زخمی که بازهم سرپوش گذارده شد
در مناظره دی ماه سال 1390 با جناب معاونت سینمایی آن روز و رییس سازمان سینمایی امروز ، وقتی به وضعیت نامطلوب سینمایی اشاره کردم ، ایشان پاسخ دادند که به جای نمایش های کاذب از اوضاع خوب سینمای ایران ، زخمی را گشوده اند که همگان دریابند سینمای ایران در چه وضعیتی به سر می برد ، زخمی که گویا تا آن هنگام پنهان بوده است! ایشان فرمودند :
"...من یکی از کارهایی که طی این دو سال کردم ، البته برای شخص خود من آسیب داشت اما فکر می کنم برای آینده سینمای ایران خیلی موثر بود این بود که سعی کردم ، ماهیت سینمای ایران را بریزم بیرون...گفتیم ما می خواهیم آنچه در سینمای ایران هست ، خوب یا بد ، همه این را ما عرضه کنیم. ابتداش هم جشنواره فجر است... لذا ما گفتیم تو این جشنواره فجر همه فیلم ها را همه ببینند. اینهایی که می توانند صاحب نظر باشند، ذی نفع باشند . درد را همه ببینند...گفتیم نه بگذار پانسمان را بازکن ، اگر بوی متعفن هم دارد بگذار پخش بشود. اگرچه چهره زیباست و اگرچه بدن قدرتمند است اما این زخم پا را بگذار همه ببینند تا برویم درمانش کنیم..."
بنده در همان مناظره به ایشان عرض کردم زخم باز کردن و عدم شناخت علت زخم برای درمان قطعی ، نمی تواند مشکل گشا باشد و آن زخم بتدریج کلیت پیکر سینمای ایران را در بر خواهد گرفت. متاسفانه علل آن زخم ، مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفت و مسئولان سینمایی به طریق درمانش راه نبردند. پس گویا تصمیم گرفتند تا دوباره آن زخم را بسته و سرپوش گذارند تا بوی تعفنش ، فضای جشنواره فیلم فجر را فرا نگیرد. آنچه در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد ، حکایت همین سرپوش نهادن بر آن زخم کهنه و درمان نشده بود.
بنابراین تعداد زیادی فیلم که احتمالا حکایت تکراری جراحت های کهنه این سینما بودند ، از صحنه جشنواره سی و یکم کنار ماندند . فیلم هایی چون "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو"، "پرویز"، "همه چیز برای فروش"، "مهمونی کامی"، "تابور"، "لرزاننده چربی"، "سیزده"، " این یک رویاست"، "گس" و ...
سطح بسیار نازل و ضعیف ساختار و محتوای اکثر آثار حاضر در بخش مسابقه جشنواره سی و یکم ، نشانگر آن است که فیلم های یاد شده به دلیل ساختار سینمایی و یا مسائلی از این قبیل حذف نشدند ، چنانچه شواهد متعدد مستند نیز براین فرضیه صحه می گذارند.
فیلم های فوق الذکر که در مجموع با تعداد فیلم های حاضر در بخش مسابقه سینمای ایران ، برابری می کنند ، از همین معاونت سینمایی ( یا سازمان سینمایی ) و اداره نظارت آن ، مجوز فیلمنامه و پروانه ساخت دریافت داشته و در مراحل مختلف تولید ( بنا بر ادعاهای اداره نظارت و ارزشیابی ) مورد ارزیابی قرار گرفته اند و به طور قریب به یقین پروانه نمایش نیز دریافت نموده و بر پرده سینماها خواهند رفت ، چنانچه در سال جاری نیز مانند همین فیلم ها از قبیل "من مادر هستم" ، "گشت ارشاد" ، "من همسرش هستم" ، "خصوصی" ، "انتهای خیابان هشتم" ، "پذیرایی ساده" و ... مجوز نمایش دریافت کرده و علیرغم مخالفت ها و اعتراضات گوناگون از سوی اقشار مختلف مردم و ائمه جمعه و نمایندگان مجلس و ...به اکران عمومی درآمدند!!
