ابراهیم گلستان و همراهی کودتاچیان 28 مرداد
در بسیاری از فیلم های دوره دوم تاریخ سینمای ایران که از سال 1327 آغاز گردید، کافه و کاباره در مرکزیت و محوریت قصه و فیلم ها قرار گرفت و شخصیت های مثبت و منفی قصه با نوع رفتارشان در این کاباره و کافه ها سنجیده می شدند! در واقع این "سینما" بود که در دهه های 1330 و 1340 به شدت پدیده کاباره نشینی و زندگی کاباره ای را در میان توده مردم شهری ایران رواج داده و آنها را از حجب و حیای خانواده ایرانی به پرده دری و بی بندباری اخلاقی دعوت کردند.
فرخ غفاری که از دست اندرکاران هنری وابسته به دربار پهلوی بود و به تاریخ این سینما اشراف داشت، در سمپوزیومی که در سال 1995 درباره سینمای ایران و تاریخ آن در لندن برگزار شد ضمن سخنرانی درباره این تاریخ و دوره ای که اسماعیل کوشان در آن موثر بود، گفت:
"...کوشان ابتدا به آلمان می رود و در سازمان تولید و پخش فیلم اوفا (Ufa) به عنوان سیاهی لشکر در فیلم ها بازی می کند. در یکی دو فیلم هم در وین بازی می کند و با شور و شوق به ایران باز می گردد با این اندیشه که سازمانی جدی و حرفه ای برای تولید فیلم برپا کند. اسماعیل کوشان را در واقع باید بنیانگذار سینمای ناطق فارسی به شمار آورد. سازمان او که همان پارس فیلم معروف باشد از سال 1326 که "توفان زندگی" را می سازد تا سال های دهه پنجاه هم بیشترین سهم را در تولید محصولات سینمایی ایران داشته است..."[1]
در ادامه غفاری به نکته ای جالب اشاره می کند که شنیدنش از یک دست اندرکار و متولی سینمای طاغوت قابل تامل است. وی می گوید :
"...تا اینجای قضیه هر کس به کار فیلمسازی پرداخته به هر تقدیر، در غرب یا در شرق (هند) دانش و تجربه ای اندوخته است ولی از این پس و بخصوص از طریق پارس فیلم او (اسماعیل کوشان)، رفته رفته کسانی وارد گود می شوند که اصلا بویی از این هنر جادویی نبرده اند. نه به یک مدرسه سینمایی در خارج و نه حتی به یک کشور خارجی رفته اند و تنها چیزی که آنها را به سوی سینما سوق می دهد، همانا دیدن فیلم های سینمایی است!.."[2]
خود اسماعیل کوشان نیز چندان سررشته ای در کار فیلمسازی و کارگردانی نداشت. چنانچه آمد او تحصیلات اقتصاد داشت و از طریقه غیر سینمایی وارد سینما شده بود.[3]محمد علی فردین که سالها با کوشان کار کرده بوده، درباره کارگردانی او به عباس بهارلو می گوید:
"... دکتر حتی در فیلمی که نامش به عنوان کارگردان می آمد، زیاد دخالت نداشت. حتی در همین امیرارسلان نامدار (که به کارگردانی اسماعیل کوشان ثبت شده) دکتر کمتر سر صحنه فیلمبرداری بود و بیشتر محمود کوشان سناریو را دست می گرفت و کارها را انجام می داد. بعضی جلسات فیلمبرداری هم خود دکتر می آمد، یک ساعتی می ماند و نگاهی می کرد و می رفت! حکایت آن ضرب المثل است که می گفتند: حضورش برای این است که بفهمد زنه شوهر دارد!! او هم می خواست نشان بدهد که این فیلم کارگردان دارد!!!..."[4]
در گسترش و نضج پدیده مبتذل فیلمفارسی برای تخریب فرهنگ و باورها و ارزش های مردم، بسیاری از طیف های مختلف فکری (خصوصا آنان که آبشخورشان فرهنگ و تفکر مادی غرب بود) از قبیل شبه روشنفکران، مدعیان ملی گرایی، چپ ها و مارکسیست ها و ... یعنی همان ها که بعدها در مقابل صفوف مبارزاتی مردم هم صف کشیدند و در جبهه ای متحد، به جنگ با ملت برخاستند. از توده ای های سابق مانند پرویز خطیبی که "واریته بهاری" را ساخت، گرفته تا شاعران معروفی همچون مهدی سهیلی که فیلمنامه "شاباجی خانم" را نوشت و تا فارغ التحصیلان آکادمی های معروف هنری جهان کالج از جمله تئاتر پاسادنا مانند امیر شروان که "خاطرخواه" ساخت و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی مثل بهمن فرمان آرا که "خانه قمر خانم" را جلوی دوربین برد تا ...
