فشار رسانه ای بر مدار صفر درجه
نصرت الله تابش:آقای فتحی ، از بازتاب های رسانه ای سریال "مدار صفر درجه" بگویید. بازتابهای منفی هم در وجه هنری و هم در وجه محتوایی ، از جانب چه کسانی بود؟
فتحی:بازتابهای منفی در اوایل سریال بیشتر ابراز می شد. در همان اوایل کار می شنیدم که فلانی فلان مطلب را در نقد مجموعه نوشته است و من میگفتم به فلانی بگویید که عجله نکند. این مثل این است که مجلهای را که شما سردبیری می کنید یا در آن قلم میزنی ، با دیدن روی جلدش و یا دو صفحه اولش ، کنار بگذارم و شروع به نقدش نمایم. در آن زمان مرتب تذکر می دادم که این سریال 30 قسمت است و من طرح داستانی ام را با شرکت دهها شخصیت در طول 30 قسمت پرورش داده ام. خواهشم این بود که حوصله کنند و تمام قسمتهای سریال را ببینند. فرق سریال و سینما همین است. سینما را 90 دقیقه میبینی ، همه حواست هم به فیلم استو بعد هر گونه که خوشت آمد یا بدت آمد ، مینویسی. درباره سریال را یا باید ننویسی و یا اگر خواستی بنویسی ، خودت را موظف کنی آن را به طور کامل ببینی و بعد بنویسی. این تنها خواهشی است که من از منتقدان مجموعه هایم دارم. بعد می گویم هر چه که دوست دارید ، بنویسید. همان طور که من این حق را دارم به عنوان یک فیلمساز ، در ساختن فیلم ، آزادی داشته باشم ، باید به منتقد هم این حق را داد که آزادانه نظرش را بگوید و این یک تعامل دموکراتیک میشود. اما به شرطی که ببینیم و گوش بدهیم و همدیگر را تحمل کنیم. من با نقدهایی برخورد کردم در هنگام پخش همان دو سه قسمت اول سریال که بسیار دستپاچه نوشته شده بود . یعنی هنوز کار به طور کامل شروع نشده و قصه و شخصیت ها جا نیفتاده ، شروع کردند طومار کل کار را پیچیدند.
تابش:نگران چه بودند؟
فتحی:واقعا نمیدانم.
تابش:آیا فکر نمیکردند که با این سریال ، شما صهیونیسم را تطهیر میکنید؟
فتحی:نه، اوایل این گونه شروع نشد و اتفاقاً نقدها از جانب کسانی شروع شد که معتقد به نقد روشنگر و روشنفکرانه هستند .واقعا نمی دانم اینها با تلویزیون مشکل دارند؟
تابش:یعنی نقد هنری میکردند؟
فتحی:بله ، نقد هنری میکردند. اگر الان شما بروید در سایت گوگل و جستجو کنید همه این نقدها را می توانید ببینید. مثلاً فلان منتقد نوشته که این سریال برخلاف سریالهای قبلی ایشان سریال منسجمی نیست. اما یادش نیست که من نقدهای ایشان را در مورد سریال "شب دهم" هم در آرشیوم دارم. او همان حرفهایی را درباره "مدار صفر درجه" میزند که ابتدا درباره "شب دهم" هم گفته بود. اما همان منتقد الان از "شب دهم" تعریف میکند و "مدار صفر درجه" را بد میداند. به خودم گفتم که خدا را شکر ، به وقت کار بعدی ، حتماً از "مدار صفر درجه" تعریف میکند. بحث من این نبود که چرا بد مینویسید ، بحث من این بود که فرصت بدهید. مثل این است که شما را پشت میز دادگاه ببرند که از خود دفاع کنید و وقتی میخواهی حرف بزنی یا دادستان نمیگذارد سخن بگویی و یا قاضی. بعد میگویند از خودت دفاع کن. اتفاقی که در عرصه نقد ما میافتد ، این است که آدم احساس میکند بر مبنای پیشداوریها نقد نوشته میشود. نقد به عنوان واقعی نقد اتفاق نمیافتد. گاهی نقدها حتی صاحب اثر را از خود اثر تفکیک نمیکنند. فکر میکنید راه حل آن چیست؟ راه حل ، این است که درمورد نقد سریال های تلویزیونی ، منتقدان ما صبر پیشه کنند. مثلا اجازه دهند که 30 قسمت یک سریال تمام شود و بعد با حوصله درباره آن اثر بنویسند. دوم نکتهای است که من مرتب در کلاسهای دانشگاهی به دانشجویانم میگویم که دوستان من، زیباییشناسی در هر حوزه نمایشی با سایر حوزههای نمایشی تفاوت دارد. ما بر اساس قواعد زیباییشناسی فیلمنامه سینمایی نباید در مورد فیلمنامه تلویزیونی قضاوت کنیم. ما براساس قواعد زیباییشناسی دکوپاژ یک فیلم سینمایی برای پرده بزرگ ، نباید درباره دکوپاژ یک اثر تلویزیونی برای یک تلویزیون 24 اینچ قضاوت کنیم. مثلا در سینما تکرار برای یک فیلم ، نکوهیده است ، بایستی مبنا را در یک اثر سینمایی بر ایجاز بگذاریم ، هم در نوع بازیگری و هم در خط قصهای که پیش میبریم. عجیب است تجربه من در ساخت سریال تلویزیونی کاملا با این قواعد سینمایی در تضاد است. مثلا در تلویزیون یکسری نکات کلیدی را باید مدام یادآوری کنید ، چون مثلا در رابطه با یک سریال ، میان هر قسمت در ذهن تماشاگرش ، یک هفته فاصله میافتد. اما منتقد ما میآید بر اساس ضوابطی که درباره نقد فیلم سینمایی میداند ، یک اثر تلویزیونی را نقد میکند. باور کنید این حرف تازهای نیست. من 4 ـ 5 سال است که این حرفها را میزنم و میگویم بیایید بر مبنای قواعد زیباییشناسی نقد تلویزیونی یک اثر تلویزیونی را نقد کنید. این تفکر نخنما شده کلیشه ای را کنار بگذارید مثلا که سریال تلویزیونی اثر درجه دو است و فیلم سینما اثر درجه یک به شمار می آید. مطلقاً این را قبول ندارم. بنده به عنوان کسی این را میگویم که یک فیلم سینمایی در خدمت ایشان (فرشچی) ساختهام و این فیلم هم جزو فیلمهای پرفروش همان سالی است که ساخته شد و دهها پیشنهاد کار سینمایی هم داشته و دارم. اما به عنوان چنین کارگردانی میگویم که سینما برای من همان ارزشی را دارد که تلویزیون. این نوع روایت است که تعیین میکند ما از چه مدیومی باید استفاده کنیم. گاه روایت به شما میگوید که این قصه متعلق به تئاتر صحنه است. گاه روایت می گوید که این بایستی به صورت سریال درآید. هنگامی که "شب دهم" پخش شد و با آن استقبال روبهرو شد یک جهد و جهاد عظیمی در تلویزیون شروع شد که از آن سریال یک فیلم سینمایی درآورند. مدیر شبکه، مدیر فیلم و سریال، تهیهکننده همه موافق بودند و تنها کسی که به شدت مخالفت کرد و در نهایت توانست دیگران را متقاعد کند، من بودم. به شدت مخالفت کردم. گفتم "شب دهم" فیلم سینمایی نیست ، سریال است. پس تعیین تکلیف مدیوم بستگی به این دارد که قصه شما چیست. اگر روایت شما مثل روایت مادربزرگ من در شبهای یلدا باشد با آن میتوانید یک سریال 90 قسمتی بسازید. چون ظاهراً شب یلدا شروع میکرد ولی 90 شب طول میکشید. بعدها فهمیدم که علت آن چیست. یک علت این بود که شیطنت ما را آرام کند و هر شب پای نقل قصهاش بشینیم.
تابش:نقدهای مثبت از چه موقع شروع شد؟
فتحی:هر چقدر سریال جلوتر رفت یا روال منصفانهتر و منطقیتری نقدها نوشته شد و قضاوتها صورت گرفت.
تابش:آیا نقدها ، محتوایی بودند؟
فتحی:محتوا از چه منظر؟
تابش:یک خبری پخش شد مبنی بر این که در مجارستان گفتهاند به خاطر کمک به ساخت این سریال تحت فشار قرار گرفته اند و اگر میدانستند که سریال "مدار صفر درجه" چنین محتوایی دارد ، هرگز اجازه نمی دادند که در کشورشان ، فیلمبرداری گردد.
فتحی:به نظرم این یک شایعه بیشتر نبوده است. دلیل این شایعه را هم به شما میگویم. حدود یک ماه پیش تهیهکننده سریال "مدار صفر درجه" که قرار است یک کار سینمایی با یکی از کارگردانان ایرانی انجام بدهد ، به راحتی توانست ویزای مجارستان بگیرد و به آنجا برود. اگر این خبر شما ، با آن آب و تابی که بعضی از مطبوعات ، آن را نقل کردند ، صحت داشت، مطمئن باشید ایشان ویزا نمیگرفت.