هیئت داوری غیر تخصصی و عذر بدتر از گناه
اما شاید بتوان گفت بخش دیگری از زخم فوق که در زیر پانسمان کاذب مسئولان سینمایی پنهان نشد ، در گزینش های هیئت های انتخاب و داوری بروز کرد. مجموعه ای از ضعیف ترین و آماتوری ترین فیلم ها ( اگرچه اغلب آثار سالم و استرلیزه ای به نظر می آمدند) برای بخش مسابقه سینمای ایران جشنواره فیلم فجر انتخاب گردید که زمانی برای خود حرمت و اعتباری داشت و با این انتخاب های ضعیف همه آن اعتبار زیر علامت سوال رفت.
فیلم هایی همچون "قاعده تصادف" ، "آسمان زرد کم عمق" ، "هیچ کجا هیچ کس" ، "زیباتر از زندگی" ، "خسته نباشید" ، "کلاس هنرپیشگی" ، "حوض نقاشی" ، "عقاب صحرا" ، "چه خوبه که برگشتی" ، "قصه عشق پدرم" ، "گام های شیدایی" و "برلین منفی هفت" که اگرچه بعضا با سرمایه های هنگفت دولتی تولید شده بودند ولی از کمترین ساختار سینمایی بی بهره بوده و در سطح دم دستی ترین فیلم های آماتوری، اغلب طرح های یک سطری (که شاید در اندازه یک فیلم کوتاه 10-20 دقیقه ای جواب می دادند ) را به آثار به اصطلاح سینمایی 90 تا 120 دقیقه بدل ساخته و به شعور و فهم مخاطب توهین روا داشته بودند. این درحالی بود که فیلم های خوش ساخت و حرفه ای مانند "سر به مهر" به کارگردانی هادی مقدم دوست و "تنهای تنهای تنها" ساخته احسان عبدی پور از بخش اصلی مسابقه سینمای ایران محروم مانده بودند و اثر تکان دهنده دیگری به نام "فرشتگان قصاب" ساخته سهیل سلیمی ( به دلائل واهی ) در هیچ یک از بخش های مسابقه قرار نگرفته بود.
جای دیگری که گویا زخم مورد نظر جناب معاون سرباز کرد ، در ترکیب هیئت های داوری جشنواره سی و یکم فیلم فجر بود. ترکیب هایی که در همان هنگام اعلان خبری ، مورد حیرت و شگفتی های مختلف قرار گرفت.
اگرچه استانداردهای جشنواره های جهانی مطلوب سینما و جشنواره ما نمی تواند باشد و از این لحاظ نیز بایستی استانداردهای خود را ایجاد نماییم ولی از آنجا که مسئولین سینمایی و جشنواره ای ما اغلب به همین استانداردهای رایج تمسک می جویند باید گفت در استاندارد هیئت های داوری جشنواره های روز دنیا ، معمولا افرادی انتخاب می شوند که در زمان گزینش برای داوری از مزیت های تخصصی و برتر برخوردار باشند. فی المثل اغلب جشنواره های مهم دنیا معمولا از برگزیدگان دوره پیش خود یا منتخبان دیگر جشنواره های معتبر به عنوان داور بهره می جویند تا هم این برندگان را مجددا مورد تشویق قرار داده باشند و هم بر اعتبار جشنواره خود افزوده باشند. مثلا کلینت ایستوود در زمانی به عنوان رییس هیئت داوران جشنواره فیلم کن انتخاب شد که به تازگی با فیلم "نابخشوده" ، هم جوایز اصلی اسکار را دریافت کرده و هم مجددا پس از سالها در عرصه سینمای جهانی مطرح گردیده بود.