از جمله این افراد احمد شاملو[5]بود، یعنی همان بت شبه روشنفکران که در دورانی فیلمنامه نویس و بازیگر مبتذل ترین فیلمفارسی های دوران طاغوت بود! نویسنده فیلمنامه فیلم های سوپر مبتذلی مانند "اول هیکل" و "داغ ننگ" و "فرار از حقیقت" (به کارگردانی هنرپیشه مستهجن فیلمفارسی یعنی ناصر ملک مطیعی[6]) که خود نیز در آن به ایفای نقش پرداخت، آن روی دیگر سکه سوپر روشنفکری احمد شاملو را نشان می دهد.
"اول هیکل" یکی از فیلمفارسی های مبتذلی که فیلمنامه اش را احمد شاملو نوشت
خاطرم هست در مصاحبه ای که سالها پیش با ایرج قادری (از مبتذل سازان سینمای فیلمفارسی) داشتم، از وی سوال کردم که چرا کارش به مبتذل سازی کشید. او پاسخ داد که در آغاز کار فیلمسازی اش واقعا قصد پرداختن به سینمای جدی و هنری داشته و از همین روی هم در موسسه سینمایی که تاسیس کرده بوده (پانوراما) از یک طرف میر صمد زاده (فارغ التحصیل ایدک فرانسه) را به همکاری می خواند و از طرف دیگر احمد شاملو که به هر حال در آن زمان اسم و رسمی در میان روشنفکران داشت را برای نوشتن فیلمنامه ها دعوت می کند اما نتیجه کار، فیلمفارسی مبتذل از کار درمی آید![7]شاید ایرج قادری در آن زمان چهره دیگر و واقعی امثال شاملو را ندیده یا درک نکرده بود که در چه ابتذال فکری و فرهنگی دست و پا می زدند.
سینما در سالهای پس از کودتا
در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332، برخی به اصطلاح خبرنگاران ایرانی بودند که برای کمپانی ها و موسسات و سرویس های خارجی، خبر و فیلم و عکس تهیه می کردند. مثل ابراهیم گلستان که برای کنسرسیوم نفتی (جانشین شرکت ملی نفت ایران در سالهای پس از کودتا) فیلم های مستند تهیه کرد و از قبل همین کنسرسیوم "گلستان فیلم" را تاسیس نمود. او پیش از کودتا نیز برای کانال های تلویزیونی انگلیس مانند CBS و NBC خبر و فیلم تهیه می کرد. گلستان به طور مستمر مشغول تهیه فیلم و خبر و گزارش به سفارش دفتر مطبوعاتی سفارت انگلیس برای شبکه های BBC وNBC وITV وکامنولت نیوز بود. مهمترین گزارشات گلستان، مربوط به واقعه 30 تیر و همچنین 25 تا 28 مرداد 1332 بود که کودتای آمریکایی- انگلیسی اتفاق افتاد. او در کنار مامورین حکومت نظامی و فرمانده آنها، تیمور بختیار جلاد، به فیلمبرداری از کشف مخفیگاههای مخالفین کودتا و سرکوب آنها پرداخت و حتی سعی کرد که برخی از وقایع کودتا را با همکاری ماموران تیمور بختیار، بازسازی نماید!!