مستغاثی:مثل این که خود ایشان به آقای شهبازی گفتهاند و آقای شهبازی هم آن را در وب سایت خود نقل قول کرده اند.
فتحی:یک بخش آن درست بود اما به اندازهای که یک کلاغ و چهل کلاغ کردند ، نبود. متاسفانه آن اشتباهی که برخی از منتقدان ما انجام میدهند و با دستپاچگی ، نقد سریال تلویزیونی می نویسند ، گویا فقط یک اشتباه به سبک ایرانی نیست. یعنی این اتفاق در مورد غیرایرانیها هم افتاده است. همین سفارت مجارستان که مورد بحث ماست ، وقتی کلیت این سریال را دید و آن نگاه انسانی و انساندوستانه درونش را دریافت ، خوب طبیعتاً احساس کرد زود قضاوت کرده و سریال "مدار صفر درجه" چندان هم بد نبوده است.
تابش:مثل این که صهیونیستها آنها را تحت فشار قرار داده بودند.
فتحی:من و تهیهکننده درباره این مسائل هیچ سندی نداریم. خود تهیهکننده هم میگفت که این بحثهایی که اینها آشفته شدند و گفته اند در سرزمین ما بدون اجازه و بیخبر از ما کار کردهاند ، اصلاً صحت ندارد. ما فیلمنامه را به طور کامل ارائه داده بودیم و گفتیم که ماجرا چیست و از چه قرار است. البته خود آن شخصیتهایی هم که در فیلم حضور داشتند ، گویای یک نگاه بی طرفانه مستقل بودند. مثلا ساموئل وایز یک روشنفکر یهودی معترض صهیونیست است. مگر نیست؟ ما گفتوگوها را ترجمه کردیم و برای بازبینی به آنها دادیم. نکتهای که ما به آن توجه نداریم ، این است که فکر میکنیم فقط در ایران است که یهود را از صهیونیست جدا میکنند. خوشبختانه الان یک جریان وسیع در خود اروپا و آمریکا به شکل تحقیقاتی و مطالعاتی شروع شده که اساساً معتقد است در دنیا باید با جریان های افراطی مبارزه کرد و مورد نقدشان قرار داد. چون این جریانهای افراطی است که صلح جهانی را به مخاطره انداختهاند. اینها معتقدند یکی از این نقطههای افراطی ، صهیونیسم است. یک چنین نگاههایی الان در دنیا وجود دارد. من اشاره کردم به نوآم چاسکی که یکی از روشنفکران طراز اول آمریکاست و یکی از منتقدان پروپا قرص صهیونیزم هم است.
مستغاثی: این گونه فشارهادر مورد سریال "مدار صفر درجه" صحت داشته باشد یا خیر ، متاسفانه در دنیای امروز واقعیت دارد. خصوصا که مطلع هستید اغلب مراکز رسانه ای و اقتصادی دنیا در دست همین کانون های وابسته به صهیونیسم است و از همین رو جریان های مخالف خود را برنمی تابند و سعی می کنند هر صدای منتقد را ساکت نمایند. از همین روست که با مخالفان هلوکاست که فقط نظر خود را اعلام کرده اند ، در اروپا و آمریکا علیرغم آنهمه ادعاهای گوش خراش دمکراسی ، با بازداشت و دادگاه و زندان برخورد می شود و توجیه شان هم این است که با نفی هلوکاست مثلا احساسات 15 میلیون یهودی در سراسر جهان جریحه دار می شود . اگر چنین ادعایی هم صحت داشته باشد (که طبق آمار ، بسیاری از یهودیان در سراسر دنیا ، نسبت به این مسئله سوال دارند)، آیا با توهین به پیامبر اکرم(ص) ، احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان جریحه دار نمی شود؟ چگونه است در آن مورد ، مسئله جریحه دار کردن احساسات را مطرح می کنند و در این مورد می گویند این توهین ها از تبعات آزادی است؟!! این خود نشانه ای دال بر حاکمیت بلامنازع صهیونیست ها برمراکز قدرت سیاسی و رسانه ای در دنیا نیست؟ همین نوآم چامسکی که شما اشاره کردید ، سال گذشته یک سخنرانی در دانشگاه MIT بوستون داشت که به صراحت اظهار داشت در آمریکا سرکوب رسانه ای حکمفرماست . رسانه هایی که در اختیار صهیونیست ها قرار دارد و هر چه که بخواهند به خورد مردم می دهند. سال گذشته جیمی کارتر(رییس جمهوری سابق آمریکا که در صلح کمپ دیوید مابین مصر و اسراییل نقش اساسی داشت) کتابی درباره مسئله فلسطین و اسراییل منتشر کرد تحت عنوان " فلسطین؛ صلح ، نه آپارتاید" که خشم محافل صهیونیستی را به شدت برانگیخت.براساس نوشته روزنامه هایی همچون "هرالد تریبون " و "سانفرانسیسکو کرونیکل" جنجالی که بر سر کتاب "فلسطین : صلح ، نه آپارتاید" در آمریکا به پا شد ، تقریبا در یک دهه اخیر بی سابقه بود و هفته ای به آخر نمی رسید که یک رسانه خبری یا روزنامه ای به آن نپردازد. موضوع کتاب درباره تنش میان اعراب و اسرائیل است و بازگویی این نکته که آمریکا بیشتر اوقات به حمایت یکسویه از اسرائیل در این تنش پرداخته است. کارتر در این کتاب اعتراف می کندکه قدرت ارتباطات رسانه ای درآمریکا رایهودیان طرفداراسرائیل به دست گرفته اند و پرواضح است که گفتن این مسئله چه خشمی را در میان صاحبان این رسانه ها که اکثراصهیونیست هستند،بر می انگیزد.مهمترین موضوعی که خشم محافل صهیونیستی و لابی های یهود رابرانگیخت، این بود که کارتر واژه " آپارتاید" را در عنوان کتاب به کار گرفت که به نظر یهودیان ، نژادپرستی رژیم سابق آفریقای جنوبی را در اذهان نسبت به دولت اسرائیل ایجاد می کرد. اما برای آنها وحشتناک تر آن است که رییس جمهوری سابق آمریکا بر انتخاب درست واژه " آپارتاید" برای عنوان کتابش اصرار ورزید سال گذشته به خاطر انتشار کتاب فوق ، فشار لابی یهود در آمریکا به آنجا رسید که چهارده نفر از مدیران بنیاد پژوهش های جیمی کارتر از سمت خود استعفا دادند!! در بیشتر مقاله هایی که در روزنامه های معتبر درباره او و کتابش نوشتند ، پرسیده بودند : "واقعا مشکل کارتر با یهودیان چیست؟"!!!. به گفته نویسنده سایت "کانتر پانچ" ، در آمریکا وقتی مورد غضب جامعه یهود قرار بگیری به معنای آن است که زیر رگبار تبلیغاتی منفی اغلب رسانه های این کشور که در تیول این جامعه قرار دارد ، خواهی رفت!! یکی از وبلاگ های آمریکایی در همان زمان نوشت:"دراین مملکت شما می توانید به خداوند بد و بیراه بگویید.از پاپ بد بگویید.عیسی مسیح رانشان بدهید که لخت در خیابان می رقصد و آواز می خواند! به جرج بوش و هرچه پرزیدنت ما قبل اوست ، فحش بدهید. اما امان از موقعی که لب بگشایید و خدای ناکرده کلماتی بر زبان آرید که به ذائقه یهودیان خوش نیاید. آن موقع بدانید که دودمانتان را بر باد داده اید! ..." رابرت بلا ، از دیگر روشنفکران آمریکایی هم سال گذشته در مصاحبه ای در دانشگاه برکلی کالیفرنیا از دو استاد آمریکایی صحبت کرد که یک مقاله تحقیقی مشترک انتشار داده و در آن مقاله نقش گسترده اسراییل در آمریکا را بر ملا ساخته بودند. ایشان می گفت بلایی که بر سر آنها آوردند مثل به صلیب کشاندن بود.