اما متاسفانه هیئت های داوری جشنواره امسال فیلم فجر تقریبا از چنین داورانی که در عرصه سالهای اخیر سینمای خودی و حداقل در همین جشنواره فیلم فجر و دوسه دوره اخیرش ، موفقیت هایی را کسب کرده باشند ، بی بهره بود.
به جز داوود میرباقری ( که با مجموعه "مختار نامه" در واقع چندین فیلم سینمایی فاخر را به مخاطبانش ارائه کرد ) و جمال شورجه در هیئت داوری بخش سودای سیمرغ ( مسابقه سینمای ایران ) ، بقیه اعضای این هیئت داوری از وضعیت مطلوب سینمایی و تخصصی در دو سه سال اخیر برخوردار نبوده بلکه بعضا طی این سالها در یک سیر نزولی باورنکردنی قرار گرفته اند.
مثلا رسول صدر عاملی به عنوان قدیمی ترین عضو این گروه که آثار مهمی در زمینه فیلم های اجتماعی ساخته و از سال 1385 هم درگیر ساخت سه گانه ای برای آستان قدس رضوی درباره زیارت حضرت امام رضا (ع) بود که دو قسمت نخست آن ("شب" و "هرشب تنهایی") فیلم های نسبتا قابل قبولی از کار درآمدند ، پس از آن با فیلم "زندگی با چشمان بسته" از سینمای موفق خودش فاصله گرفت و سال گذشته نیز با سومین قسمت از سه گانه آستان قدس به نام "در انتظار معجزه" یکی از ضعیف ترین فیلم های سالهای اخیر سینمای ایران را ارائه نمود. فیلمی که به نظر می آمد به دلیل کمبود نماهای گرفته شده و برای رساندن به زمان یک فیلم بلند سینمایی ، حتی از راش های اوتی نیز استفاده شده بود. با این وجود زمان فیلم از 65 تا 70 دقیقه فراتر نرفت . مضافا اینکه فیلم در واقع به ضد هدف اصلی سفارش دهنده اش بدل شده بود ، به گونه ای که مخاطب ، در برداشت مثبت از مفهوم زیارت دچار تردید می گردید.
بهروز افخمی ( عضو دیگر هیئت داوران ) نیز در سالهای اخیر با دو فیلم "فرزند صبح" ( درباره کودکی حضرت امام خمینی رحمه الله علیه ) که علاوه بر ساختار فوق العاده ضعیف ، برداشتی اومانیستی از دوران کودکی امام داشت و فیلم "سن پترزبورگ" ( که خود افخمی نیز تا مدتها آن را متعلق به خودش نمی دانست ) افول شدید خویش را در عرصه فیلمسازی به رخ کشید.
مهدی فخیم زاده هم پس از فیلم "هم نفس" در سال 1382 ، نزدیک به 10 سال است که از عرصه سینما دور بوده و 3 سریال تلویزیونی وی در این سالها یعنی "حس سوم" ، "بی صدا فریاد کن" و "قتل در ساختمان 85" هم در سطح مجموعه های معمولی تلویزیون ارزیابی شد و نتوانست در سطح سریال هایی مانند "تنهاترین سردار" یا "ولایت عشق" حداقل توفیقی برای وی به همراه آورد.
ضیاء الدین دری ( یکی دیگر از اعضای داوری مسابقه سینمای ایران ) نیز پس از فیلم هایی مانند "لژیون" و "سینما ، سینماست" در دهه اخیر دو سریال "کیف انگلیسی" و "کلاه پهلوی" را روی آنتن برده که این آخری هم از جهت فرم و به لحاظ محتوی حرف چندانی برای گفتن ندارد و ضعف های فراوانی در ساختار سینمایی و روایتی آن به چشم می خورد.
