چند گام به پس
یا اسطوره گرایی در حد جام جهانی!
وقتی برای نخستین بار کلیپ "ما ایستاده ایم" را تماشا کردیم، از آن آمیختگی ظریف هنر و باور و اندیشه در بستر سینما و موسیقی و معماری دچار شعف و غرور شدیم. حرف های قابل درک روز در قالب یک داستانک جذاب و غافلگیر کننده (که عناصر تصویری انقلاب اسلامی بدون هیچ نمای گل درشت و یا شعاری در میان تصاویرش جای می گرفتند) با پرداخت خوش ریتم و ساختاری قابل قبول و شعر و موسیقی گویا و خاطره انگیز و ... تقریبا خیلی هایی که حتی با اینگونه فضاها و نمادها و شعرها بیگانه بودند را جذب کرد. نوعی تلاش که بعدا در کلیپ هایی از قبیل شهدای غواص تکرار شد و نوید یک حرکت و جریان جوان وتازه نفس و پویا در عرصه هنرهای تصویری این سرزمین داشت.
وقتی خبر یافتیم که گویا همان تیم سازنده کلیپ "ما ایستاده ایم" با بودجه ای مناسب تر مشغول ساخت محصولی جدید با همان حال و هوا هستند، بی صبرانه در انتظار بودیم که نتیجه کار را ببینیم تا به قول معروف بازهم حظ بصری برده و در این زمانه ترکتازی آثار تلخ و سیاه شبه روشنفکری، هوایی تازه کنیم. اما متاسفانه آنچه ماحصل کار به عنوان کلیپ یا نماهنگ "ما ایستاده ایم تا آخرین قطره خون" به نمایش درآمد، اگر نگوییم در حد فاجعه که خیلی غم انگیز بود.
باور کردنی نیست که سازنده همان قطعه کوتاه تصویری و تماشایی "ما ایستاده ایم" اینک شبه کارتونی با تقلید دست چندم از مجموعه "فانتزی نهایی" ساخته باشد و ای کاش همه این اثر مانند همان "فانتزی نهایی" یکدست و با ساختاری متناسب از کار درآمده بود. آن مجموعه خصوصا بخش "اشباح درون" که در سال 2001 روی پرده سینماها رفت، کاری نو و بکر به شمار آمد که بعدا بسیاری به تقلید از آن به ساخت اینگونه آثار دست زدند و با تاکید بر خلق کاراکترهای انیمیشنی برگرفته از شخصیت های زنده و ارائه تصویری در حد و اندازه همان شخصیت ها، شیوه معروف به "کپچر – موشن" را از همینجا به طور گسترده وارد عالم سینما کردند. این شیوه از کارتون هایی مانند "قطار سریع السیر قطبی" و "سرود کریسمس" به فیلم های "ارباب حلقه ها" و "طلوع سیاره میمون ها" و "آواتار" و شخصیت های زنده/کارتونی مانند "گالوم" (در سری "ارباب حلقه ها") و "سزار" (در فیلم "بر آمدن سیاره میمون ها" و بعدا "طلوع سیاره میمون ها") رسید.
اما کلیپ "ما ایستاده ایم تا آخرین قطره خون" شروعی قانع کننده دارد (اگرچه تیتراژ حدود 3 دقیقه ای که نزدیک به نیمی از اثر را دربرگرفته، این تصور را پیش می آورد که باید در انتظار کلیپی حداقل نیم ساعته باشیم!) ولی در حین همین تیتراژ پس از پرواز هواپیمای شماره 655 از باند فرودگاه ، ادامه پرواز هواپیما به صورت انیمیشن، با طراحی و اجرایی آماتوری، اندکی به اصطلاح توی ذوق مخاطب می زند، ولی تداوم حرکت کادر تصویر به روی شخصیت اصلی کلیپ که در حال نصب پرچم ایران برفراز گنبدی سبز رنگ است، باعث فراموشی آن گاف تصویری گردیده و فرض شود شاید از دستشان دررفته، شاید این نسخه روتوش نشده و ورسیون ماقبل نهایی است، شاید اصلا این نسخه این اشکال را دارد، شاید...
به هرحال کار ادامه یافته و هرچه پیش می رود، فضای انیمیشنی (رنگ پردازی ها و اضافات صحنه ها) در تقابل با صحنه های زنده (مثل صحنه موتور سواری دوستان شخصیت اصلی یا بازی فوتبال بچه ها یا آن قهوه خانه کنار دریا ویا رنگ کردن نرده ها و ... ) بیشتر خود را به رخ می کشد و این دوگانگی تصویر لحظه به لحظه بیشتر شده تا اینکه در صحنه گرفتن توپ توسط پسر بچه جنوبی از آب دریا و افتادن سایه ابر برروی سرش، سپس صحنه ادامه پرواز همان هواپیمای 655 و بعد اصابت موشک و ... فیلم وارد انیمیشنی دم دستی و بسیار آماتوری شده که در تلفیق دو فضای زنده و انیمیشن (خصوصا در نماهای شناور شدن اجساد برروی آب و گرفتن آنها توسط مردم و رمبو بازی های شخصیت اصلی پس از گرفتن پرچم و تقابل با ناوهای آمریکایی و ...) در مانده و در صحنه های نمایش توفان و درهم شکستن ناوهای آمریکایی و خصوصا تصویر آن موج های دریا، نهایت این درماندگی ساختاری و فرمیک به منصه ظهور می رسد که تماشاگر حرفه ای سینما را به یاد کارتون های دو بعدی لهستانی یا مجارستانی و یا انیمیشن هایی که با نخ کاموا یا میله و تخته و سیم کار می شد، می اندازد!