فتحی:بله ، بعضی از رسانهها هم چون نمیدانستند من چه زمانی متن این سریال را نوشتم ، تحت تاثیر همان مراکزی که اشاره کردید، تبلیغ می کردند که این کار در راستای سیاستهای دولت جدید به من سفارش داده شده است. در حالی که من صراحتاً و رسماً همه جا اعلام کردم ، در زندگیام کار سفارشی نکرده و بعد از این هم نخواهم کرد. به اقتضای عقل و دلم کار میکنم. نکتهای که خیلی از رسانهها نمیدانستند ، این بود که این طرح در اوایل سال1381 (2002میلادی) به ذهنم رسیده بود و در آن موقع اساسا این بحثها مطرح نبود. بعدا که متوجه شدند این فیلمنامه پنج، شش سال پیش نوشته شده ، بعضی نگاههای یادشده تغییر کرد و برخی از رسانهها جنبه هنری این کار را دیدند. یکی از آخرین این نوع قضاوتها ، مربوط به وب سایت BBC بود که آن را در سطح فیلمهای هالیوود ارزیابی کرد. بعضی از این رسانهها سریال را از جنبه سیاسی اش دیدند. بعضی معتقد بودند که این سریال ، قرائت متفاوتی از هولوکاست ، نسبت به یکی دو قرائتی که در ایران رسما اعلام شده ، داشته است. غافل از این بودند که در ایران در مورد هر موضوعی از جمله هلوکاست چه در سطح مردم و چه در سطح حکومت، قرائتهای متفاوتی وجود دارد و همه هم قرائتهایشان را از طریق انتشار مطلب و مقالات در نشریات خود بیان میکنند. اینها همه به ضریب ناآگاهی رسانههای غیرایرانی برمیگردد و من تعجب کردم از شگفتی آنان نسبت به محتوای سریال که مثلا ایرانیها به یهودیها احترام میگذارند! مگر غیر از این بوده است؟ مگر تاریخ ما غیر از این را ثبت کرده است؟ ما بنا به آموزههای ملی و مذهبی خود به تمام اقلیتها در طول تاریخمان احترام گذارده ایم. از یک سو این آموزههای دینی ماست که دعوتمان میکند با اقلیتها با مدارا و مصالحه و تسامح و دوستی رفتار کنیم. از سوی دیگر آموزههای ملی ما مثل مرام لوطی گری، جوانمردی، عیاری وجود دارد.ترکیبی از این آموزههای ملی و مذهبی که در واقع هویت ایرانی ما را رقم زده ، باعث شده که یک شیوه مسالمتآمیز در طول تاریخ نسبت به همه اقلیتها داشته باشیم. مگر میشود از بطن فرهنگی که حافظ و سعدی و مولانا و سنایی و عطار تحویل فرهنگ جهانی داده ، غیر از این بیرون بیاید؟ این همان فرهنگی است که در قرن چهارم و پنجم، سخنگوی بزرگ فرهنگ ما ، شیخ ابوالحسن خرقانی میگوید: "هر که در این سرا وارد شد آبش دهید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید. زیرا آن که نزد خدا به جانی ارزد ، نزد ابوالحسن به قطعه نانی ارزد." این اوج اومانیسم است که در قرن چهارم و پنجم شمسی در ایران بیان شده است. ما هم ادامه نیاکان خود هستم،تداوم همان تفکر هستیم.
علوی طباطبایی:یک سؤالی درباره آقای شهبازی داشتم که به عنوان مشاور تاریخی سریال حضور داشتند. میخواستم بدانم اساسا مشاورت ایشان به چه صورت بوده است؟ آیا ایشان از ابتدای مراحل تحقیقات در کنار شما بودند؟ چند درصد از راهنماییهای ایشان استفاده شده است و نظر ایشان بعد از سریال چه بوده است؟
فتحی:کل سریال را من بر اساس تحقیقات خود نوشتم. همان طور که گفتم یک شش، هفت ماهی فقط خواندم و فیشبرداری کردم ، روزنامههای قدیم را ورق میزدم . یعنی کاملا بر اساس تحقیقات خودم فیلمنامه را نوشتم. بعد از این که فیلمنامه نوشته شد، از طرف مدیریت وقت شبکه اول سیما جناب آقای جعفری جلوه ، مأموریتی به آقای شهبازی داده شد که فیلمنامه را بخوانند و از نظر تاریخی اگر نکتهای دارند با من در میان بگذارند.
مستغاثی:پس پیشنهاد خود شما نبوده؟
فتحی:خیر ، ایشان از طرف شبکه منصوب شدند.