و بالاخره مصطفی شایسته که سوال برانگیزترین عضو هیئت داوران امسال بود ، سال گذشته به عنوان کارگردان ، با فیلم "من همسرش هستم" علاوه براینکه یکی دیگر از آثار ضعیف و آماتوری جشنواره سال گذشته را رقم زد ، سازنده یکی از خیل فیلم هایی به شمار آمد که به بزرگنمایی درمورد بحران های اخلاقی و اجتماعی قشر معدودی از جامعه پرداخته و در همین راستا مورد اعتراض اقشار مختلف مردم قرار گرفتند. آیا انتخاب مصطفی شایسته به عنوان عضو هیئت داوران بخش مسابقه سینمای ایران سی و یکمین جشنواره فیلم فجر ، دست مریزادی از سوی مسئولین سینمایی برای ساخت همان فیلم "من همسرش هستم" بود؟!!
طبیعی است حاصل چنین داوری می شود سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای یک فیلم کم مایه و ضعیف و از طرف دیگر ضد خانواده و مروج سبک زندگی بی بندبارانه لیبرالی به نام "قاعده تصادف"که از ساده ترین و پایه ترین اصول فیلمنامه نویسی بی بهره است چه برسد به جذابیت ها و خلاقیت ها و ...
طبیعی است حاصل چنین داوری ، جایزه ویژه اش به یک شوی خانوادگی دیگر از علیرضا داوود نژاد تعلق می گیرد که نه فیلمنامه ای دارد و نه کارگردانی و فقط این بار جناب کارگردان هوس کرده تا مابین پشت دوربین و جلوی دوربینش ، یک خط فرضی لوس و بی مزه بکشد تا بار دیگر گروهی را به اصطلاح سرکار بگذارد و انگار بیش از همه ، همین حضرات داور سرکار رفته اند!!
و بالاخره حاصل چنین داوری غیر تخصصی ، جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن می شود برای بازی معمولی ، پیش پا افتاده و همیشگی پگاه آهنگرانی ( کافیست سری به فیلم های قبلی اش بزنید و متوجه شوید که برخلاف بازیگر مقابلش،کوچکترین خلاقیتی در اجرای نقش به خرج نداده است. حالا دیگر همه آن عقبه عناد و کینه اش نسبت به انقلاب و حرکاتی که در جشنواره های خارجی برای به حراج گذاردن اعتبار ایران و ایرانی به نمایش گذارد ، بماند) و در نظر نگرفتن بازی های خوب لیلا حاتمی در فیلم "سر به مهر" ، نگار جواهریان در فیلم "حوض نقاشی" و طناز طباطبایی در فیلم "هیس! دخترها فریاد نمی کشند" و ... و جایزه بهترین بازیگر مرد بازهم به بازی همیشگی و غیرخلاقانه حمید فرخ نژاد در فیلم پرخرج "استرداد" می رسد و هنرمندی امثال آرش مجیدی در فیلم "سر به مهر" ، میثم فرهومند در فیلم "تنهای تنهای تنها" ، رضا ناجی در فیلم "ترنج" و ...نادیده گرفته می شود.
و بالاخره حاصل همه این داوری های غیر تخصصی ، بیانیه ای غیر مربوط و تکراری و کلیشه ای به سبک و سیاق همه آن بیانیه هایی بود که تهیه کنندگان ورشکسته و فیلمفارسی ساز در طول سال گذشته صادر کردند تا از آثار مبتذلی مانند "گشت ارشاد" و "خصوصی" و "من مادر هستم" و ...اعاده حیثیت کرده و در مقابل اراده مردم مسلمان و بصیرت ائمه جمعه و نمایندگان مجلس بایستند و حالا در کمال تاسف ، هیئت داوران بخش مسابقه سینمای ایران جشنواره فیلم فجر ، به جای تحلیل کارشناسانه فیلم های حاضر در جشنواره ، همصدای مبتذل سازان فوق ، بیانیه صادر می کند تا سالن های سینما را در غیاب فیلم های سخیف و مبتذل فوق ، سوت و کور بخواند و برای انتخاب های سطحی و غیر تخصصی اش ، توجیه بتراشد و عذر بدتر از گناه بیاورد! غافل از آنکه ، همان فیلم های ساختار شکن و مغایر با ارزش های دینی و ملی بودند که تماشاگر را از سالن های سینما فراری دادند .