دادگاه مصدق در سال 1332 که سر شاپور ریپورتر (نفر اول سمت راست) سرجاسوس سرویس اطلاعاتی بریتانیا و ابراهیم گلستان از معدود خبرنگاران حاضر در آن بودند
خود وی در این باره در مصاحبه ای با نشریه "شهروند امروز" این ماجرا را اینگونه شرح داده:
" ...زمانی که چاپخانه مخفی...را در داوودیه کشف کردند...فکر کنم سال 1334بود... من آنجا رفتم ، فوق العاده بود. وارد یک اتاق می شدی که خلا (توالت) بود، سنگ خلا (توالت) را درمی آوردی، پله بود، پله ها را پایین می رفتی و می دیدی آنجا چاپخانه است. آدم های جالبی هم بودند. مثلا من به تیمسار بختیار گفتم، خبر می دادید وقتی به اینجا حمله می کنید، من بیایم، عکس و فیلم بگیرم. گفت:حالا نشد دیگر. گفتم : خب حالا بیایید با یک دسته، مثل دیشب برویم در آن محل دوباره انگار همان هجوم دیشب است تا من فیلم بردارم، تا من برای خبر از شما عکس و فیلم بگیرم..."[8]
برادر کوچکتر وی یعنی شاهرخ نیز به عنوان فیلمبردار "گلستان فیلم" مشغول به کار شد و بعدا خودش به طور مستقل برای شبکه های خارجی فیلم و عکس و خبر تهیه می کرد. شاهرخ گلستان در مصاحبه ای که چند سال پیش با فریدون جیرانی و سید کاظم موسوی انجام داد (که بخشی از آن در شماره سوم نشریه "عصر اندیشه" هم انتشار یافت)
در مورد فیلم های مستندی که برای سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس ساخت، می گوید:
"... من وقتی به اصل 4 (پروژه CIAبرای کسب اطلاعات از کشورهای دیگر) رفتم، به عنوان عکاس اصل 4در شیراز کار میکردم و همان موقع هم فیلمهای خبری میساختم. بعد از اینکه فیلم سفر شاه و ثریا به شیراز را نمایش دادم، به پدرم گفتم میخواهم بروم دنبال کار سینما و او هم پذیرفت. آنموقع عکاس اصل 4بودم تا اینکه به تهران آمدم..."[9]
شاهرخ گلستان درباره سایر افرادی که برای موسسات و سرویس های اطلاعاتی فیلم مستند می ساختند، می گوید:
"من، هم عکسهای خبری میگرفتم و هم فیلمهای خبری میساختم. مثلاً برای زلزله فارسنیج (اطراف کرمانشاه) خبر تهیه میکردیم. «پرویز راجی»[10]از خبرنگاران «اسوشیتدپرس» برای روزنامههای خارجی کار میکرد و من هم برای او عکس میگرفتم و یا برای تلویزیونهای آمریکا فیلم تهیه میکردیم..."[11]
[1] - فرخ غفاری-سخنرانی در سمپوزیوم لندن درباره سینمای ایران – کیهان لندن – 14 اردیبهشت 1374
[2] - همان
[3] - ر.ک به بخش دوره دوم تاریخ سینمای ایران از همین کتاب – صفحات 63 تا 66
[4] - سینمای فردین به روایت محمد علی فردین – عباس بهارلو – پیشین – صفحات 204
[5] - احمد شاملو تا حدی در نوکری مراکز قدرت رژیم شاه پیش رفته بود که حتی انتشار فیلم دست بوسی فرح نیز نشان نداد که فرح پهلوی تا چه حد او را دوست داشت تا حدی که وی را برای درمان و ترک اعتیادش به خارج از کشور اعزام می کند. در بخشی از فیلم مستند "قدیس" ساخته حسین لامعی، هوشنگ ابتهاج از دودوزه بازی های شاملو می گوید که هم از دربار شاه و دفتر فرح، پول می گرفت و هم به آنها فحش می داد ! احسان نراقی هم می گوید: "من سر قضیه کتاب کوچهاش با او درگیر شدم؛ زمانی که عضو شورای بینالمللی تحقیقات علمی بودم کشف کردم که شاملو برای چاپ آن از چندین فرد و موسسه از جمله احسان یارشاطر، دفتر فرح و... جداگانه پولهای کلانی گرفته. بعد هم که همه پولها را برداشت و از ایران خارج شد و ژست مبارزاتی هم گرفت که اصلاً اصالت نداشت."
با توصیه فرح پهلوی، شاملو به عنوان مشاور دفتر دانشگاه بوعلی همدان منصوب شد تا بتواند کتاب "فرهنگ کوچه" را به اتمام برساند و در کنار آن حقوق حداکثری یک استاد دانشگاه را دریافت می کرد، درحالی که حتی تا سطح دیپلم هم نتوانسته بود پیش برود! از طرف دیگر به دستور فرح، شورای پژوهش های علمی کشور نیز با پرداخت 370 هزار تومان به شاملو موافقت کرده و در حالی که شاملو به خارج کشور رفته بود و ژست اپوزیسیون می گرفت، همین شورا علیرغم تمایل مسئولان آن با دستور مستقیم فرح پهلوی ، مبلغ 500 هزار دلار به دانشگاه کلمبیا پرداخت کرد تا کتاب شاملو در خارج کشور به چاپ برسد!!!