مستغاثی:شما از این قضیه که اتفاق افتاد، راضی بودید ؟
فتحی:شخصا اشکالی نمیبینم ، چون خودم را مورخ نمیدانم. البته سعی میکنم که مطالعه کنم و بفهمم، چون به هر حال تاریخ را دوست دارم .حتی یادم است با این که دانش آموخته رشته روانشناسی بودم ، زمانی که سریال "فردا دیر است" را ساختم ، به دانستههای خودم به عنوان روانشناس اکتفا نکردم و سراغ خانم دکتر فردوسی رفتم یعنی برای سریال ، مشاور روانشناسی آوردیم. همه متنهایی را که مینوشتیم به ایشان میدادیم که بررسی کند. اعتقاد دارم در کنار هر اثری که وجه تحقیقی دارد ، بایستی یک کارشناس حضور داشته باشد. در سریال ملاصدرای شیرازی که تحت عنوان "روشنتر از خاموشی" ساختم هم به همین شیوه عمل کردم. یعنی همه تحقیقات خودم را انجام دادم و فیلمنامه را نوشتم. آقای لاریجانی به یکی از مشاوران خود به نام دکتر عبدالله نصیری که از اساتید رشته فلسفه است ، مسئولیت دادند که این فیلمنامه را بخواند. ایشان هم یکسری نقطه نظرات داشت که که ما انتقال دادند. در سریال "مدار صفر درجه" هم آقای عبدالله شهبازی فیلمنامه را خواندند و یک نکاتی را در مورد بعضی تاریخشمارها متذکر شدند. اشاراتی میکردند که این تاریخشمار این گونه نبوده و مثلا متعلق به فلان دوره است. یکسری مطالب هم در اختیار من گذاشتند. احساسشان این بود که من با خواندن آن نوشتهها ، ابعاد سیاسی و اجتماعی کار را می توانم پرمایهتر نمایم. طبیعی است که در میان این گفتوگوها ، گاه بین یک سلیقه هنری که دنبال تخیل هم در اثر هست و یک سلیقه مستند قائم به وقایع امور ، یک تفاوتها و اختلاف سلیقههایی هم پیش آید. به هر حال عیار یک اثر هنری صرفنظر از این که باید ظرف اجتماعی و تاریخی درستی داشته باشد، به میزان تخیلی که در آن اثر هنری مورد استفاده قرار میگیرد ، بستگی دارد. فعلاً به این تعریف اعتقاد دارم و به آن عمل میکنم. به همین خاطر است که هر اثر تاریخی که من ساختم ، روایت شخصیم از تاریخ بوده است.
علوی طباطبایی:ایشان بعد از دیدن کامل سریال ، عکسالعمل خاصی نداشتند؟
فتحی:در گفتوگوهایی که با من داشت که چیزی نشنیدم. مگر جایی چیزی نوشته باشند که اگر نوشتند به ما هم اطلاع دهید.(توضیح اینکه این میزگرد قبل از پخش میزگردی مشابه در تلویزیون تحت عنوان "نقد اول" برگزار شد که در آن برنامه ، آقای عبدالله شهبازی از محتوای تاریخی سریال "مدار صفر درجه"دفاع کرده و بحث مفصلی را با آقای عباس سلیمی نمین در این مورد پیش برده بودند)
مستغاثی:پریروز ایشان را در محلی دیدم و اتفاقا نظر نهایی شان را در مورد سریال سوال کردم که متوجه شدم ، از کلیت کار خیلی راضی هستند. حتی می گفتند گویا در یک بحثی در تلویزیون راجع به همین سریال با کارشناس دیگری شاخ به شاخ شده بودند.(منظور همان میزگرد فوق بوده است.)
فتحی:به هرحال باید یاد بگیریم که بنشینیم و با هم حرف بزنیم. در یک برنامه دیگر (فکر کنم میزگردی درباره علی حاتمی بود) من خدمت دوستان عرض کردم که باید تاریخمان را نقد کنیم و سره و ناسره را از هم جدا کنیم. ما در تاریخمان ، هم لحظات بسیار زیبا و قابل مباهات داریم و هم لحظات خجالتآور و غیرقابل مباهات و هر دو را باید ببینیم. از جمله بخشهای غیرقابل مباهات این تفکر مزورانه و روحیه تزویر و دورویی و غیبتی است که وجود دارد. ما باید کمک کنیم که این بی اخلاقی از جامعه رخت بربندد. فقط در گفتوگوی آزاد و در فضایی که به هم اجازه دهیم ، حرف بزنیم ، یکدیگر را نقد کنیم. عرض کردم بنده فیلمساز باید حق داشته باشم فیلم بسازم و منتقدان رسانه ای هم باید حق داشته باشند درباره این فیلم ها نظرات خود را بگویند. آنها باید من را تحمل کنند و من هم باید آنها را تحمل کنم. مرحوم دکتر شریعتی در نیایشهایش یک دعایی دارد که نیایش من هم هست.او از قول روسو میگوید که من ممکن است دشمن تو و عقاید تو باشم ، اما جانم را میدهم تا تو حرفت را بزنی و باور کنید این نیایش در واقع همانی است که شیخ ابوالحسن خرقانی در قرن چهارم و پنجم میگوید. بیش از آن که روسو از مناسبات بشری به چنین فهم و درکی رسیده باشد ، یک عارف شیعی ایرانی متعلق مکتب عرفان خراسانی آن را بیان کرده است. ما چرا نمیخواهیم ادامه نیاکان خود باشیم؟ چرا نمیخواهیم بچههای پدرمان باشیم؟ پدران ما این گونه حرف زدند. وقتی قرآن کریم صراحتاً می فرماید :" و جادلهم بالتی الاحسن" یعنی مجادله کنید به بهترین شیوه کلام و یا وقتی در آیه ای دیگر می فرماید : "فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون الاحسنا " شما عمیقترین آموزههای نوع دوستانه بشری را در متن کلام خدا میبینید. اما من نمیدانم چرا بعضی جاها ، این محکمات قرآنی را فراموش میکنیم.