سازندگان اثر می توانستند با انیمیت کردن کلیت کار از همان صحنه گرفتن توپ توسط پسربچه جنوبی و به اصطلاح عبور به زمان گذشته و تلفیق حال و گذشته، ساختار متناسب و قابل قبولی بدست دهند (حتی با همین کار آماتوری جلوه های تصویری که امروزه هرکسی با یک نرم افزار "تری دی استودیو"و و کمی آشنایی با آن، شاید تصاویری حرفه ای تر و قابل قبول تر از کار دربیاورد) و پس از بازگشت به زمان حال، مجددا از ساختار انیمیشنی وارد فضای زنده شوند. البته اگر جلوه های تصویری به صورت نیمه حرفه ای حتی در حد فیلم "رسوایی 2" کار می شد و تلفیق دو فضای زنده و انیمیشن تا حدودی قابل قبول درمی آمد، مقصود برآورده شده بود. حتی می شد با همان سیستم "کپچر – موشن" (که در ایران هم موجود است و با آن آثاری هم ساخته شده)، کلیت اثر را در فضای انیمیشنی ساخت و حاصل نسبتا مثبتی عرضه داشت.
اما تلاش برای تلفیق این دو فضا با آن جلوه های تصویری آماتوری (که گویا قسمت اعظم بودجه کلیپ را هم مصرف کرده) ، به کلیت کار لطمه جبران ناپذیر زده است. خوشبختانه در سینما و تلویزیون ایران، تجربه های تلفیقی زنده و انیمیشن موفقی ارائه شده که یکی از حرفه ای ترین آنها در صحنه های درگیری هواپیماها در سریال "در چشم باد" در خاطرمان مانده است. می شد از آن تجارب استفاده کرد و به این صورت، زحمات به قول خودشان دو ساله یک گروه و امیدهای بسیاری از مخاطبان سینمای انقلاب را برباد نداد .
دیگر راجع به سرود کلیپ و شعر و صدای خواننده اش سخنی باقی نمی ماند، فقط یک نکته اینکه، امان از وقتی که دوستان انقلابی، آوانگارد شوند و بازهم بخواهند با استفاده از جذابیت های مورد علاقه به اصطلاح مخالفان به جذب آنها بپردازند، دیگر همه باورها و عقاید و ارزش های دینی کنار می رود.
طرفه آن که در همین روزها سریال ماندگار "دلیران تنگستان" (که در تلویزیون دوران طاغوت ساخته شده) در حال پخش مجدد است. سریالی که از قضا، ماجرایش در همان جنوب و بوشهری اتفاق می افتد که صحنه های کلیپ "ما ایستاده ایم تا آخرین قطره خون"، مبارزه و مقاومت علیه "کشتی های جنگی" را نشان می دهد.
به نظرم تقریبا در کمتر قسمتی از این سریال، از زبان مجاهدان تنگستانی و فرمانده آنها، رییس علی دلواری حرف و حدیثی از اسلام و ظلم ستیزی امام حسین (ع) نمی شنویم و یا عناصری از اسلام انقلابی همچون روحانیت مبارز و جلوه های اعتقادی مبارزات تنگستانی ها را مشاهده نمی کنیم . شاید اگر کسی از تاریخ ساخت این سریال مطلع نباشد، بدون تردید آن را متعلق به دوران پس از انقلاب بداند! مجاهدان تنگستانی در این سریال با شعارهای "یا حسین" و "الله اکبر" به متجاوزان انگلیسی یورش برده و از خاک خود دفاع می کنند، اما شخصیت های کلیپ "ما ایستاده ایم تا آخرین قطره خون، پرچم خود را پرچم کاوه دانسته! ، رستم را به عنوان الگوی خود فریاد می زنند!! و سوار بر رخش به مقابله با ناوهای آمریکایی می روند!!!
اشکال ندارد، بالاخره اینها هم از اسطورهای افسانه ای ادبیات ما هستند، اما آیا واقعا رزمندگانی که در طول 8 سال دفاع مقدس به مقابله با متجاوزان شتافتند، پرچم خود را پرچم کاوه می دانستند یا دلاورانی که امروز به دفاع از حرمین اهل بیت (علیهم السلام) برخاسته اند، با تاسی به رستم و سوار بر رخش جان خود را فدا می کنند؟!!
بازهم اشکال ندارد، برای پیدا کردن زبان مشترک و تاثیر در مخاطب (اگر فرض می کنید همه مخاطبان شما از شیفتگان رستم و اسفندیار بوده! یا به قولی به اصطلاح ملی گرا هستند و ایران پرست) از عناصر افسانه ای و ادبیات اسطوره ای هم بهره بگیرید ولی در زیر سایه آنها، باورها و اعتقادات را دفن نکنید. همان باورها و اعتقاداتی که نزدیک به چهل سال، در واقعیت باعث شده این ملت در برابر همه هیمنه و هجوم استکبار و اعوان و انصارش بایستد و حقیقتا رزمندگانش را به مقاومت تا آخرین قطره خون وادار سازد.