اشتباه مشترک مصدق و کاشانی و فیلم "آقای نخست وزیر"!
بازگویی تاریخ برای استفاده امروز، مهمترین بهره ای است که می توان از تاریخ بدست آورد. از همین روست که کلام الهی در قرآن مجید مکرر بر پند گرفتن از سرگذشت پیشینیان و غور و بررسی در آن توصیه دارد و از همین روست که حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) تاریخ را مایه عبرت می دانند.
قطعا دقت به این نکته که "مطالعه تاریخ بدون آنکه به کار امروز بیاید، تنها به درد حفظ کردن در کلاس های مدرسه و دانشگاه می خورد" باعث شده که نگاه سازندگان فیلم مستند "آقای نخست وزیر" به مقطع تاریخی و مهم اوایل دهه 1330 ، به درستی در ارتباط با انطباق مسائل امروز و دیروز ایران و جهان قرار گرفته و این مستند را اثری به روز و کاربردی گرداند. نشان دادن نتایج فاجعه بار اعتماد به آمریکا و غرب، یک کاسه بودن قدرت های استکباری غرب مانند انگلیس و آمریکا در مقابله با ملل آزادیخواه و مستقل، تفکر نادرست تکیه و اعتماد به یک قدرت غربی مانند آمریکا برای مقابله با قدرت دیگر استعماری همچون انگلیس و همچنین تاکید بر جملات و عبارات مشابه امروز با روزگار پیش از مرداد 1332 مانند "گزینه های روی میز" و ... از جمله همین به روز بودن نگاه تاریخی فیلم مستند "آقای نخست وزیر" است. ضمن اینکه مستند فوق از یک ساختار معمولی مستندهای آرشیوی با مصاحبه هایی نسبتا جدید و بکر برخوردار بوده که نریتور آن (به دلیل تکرار صدایش در مستندهای اینچنین) از نقاط ضعف ساختاری اش محسوب می شود.
اما متاسفانه در کنار آن بازخوانی هوشمندانه تاریخی، سازندگان فیلم مستند "آقای نخست وزیر" از برخی نکات مهم تاریخی غافل مانده اند که می تواند بخش دیگری از همان مقصود نظر آنها یعنی کارآمدی امروزین تاریخ را خدشه دار سازد.
ظاهرا مستند "آقای نخست وزیر" به دوران نخست وزیری محمد مصدق (با بازگویی مختصری از زمینه های آن) پرداخته است و سعی کرده با این محور، کمتر حاشیه رفته و از اصل مطلب دور نشود تا همان مقصود اصلی یعنی قضیه "اعتماد به آمریکا" (به عنوان یکی از مسائل چالش برانگیز پس از برجام) را با تکیه بر واقعیات تاریخی مورد بررسی قرار دهد. اما وقتی که به ماجرای "نهضت ملی شدن صنعت نفت" پرداخته و عمدی یا سهوی آیت الله کاشانی (یعنی محوری ترین عامل نهضت یاد شده) را حذف می کند یا هنگامی که از پیشینه محمد مصدق تنها به ذکر تحصیلات و وکالت و چند مورد دیگر اشاره کرده و همه کارنامه تاریک وی را در وزارت کابینه های سیاه رضاخانی و محمدرضاخانی و همچنین خدمات متعددش به استعمار انگلیس از جمله سرکوب مجاهدان و دلیران تنگستانی در دورانی که والی فارس بود و ... را پنهان ساخته ویا وقتی خیانت و وابستگی و غیر قابل اعتماد بودن جماعت به اصطلاح ملی گرا (که متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق راویان و کارشناسان مستند آقای نخست وزیر را تشکیل می دهند!) به فراموشی می سپارند، آنگاه بخش دیگری از درس های تاریخ که افشای جریان نفوذ همان آمریکای غیرقابل اعتماد را دربرمی گیرد، ابتر می گذارند تا حدی که همان قضیه اول یعنی "غرب غیر قابل اعتماد" نیز لوث می شود، زیرا همان هایی که به اسم راوی و کارشناس در مقابل دوربین مستند "آقای نخست وزیر" ظاهرا درباره بدعهدی های آمریکا سخن می گویند ، سالیان دراز است که خود نوکر و منادی آمریکا و غرب و نماد بدعهدی در مقابل ملت ایران بوده و هستند!!