تابش:ما یک استادی داشتیم ، وقتی که بین ما شاگردهاش دعوا میشد ، میگفت: مهم نیست حرف همدیگر را قبول کنید ، مهم این است که حرف همدیگر را بفهمید. میگفت :اگر حرف همدیگر را بفهمید ، کفایت میکند. خیلی مواقع ، دعواها مربوط به نفهمیدن حرفهای همدیگر است.
فرشچی:من واقعاً خیلی خوشحالم که این جاحضور داشتم و خیلی نکاتی را شنیدم که برایم قابل استفاده بود . اما یک سؤال دیگر از آقای فتحی داشتم که آیا تجربه سینمایی فیلم "ازدواج به سبک ایرانی" بر این سریال که در واقع اثر بعدی شما پس از آن تجربه بود ، تأثیری گذاشته بود؟
فتحی:قطعاً. البته "ازدواج به سبک ایرانی" ، چهارمین تجربه سینمایی من بود. سه تجربه ویدیویی داشتم و یک تجربه سینمای حرفه ای.قطعا تجربههای قبلی کمک میکند و شخصا معنقدم بیان بصریام در "مدار صفر درجه" ، نسبت به کارهای قبلی ، عمق بیشتری پیدا کرده است. به نظرم این تجربههای متمادی به خصوص آن کار سینمایی کمک شایانی به ساخت این سریال کرد.البته مهمتر از هر مسئله ای ، در کنار همه این تجارب و عوامل و امکانات ، یک وجه متافیزیکی لازم است که به تعبیر حضرت حافظ آن فیض روحالقدس و نفخه مسیحایی باید بیاید و بوزد. شاید بزرگترین ترس و هراس هنرمندی که به این مفاهیم باور دارد ، این است که این نفخه نیاید و مبادا این آخرین بار باشد. این شاید بزرگترین ترسی است که همواره به من دست میدهد. حرفی که در نهایت سریال "مدار صفر درجه" با آدمهای غیرایرانی داشت حرفی بود که حبیب در قسمتهای میانی وقتی به در خانه سارا رفته ، می زند. دو سه شب پس از اشغال پاریس که همه دچار وحشت بودند، او در خانه سارا رفته و در می زند . سارا به مقابل در می آید . در حالی که یک دسته گل دست حبیب است ، می گوید که در کشور من به این گلها میگویند گل محمدی ، به یاد پیامبرمان که منادی و مظهر صلح و دوستی و رحمت بین انسانهاست ، اسم این گل را گل محمدی گذاشتیم. پیام مشخص این سریال این بود که ما ایرانیها همواره و در همه جا پیگیر صلح بوده ایم و اتفاقات خوب جهان ما را خوشحال کرده و هر جا که اتفاق بدی افتاده باعث غم و اندوه ما شده است و نکته اساسی ، این که هیچ راهی برای نجات ما از این دنیایی که همواره کانون بحران است ، وجود ندارد مگر آن که پای گفتوگوی با هم بنشینیم. یک جملهای آلبر کامو دارد که میگوید: «زندگی بدون گفتوشنود ممکن نیست." من فکر میکنم همه ملتها، فرهنگها و تمدنها باید به این جمله آلبرکامو تأسی کنند. تنها راه نجات ما ، تنها راه نجات زمین از انهدام این است که رو در روی هم بنشینیم و با هم گفتوگو کنیم و در این گفتوگو ، رنجها و دردهای مشترک را کشف کنیم و بر مبنای رنجها و دردهای مشترکمان به یک تفاهم عمیقتر برسیم. مثل معروفی است که میگوید: «با آنها که خندیدهایم زود فراموش میکنیم. اما با کسانی که گریستهایم هرگز آنها را فراموش نمیکنیم.»
فرشچی:یک موضوع دیگر که در کارهای آقای فتحی بارز است و من این سوال را از طرف خوانندگان نشریه فیلمنگار میپرسم ، این است که عشاق در کارهای آقای فتحی خیلی قابل احترامند، تاآخرین نفس پای عشقشان ایستادهاند و هر دو طرف آدمهایی هستند که ارزش عشق ورزیدن را دارند.