داوری غیر استاندارد ، زخم کهنه دیگر جشنواره فیلم فجر
اما همه آنچه گفته شد افزون بر غیراستاندارد بودن کلیت داوری بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر است که در هیچ فستیوال سینمایی دیگری سابقه ندارد و این بی سابقه بودن نه از جهت خلاقیت و ابداع، بلکه به دلیل فراهم آوردن آش درهم جوشی است که از هر قوطی در این بازار آشفته جهانی ، چیزی برداشته است. در واقع در هیچ جشنواره جهانی چنین سبک و سیاق شتر گاو پلنگی وجود ندارد که یک هیئت داوری 5 یا 7 نفره ، 26 جایزه سینمایی آن هم در تخصص های مختلف اعطاء نماید . آن هم تخصص هایی مانند موسیقی ، تدوین ، صدا ، جلوه های ویژه ، چهره پردازی و طراحی هنری و ...که قطعا اکثر کارگردانان از آنها سررشته ای ندارند وگرنه خود به هنگام تولید فیلمشان ، همه این امور را انجام داده و از همکاری هیچ متخصص صدا یا صحنه استفاده نمی کردند. البته اطلاعات عمومی راجع به تخصص های فوق که شاید برخی فیلمسازان از آن بهره ای داشته باشند ، به هیچ وجه نمی تواند شایستگی قضاوت و داوری در رشته های فوق را به فیلمساز یاد شده، بدهد. اگرچه در سالهای گذشته بعضا سعی می شد که در برخی تخصص ها نماینده ای در هیئت داوران وجود داشته باشد اما گویا امسال مسئولین جشنواره از این بابت خیال خود را راحت ساخته و با انتخاب 6-7 کارگردان ، ظاهرا افتخار هم می کنند که تخصصی ترین هیئت داوری را برگزیده اند!! غافل از اینکه دوران کارگردان سالاری و فیلمساز مولف ( که البته به هیچ یک از کارگردانان عضو این هیئت داوری تعلق نمی گیرد ) دیری است به سر آمده و امروزه سعی می شود که در کمیته های داوری جشنواره ها از تخصص های مختلف استفاده شود و آن هم برای تعداد جایزه معدودی که از کارگردانی و فیلمنامه و بازیگری فراتر نمی رود. البته اشکال فوق به جشنواره حاضر برنمی گردد و تقریبا از همان دوره های آغازین جشنواره فیلم فجر این خشت کج نهاده شد و گویی مدیران اولیه این جشنواره از یک سو به جشنواره هایی همچون کن و برلین نظر داشتند که هیئت های داوری 5 تا 7 نفر برای قضاوت انتخاب می کردند و از سوی دیگر در هوای مراسم اسکار بودند که اساسا حال و هوایی دیگر دارد و به دلیل حضور گروه کثیر داوران آکادمیک و تخصصی ، 24 جایزه در رشته های مختلف فنی و هنری اعطاء می نماید.
به نظر می آید که بالاخره در زمانی باید چنین ترکیب ناهمگونی اصلاح شده و جشنواره فیلم فجر از این حالت بادکنکی خود خارج شده و شکل و شمایل استانداردتری پیدا کند.