در واقع فیلم مستند "آقای نخست وزیر" برای دستیابی به حکایت عهد شکنی های تاریخی آمریکا، از وسیله ای استفاده می کند که در طی سالیان خود توسط همان آمریکا هدایت و حمایت شده است. به این مفهوم که در طی اثبات منکر بودن آمریکا، یک منکر دیگر یعنی جریان به اصطلاح ملی گرا (که همواره نقطه نفوذ همان منکر بزرگ یعنی آمریکا بوده) را موجه جلوه داده و قهرمان نشان می دهد. یعنی همان اشتباهی که مصدق در رابطه با اعتماد به آمریکا کرد و آیت الله کاشانی در اعتماد به مصدق و جریان به اصطلاح ملی گرا مرتکب شد، فیلم "آقای نخست وزیر" نیز در قهرمان سازی از مصدق و اطمینان به گفته های جریان منحرف جبهه ملی انجام داده است. یعنی در اینجا می توان گفت که مصدق و کاشانی و سازندگان فیلم مستند"آقای نخست وزیر" هر سه مرتکب یک اشتباه یعنی اعتماد و اطمینان نابجا و فاجعه آمیز شده اند.
شاید دوستان سازنده "آقای نخست وزیر" به مصداق این ضرب المثل که "بهتر آن باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دیگران" به سوی عناصر و عوامل معلوم الحال یاد شده رفته اند اما از یاد برده اند که مصداق ضرب المثل فوق ، این است که خود آن "دیگران" از جمله "دلبران" به حساب نیایند! بهره گیری از عناصر روسیاه و منحرف جریانات به اصطلاح ملی گرا (که کارنامه سیاهی از خود در تاریخ ایران برجای گذاشته اند) در فیلم های مستند، تنها هنگامی به جا و درست به نظر می آید که به جنایات و خیانت های خود و اربابانشان اعتراف کنند (مثل اعتراف یک ساواکی به شکنجه های ساواک) نه اینکه به عنوان یک کارشناس بیطرف تاریخی و حتی دلسوز ایران و ایرانی بدون آنکه به ماهیت ضد ایرانی و ضد اسلامی آنها اشاره شود، در برابر دوربین به فریب مخاطب بپردازند. چنین ترفندی از جانب شبکه ها و رسانه های بیگانه، طبیعی است اما از طرف رسانه های خودی که از پول ملت ارتزاق می کنند، چه حکمی پیدا می کند؟
متاسفانه استفاده از عناصر منحرف و خائن تاریخ ایران (بدون آنکه به ماهیت آن افراد اشاره شود) برای تحریف تاریخ و البته لابلای آن نیز بازگویی برخی واقعیات تاریخی، ناشی از یک تحلیل غلط و رایج در میان برخی دوستان و مدیران فرهنگی درباره ارزیابی ماهیت و میزان مخاطبان خود و به اصطلاح تلاش برای جذب آنهاست.
ارزیابی که در کمال تاسف تحت تاثیر آمارهای مغلوط رسانه های بیگانه و اعوان و انصار داخلی شان صورت گرفته که گویا اکثریت افراد این ملت، با انقلاب و آرمان های آن مسئله داشته و هوادار مخالفان انقلاب و مخاطب رسانه های بیگانه هستند! متاسفانه این روش در طول سالهای به اصطلاح سازندگی و اصلاحات و حتی در دولت های نهم و دهم نه تنها باعث جذب عناصر مورد نظر آن دوستان و مدیران نشد که متاسفانه برخی از همان مدیران و دوستان، جذب عناصر یاد شده گشتند که نمونه ها، بسیار است و برخی از این نمونه ها امروزه در آغوش بیگانگان و در خدمت رسانه های بیگانه قرار دارند. جمله معروف آن وزیر فراری لندن نشین را احتمالا به خاطر دارید که" باید معاند را به مخالف و مخالف را به موافق تبدیل سازیم" اما دیدیم و دیدند که خود آن وزیر جذاب! ، به مخالف معاند بدل شد و در باتلاق جذابیت غرب غرق شد!!
تلاش برای جذب عناصر و عوامل مخالف تفکرات انقلابی، با استفاده از ابزار و وسائل مورد علاقه و وثوق آنها (مانند شخصیت های ملی و سلطنت طلب) در حالی که متاسفانه برخی از همین دوستان تلاش گر خود دچار سوالات و پرسش های عدیده ای درباره همان مسائل مطروحه هستند، حکایت معروف "ناروا بودن چراغ خانه برای جای دیگر" است. آیا بهتر نیست که ابتدا مخاطبان خود را در میان همین دوستان و خودی های مسئله دار جستجو کرده و به توجیه آنها و حل مسائلشان بپردازیم و بعد با همراه کردن مستدل و بدون مسئله همین دوستان به سراغ "دیگران" برویم؟ و البته هرگز ملت را جزو آن"دیگران" به شمار نیاوریم! که این ملت برخلاف همه توهمات القاء شده توسط بیگانگان، هیچگاه سر سازش با استکبار و مخالفان آرمان های انقلاب و اسلام نداشته و نخواهند داشت.