فتحی:یک جملهای دکتر شریعتی در کتاب کویرش دارد که میگوید: «بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید. هر چند آن چه بینی جز رنج و سختی نباشد.» تجربه عشاق فیلمهای من خیلی نزدیک است به این جمله شریعتی مثل براند ایبسن میماند که میگوید تا پایان ثابت قدم باش ، سازش طریق شیطان است. هر چند پایان این عشقها اغلب تلخ است. از این منظر در "مدار صفر درجه" من بیش از سایر کارهام خواسته ناخواسته به لایههای تراژیکتر زندگی نزدیک شدم. اگرچه تراژدی الزاماً پیامآور غم و نکبت و اندوه نیست. در تراژدی آنچنان که در تراژدیهای یونان تعریف شده است ، مخاطب به نوعی کاتاریست و تزکیه و پالودگی میرسد. تراژدی ، تبلیغ مرگ نیست، آنگونه که بعضی افراد از عشقهای ناکام سریال من تعبیر کرده بودند. تراژدی ، تبلیغ زندگی است و ما انسانها را دعوت میکنیم که یک نگاه عمیقتری به زندگی داشته باشند. تراژدی ، مرگ عشق نیست، دعوت انسانهاست که نگاه عمیقتری به عشق داشته باشند. تراژدی یک هشداری است که فرصتهای زندگی را با تمام ظرفیتهایی که خدا به ما داده ، غنیمت شمریم و به یاد داشته باشیم این فرصتها همیشگی نیست و تکرار نمیشود. بعضی از فرصتهای زندگی ، فقط یک بار سراغ ما میآید ، چه به عنوان یک انسان چه به عنوان یک ملت چه به عنوان یک جامعه.این فرصت ها غنیمت بشمریم.
تابش:شما حتمت درباره روانشناسی شخصیت و آن بحث عشق خود شکوفا را خوانده اید.
فتحی:یک مطلبی هم راجرز درباره به خودشکوفایی رسیدن دارد. به هر حال این زنجیره مرگ که توصیف یکی از منتقدان در "مدار صفر درجه" در رابطه با عشاق میبینید،عمیقاً دعوت به زندگی است. چاوشی نیست، خواندن آیه یأس نیست، عمیقاً به ما هشدار میدهد که قدر زندگی و عاشقانهها و رابطههای زیبا و آدمهای خوب دور و برمان را بدانیم و فراموش نکنیم که هیچ چیزی ابدی نیست و بزرگترین هدیهای که خداوند به ما داده همین لحظه است. همین حالاست و همین اکنون است و از این لحظهای که به ما هدیه کرده بیاعتنا نگذریم. خداوند هر روز یک سیبی به طرف ما پرت میکند. گاه بیاعتنا به آنها از کنارشان رد میشویم و گاه آنها را لگد میکنیم. غافل از این که این سیبها بخشی از تقدیر و زندگی ما را نهفته دارند. تراژدی ، گفتن همه این حرفهاست.
تابش:در واقع این ایستادن تا مرگ است که شرافت میدهد به این عشق و خود ، مرگ مطلوبی است. ضرورت ندارد همیشه از زندگی دفاع کنیم.
فتحی:نه ضرورتی ندارد ، وقتی میبینید "ابن عربی" آن جمله بسیار معروف خود را میگوید که انسانها همه در خوابند وقتی میمیرند از خواب بیدار میشوند.
تابش:یک روایتی داریم از امام صادق(ع) که میگوید : مؤمن کسی است که مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. بیماری را بر سلامت و فقر را به رفاه. یکی از اطرافیان امام میگوید یابنرسولالله ما که این گونه نیستیم. حضرت می پرسند: دوست داری بر این عقیدهای که الان داری نباشی ولی برای همیشه عمر کنی؟ میگوید نه ، برای من این عقیده مهمتر است. میفرمایند: دوست داری همه ثروتهای دنیا مال تو باشد ، اما این عقیده را نداشته باشی. میگوید: نه. میفرمایند: پس معلوم است که تو فقر را از رفاه بیشتر دوست داری." من میخواستم نسخهای را که برای شفای بشریت پیچیدی یک مقدار تقویت کنم. به عنوان حرف آخر میخواستم به آن آیه قرآن کریم تکیه کنم که "قل یا اهل الکتاب تعالوا الی الکلمه سوی بینهم و بینکم". بیایید دور آن کلمه مشترک که بین ماست جمع شویم و آن هم کلمه توحید است. دور آن توحید و عقیدهای که مشترک همه ادیان الهی است و ما حاضریم همیشه یک دسته گل محمدی به پیروان همه ادیان هدیه کنیم.