چنین اتفاقی در بخش مسابقه بین الملل آن نیز سالهاست که در جریان است. اینکه برخلاف شرایط و موقعیت ملی و دینی جامعه ، در طول سالیان گذشته ، همواره مسئولین این جشنواره خواسته اند که خود را مانند جشنواره هایی همچون کن و ونیز و برلین نشان داده و از این جهت به اصطلاح افتخاری برای خود بتراشند، غافل از آنکه شباهت و تقلید از چنان فستیوال هایی نه تنها مایه مباهات و افتخار نیست که از قضا نشانگر خودباختگی و کم مایگی است. چراکه آن جشنواره ها بنا بر موقعیت و وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشورهای مربوطه برگزار می شود که طبعا سنخیت چندانی با جامعه ما ندارند. از همین رو مدیران جشنواره فیلم فجر همواره در برگزاری بخش بین الملل آن دچار پارادوکس های جدی بوده اند. از یک سو می خواسته اند که دل فیاپ ( سازمان بین المللی جشنواره ها) را بدست آورند و نسبت بین المللی را برای جشنواره خود حفظ نمایند که تحقق چنین مقوله ای مستلزم رعایت همه قوانین و ضوابط سازمان یاد شده اعم از حذف سانسور فیلم ها ، تایید هیئت داوران و ... بوده است که طبعا مدیران ما در همان قدم اول می ماندند و در مقابل عدم سانسور صحنه های غیراخلاقی و بعضا مستهجن فیلم ها ( که خواست اصلی فیاپ ) بود ، نمی توانستند تسلیم شوند.
بنابراین از ابتدا ناچار بوده اند ، این شتر سواری جشنواره ای را دولا دولا انجام دهند. فیلم ها ( خصوصا فیلم های آمریکایی ) را با واسطه های مختلف خریداری کرده و ناگزیر صحنه های مبتذل آنها را کوتاه نموده و در بخش بین الملل جشنواره به نمایش درآورند. چنین عملی تا وقتی که رنگ و بوی مسابقه نگرفته و صرفا برای اطلاع از سینمای روز جهان صورت می پذیرد ، قابل قبول است اما وقتی که عنوان مسابقه برآن نهاده می شود ، در حالی که حتی روح تهیه کننده و کارگردان و دیگر عوامل سازنده از نمایش فیلمشان در این کشور بی اطلاع است، دیگر قضیه حکم شوخی به خود می گیرد! آن وقت ناچار می شوند مثلا جایزه به فیلم و عوامل آثاری بدهند که اصلا خبر نداشته اند که فیلمشان در چنین جشنواره ای شرکت کرده است! این درحالی است که اعتبار جشنواره هایی مانند کن و برلین از این جهت نه به دلیل نمایش فلان فیلم و بهمان اثر سینمایی است بلکه به خاطر حضور عوامل تولید اعم از کارگردان و بازیگران فیلم های مورد نظر در جشنواره است.
در دوره های گذشته جشنواره فیلم فجر شاهد بودیم که مثلا نیکول کیدمن برای فیلم "دیگران" نامزد دریافت سیمرغ بلورین بود ، درحالی که احتمالا از وجود چنین جشنواره ای بی خبر بوده است!! یا جک نیکلسن برای فیلم "قول" برنده سیمرغ بلورین شد!! و در حالی که طبیعتا هیچ یک از عوامل فیلم برای دریافت جایزه حضور نداشتند ، جایزه را مثلا به راننده سفارت سوییس اهداء کردند که حافظ منافع ایالات متحده است!!!
در طول این سالها ، بارها و بارها بخش مرور برآثار سینماگر یا بازیگری برگزار گردید که اساسا از وجود جشنواره فیلم فجر بی اطلاع بود و بالتبع در مراسم بزرگداشتش حضور نداشت. کسانی مانند اینگمار برگمان ، کوروساوا ، الیور استون یا توشیرو میفونه و یا آنتونی کویین.
