤسسهی فوقالعاده معتبر بروکینگز گزارش شده است: در چهار سال گذشته، نیروهای نظامی آمریکا روزانه بیش از هزار نیروی گشتزنی را به محلههای دشمن میفرستد که به دنبال دستگیری یا کشتن شورشیان و تروریستهاست. (اگر سربازان عراقی را نیز که در میان نیروهای آمریکایی حضور دارند به شمار آوریم، از ماه فوریه، این تعداد به حدود پنج هزار نیروی گشت در روز رسیده است)
این هزاران نیروی گشت مرتباً باعث مرگ هزاران عراقی میشوند؛ چون اینها بر خلاف چیزی که اول به ذهن میآید، فقط کارشان «راه رفتن زیر آفتاب» نیست. در واقع، همانطور که "نیر روزن"، یک روزنامهنگار مستقل، در کتاب بسیار خواندنیاش، «در درون پرندهی سبز»، به روشنی و به شیوهای دردناک توصیف کرده است، این گشتزنیها ، وحشیگریهای پرزوری را در بر میگیرد که فقط گهگاهی توسط یک روزنامهنگار مستقل از جریان کلی رسانههای آمریکا گزارش میشود. وقتی که هدف و روند کار این گشتها را درک کنیم، این توحش کاملاً منطقی مینماید. سربازان و تفنگداران دریایی آمریکا به میان جامعه فرستاده میشوند درحالی که کل جمعیت ، پشتیبان نیروهای شورشیست. اینها اغلب فهرستی از نشانی مظنونین دارند و کارشان بازجویی، دستگیری یا کشتن افراد مظنون، و جستوجوی خانهها به دنبال مدارک مجرمانه، به ویژه اسلحه و مهمات، و همچنین مطالب، تجهیزات ویدیویی و سایر مواردیست که نیروهای شورشی برای فعالیتهای سیاسی یا نظامی به آنها نیاز دارند. این افراد وقتی فهرستی از مظنونین در دست نداشته باشند، جستوجوی «خانه به خانه» را آغاز میکنند و به دنبال رفتارهای مشکوک، افراد یا مدارک مشکوک میگردند.با این چهارچوب، هر مردی که در سن جنگ باشد، نه تنها مظنون است بلکه بالقوه یک دشمن خطرناک به حساب میآید. به سربازان ما میگویند که خطر نکنند: مثلاً در بسیاری از موارد ، نفس در زدن ممکن است باعث شلیک گلوله به در شود. در نتیجه به آنها دستور داده شده که هر وقت با وضعیتی ظاهراً خطرناک روبهرو هستند، غافلگیرانه عمل کنند – درها را بشکنند، به هر چیز مشکوکی شلیک کنند، و درون هر اتاق یا خانهای که احتمال مقاومت در آنها باشد نارنجک بیندازند. اگر با مقاومت محسوسی روبهرو شوند، به جای اینکه سعی کنند به ساختمان حمله کنند، میتوانند از توپخانه یا نیروهای هوایی پشتیبانی بخواهند..."
آمار امروز حکایت فاجعه بارتری است و رقم دهشت بار مرگ یک میلیون و نیم انسان بی گناه در عراق به دست نیروهای آمریکایی را روایت می کند. آنچه که حتی درصدی کم از آن در جریان اشغالگری آمریکا در ویتنام اتفاق نیفتاد.
چنین آماری به گونه ای وحشتناک تر در افغانستان نقل شده است.
امروزه قضیه زندان های مخفی CIA و شکنجه های وحشیانه در آنها زبانزد همه است و حتی فیلم های هالیوود (مانند : "انتقال سری" و "خانه امن" ) علنا تصاویر مستند و غیر مستند از آن را برپرده می برند. موضوعی که در ایام ضد امپریالیست بازی مجاهدین خلق ، فقط در حد خبر و حرف و سخن بود و هیچ مستنداتی از جنایات مزدوران آمریکا در شیلی و بولیوی و آرژانتین و اروگوئه و ...وجود نداشت.
اگر در آن روزها ، دیکتاتورهایی مانند پینوشه و باتیستا و موسی چومبه و سالازار و ....توسط کودتاچیان آمریکایی حمایت می شدند ، امروز هم همچنان انواع و اقسام رژیم های دیکتاتوری و قرون وسطایی همچون آل سعود و عبدالله اردنی و آل خلیفه بحرین و شیخک های قطر و امارات و ...تحت حمایت های بی دریغ سران کاخ سفید هستند و همچنان دست های خونین واشنگینتن را پشت پرده نسل کشی های مسلمانان در بوسنی و میانمار و ...شاهدیم.
به راستی در چه زمانی به بی پردگی امروز ، امپریالیسم آمریکا تمام قد برای حفظ موجودیت نامشروع رژیم صهیونیستی ایستاده و با تمام قوا از این رژیم ضد بشری حمایت می کرد ؟ تا جایی که چندی قبل ، 16 سرویس اطلاعاتی ایالات متحده درباره این حمایت بی قید و شرط به سران آمریکا هشدار داده و آن را در نهایت مغایر با منافع ملی این کشور دانستند. آنچه که در طول تاریخ ایالات متحده آمریکا ، بی سابقه بوده است.
امروز دیگر آش آنچنان شور شده که حتی خان هم فهمیده و به خاطر همین عملکرد و کارنامه سیاه بود که نانسی پلوسی (رییس کنگره آمریکا)دو سال پیش در دیدار با نظامیان آمریکایی در عراق گفت که ما (آمریکا) دیگر نمی توانیم در جهان مدعی دمکراسی و حقوق بشر باشیم!!