در جشنواره امسال نیز همان اتفاق همیشگی تکرار شد و یک نمایش نیم بندی از بخش مسابقه بین المللی برگزار شد. فیلم های اخیر نیکیتا میخالکوف ، فولکر شلندورف ، جیم لوچ و ...در این بخش حضور داشتند، در حالی که هیچ یک از شرکت فیلمشان در چنین جشنواره ای مطلع نبودند و جایزه بهترین بازیگر زن به امیلی واتسون برای فیلم "پرتقال ها و آفتاب" تعلق گرفت که البته بازهم نه ایشان در سالن و البته در ایران حضور داشت و نه سایر عوامل فیلم!!! راستی جایزه ایشان را چه کسی برد؟
همه این حرف و سخن ها نه برای این است که تصور نماییم که جشنواره فیلم فجر باید خودش را با قوانین و ضوابط فیاپ هماهنگ کرده و در نهایت در سطح جشنواره های منطقه ای مانند دوبی برگزار شود تا هنرپیشگان و سینماگران غربی بر روی فرش قرمزش با انواع واقسام مدهای لباس رژه بروند و مثلا از این طریق برای خودش اعتبار کسب کند. خیر. چنین روشی اساسا نه با فرهنگ و آیین ها و ارزش های جامعه ایرانی می خواند و نه اصلا در خور و شایسته جشنواره ای است که به نام مبارک دهه فجر انقلاب اسلامی مزین است. مخلص کلام این است که ما نبایستی در زمینی که سینمای غرب و سازمان هایی مانند فیاپ و امثال آن طراحی کرده اند ، بازی کنیم و در واقع بایستی برگرفته از انقلاب و ارزش های اسلامی زمین بازی خودمان را طراحی و اجرا کنیم .
همچنانکه انقلاب اسلامی حرف تازه ای برای جهانیان آورد و قرار بوده و هست که سینمای ما نیز سخن تازه ای ورای همه فیلم های امروز برای مردم دنیا داشته باشد ، جشنواره ما نیز بایستی همگام و همراه چنان حرف و سخن هایی باشد و از شکل و شمایل معمول فستیوال هایی از این دست تقلید نکند. امروز مردم دنیا و حتی خود اهالی غرب ، سرخورده و دلزده از رهاورد 3-4 قرنی غرب و گریزان از تمامی دستاوردهای هنری و فرهنگی آن ، حقیقتا به دنبال حرف و سخن و شکل و شمایل جدیدی هستند و چنین شمایل تازه ای خصوصا اگر براساس مکتب عدالت طلب و ظلم ستیز اسلام باشد را با جان و دل خواهند پذیرفت ، چنانچه امروزه به عینه در عرصه سیاست و اجتماع شاهد چنین تغییر و تحول جهانی هستیم.
جشنواره فیلم فجر اگر به باورها و ارزش های اسلام و انقلاب تکیه زند و برهمان اساس و به دور از تقلیدهای سطحی نمونه های غربی ، مراسمی در خور انقلاب اسلامی به جهانیان ارائه دهد ، قطعا خیل عظیم سینماگران و هنرمندان مسلمان و آزاده جهان به آن روی خواهند آورد و دیگر نیازی به کمپانی های آمریکایی و اروپایی و موسساتی مانند فیاپ نخواهد بود و آنگاه است که آنان باید خود را با قوانین و ضوابط ما هماهنگ کنند.
به حراج گذاردن امکان محدود بخش مسابقه بین الملل
اما از طرف دیگر در جشنواره سی و یکم فیلم فجر همان امکان محدود و کوچک برای اینکه برخی آثار ویژه امسال سینمای ایران در دید جهانیان قرار بگیرد (مانند "تنهای تنهای تنها " و " فرشتگان قصاب ")، به حراج گذارده شد و به جای آنها کم بضاعت ترین فیلم های ایرانی در سال جاری نماینده کشورمان در بخش بین الملل جشنواره سی و یکم بودند. فیلم هایی مانند "قاعده تصادف" ، "آسمان زرد کم عمق" و "برلین منفی هفت"!!
متاسفانه آن فیلم های خوش ساخت و قوی که می توانستند حرف های برحق انسانی و اسلامی و ایرانی را به گوش جهانیان برسانند و قطعا (با وجود لابی های مختلف صهیونی) در هیچ جشنواره جهانی راه ندارند ، در بخش بین المللی جشنواره فیلم فجر نیز جایی نیافتند تا بلکه این صدا را در محدودیت همین جشنواره به چشم معدود خارجی های حاضر برسانند!!!
ادامه دارد...