به نظر می آید آنچه امروز تغییر کرده ، نه خوی امپریالیستی آمریکا و اعوان و انصارش ، بلکه سر و وضع گروهک های مدعی است که در واقع پوچی و توخالی بودن همه آن داد و بیدادها و جیغ و فریادهایشان ، برهمگان روشن شده است.
امروز مدعیان چند قبضه انقلابی گری و مبارزه با امپریالیسم همچون علی کشتگر و فرخ نگهدار که زمانی در مقام رهبری سازمان چریک های فدایی خلق ، در مقابل دوربین تلویزیون ایران پس از انقلاب ، پشت به مردم می نشستند تا نکند عوامل امپریالیسم ، آنها را شناسایی کنند ! اینک تمام قد در مقابل دوربین امپریالیست ها همچون BBC و VOA می نشینند ( یا در وب سایت های این رسانه ها به التماس می افتند ) و از بدنام ترین سران ایالات متحده همچون جرج بوش ، برای نجات مردم ایران از چنگ جمهوری اسلامی کمک و یاری می طلبند!! و نگران رابطه دیگر کشورهای با سمبل دمکراسی و حقوق بشر یعنی آمریکا هستند!!
بی جهت نبود که چندی پیش کنت تیمرمن رئیس و مدیر عامل بنیاد دموکراسی برای ایران ( که در آمریکا مسئول طراحی بسیاری از طرح و توطئه ها علیه ایران است ) فاش ساخت ، "ریچارد پرل"، کارمند سابق پنتاگون ، معاون وزیر دفاع در زمان ریگان و یک نومحافظه کار افراطی و ضد ایرانی که به بسیاری از ضد انقلابیون ایران کمک کرد تا به آمریکا آمده و جا و مکانی بیایند ، به او گفته که "از همه آنها (اپوزیسیون ایران) بیزار است".
کنت تیمرمن ادامه می دهد به نظر ریچارد پرل، ایرانیانی که تبعید می شوند کارهایی می کنند که روی رومانیایی ها، مجارها و دیگر پناهندگان جنگ سرد را سفید می کنند. پرل اخیرا از همراهی هیئت مشورتی "ایرانین اینترپرایز اینستیتو" که توسط برخی ضد انقلابیون ایران بنیان گذاری شده بود استعفا داد."
اما از سوی دیگر ، گروهی هم علیرغم تمامی درنده خویی امپریالیسم آمریکا ، خارج کردن فرقه خطرناک و مهیبی همچون مجاهدین خلق از لیست تروریست ها را عملی دیوانه وار خوانده اند. چرا که حتی اگر ددمنشی مجاهدین خلق در کشتار وحشیانه بیش از 12 هزار ایرانی نادیده گرفته شود ( و خیانت های مشمئز کننده شان در همکاری با صدام برعلیه ملت ایران در طول سالهای دفاع مقدس به حساب نیاید )، از دید مجامع بین المللی که سنگ حقوق بشر به سینه می زنند ، مشارکت آنان در جنایات جنگی صدام ( از جمله قتل عام 25 هزار کرد عراقی ) غیر قابل چشم پوشی است و اگر صدام به خاطر جنایات جنگی اش محاکمه و اعدام شد ، همین سرنوشت بایستی در انتظار مجاهدین خلق باشد.
اما گویا همه ادعاهای حقوق بشری ، فقط و فقط موقعی اعتبار می یابند که منافع همان امپریالیست ها را تامین کنند! مهم نیست ، این را سالیان دراز است که بارها و بارها تکرار کرده و اثبات نموده اند. فقط تاسف از بابت کسانی است که علیرغم همه ادعای دینداری و وطن دوستی و میهن پرستی و مقابله با دشمنان این آب و خاک و یقه دراندن برای "چو ایران نباشد تن من مباد" و .... وقتی پای مبارزه بر علیه دشمنان تاریخی و دیرین ایران پیش می آید و این مبارزه هزینه می طلبد و جان و مال می خواهد و ایستادگی ، آن وقت دیگر همان دشمنان ددمنش ، دوست می شوند و مهربان و دمکرات !
عجیب هم نیست ! بالاخره جرات می خواهد. مبارزه واقعی با امپریالیسم ، دل و جرات زیادی می خواهد که به وقت عمل ، خیلی از مدعیان را از پای می اندازد. هراس و وحشت ، همان است که امپریالیست ها در دل ملت ها می اندازند تا بتوانند سلطه جهنمی شان را برقرار سازند. و همین ترس است که بسیار بیشتر و بیشتر از انبوه سلاح ها و زرادخانه ها ، موثر می افتد. در این صورت نوکری ، آسان ترین راه است. آنها هم همین را می طلبند که نوکر باشیم وگرنه باید هزینه داد.
و دم آن نفسی گرم باد که با اتکال به خداوند متعال و نیروی لایزال او ، از هیچ یک از این عربده کشی ها نمی ترسد و پارس کردن های مداوم اسراییلی ها را به هیچ می گیرد و یک کلام می گوید که جمهوری اسلامی ایران به برکت حضور مردم در صحنه، حرف هیچ ابرقدرتی را قبول نمی کند و تنها بر اساس مصلحت کشور و ملت تصمیم می گیرد ولو اینکه همه ابرقدرتها از این تصمیم خشمگین شوند.