نکته جالب اینکه شاملو در یک زمان هم از وزارت فرهنگ و هنر پهلبد (شوهر شمس پهلوی) حقوق می گرفت، هم مدیر پژوهشگاه رادیو تلویزیون رضا قطبی (پسر دایی فرح) بود، هم از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانِ لیلی امیر ارجمند (یار غار فرح دیبا) پول دریافت می کرد ، هم از دانشگاه صنعتی، هم از بنیاد پهلوی، هم از جمعیت شیر و خورشید سرخ و هم از ... و همهُ این پول ها برایش به خارج کشور حواله می شده است! همین احمد شاملو ناگهان در روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سوپر انقلابی شده و به حمایت از گروهک های تروریستی همچون مجاهدین خلق (منافقین) و فداییان خلق برخاست. او و 12 تن از دیگر شبه روشنفکران هم پیاله اش نامه ای در حمایت از مسعود رجوی (سرکرده گروهک تروریستی منافقین) نوشتند و رجوی به آنها پاسخ داد و شاملو را "شاعر شاعران ایران زمین" خواند، خود. چنین حمایت هایی گویای ریشه های تروریستی نحله فکری شبه روشنفکرانی مانند شاملو است.
[6] - ناصر ملک مطیعی، رشته تربیت بدنی در دانشسرای عالی خوانده بود و معلم ورزش مدارس بود که با تئاتر و دوبله به سینما راه یافت و نخستین بازی اش ، ایفای نقشی کوتاه در فیلم "واریته بهاری" ساخته پرویز خطیبی در سال 1328 بود. دومین بازیش در فیلم "شکارخانگی" به کارگردانی علی دریابیگی نیز در حد بیان جمله ای کوتاه در یک مهمانی خانوادگی بود. اما پس از آن با فیلم های ولگرد(مهدی رییس فیروز) و گرداب(حسن خردمند) و غفلت(علی کسمایی) که در آنها نقش جوانی مورد ظلم قرار گرفته را بازی می کرد، معروفیت یافت. فیلم هایی که در دهه 30 بازی کرد، ساده انگارانه و سطحی و بسیار ضعیف بودند و سایه هایی از فیلمفارسی سالهای بعد را نشان می دادند اما از اوایل دهه 40 ملک مطیعی با ایفای نقش جاهل و لوطی و کلاه مخملی در فیلم های مستهجنی مانند "کلاه مخملی" (اسماعیل کوشان)، "زن ها فرشته اند" (اسماعیل پور سعید)، "با معرفت ها" (حسین مدنی) ، "لذت گناه" (سیامک یاسمی) ، "جیب بر خوشگله" (توکرانیان اوغلو)، "رقاصه" (شاپور قریب)، "لوطی" (خسرو پرویزی)، "ایوب" (فریدون ژورک) ، "قصاص" (نظام فاطمی) ، "مهدی مشکی و شلوراک داغ" (نظام فاطمی) ، "اوستا کریم نوکرتیم" (محمود کوشان) ، "پاشنه طلا" (نظام فاطمی) ، "کلک نزن خوشگله" (سعید مطلبی) ، "خاطر خواه" (امیر شروان) و ... به یکی از سمبل های سینمای طاغوت و فیلم های مستهجن فارسی بدل شد. در سالهای پس از انقلاب تلاش بسیاری برای تطهیر کارنامه سیاه ملک مطیعی و بازگشت او به عالم سینما شده و می شود و اگرچه در یک مورد هم موفق شدند وی را غسل تعمید داده و به بازیگری بازگردانند اما همچنان در هراس از مردم مسلمان و ملت شهید داده، جرات نکرده اند تمام قد برای دفاع از چنین فردی وارد گود شوند اگرچه در هر مراسم سینمایی و غیر سینمایی سعی می کنند، به هر نحوی وی را به صحنه آورند و متاسفانه برخی مدیران و متولیان فرهنگی و هنری نیز بدون حافظه تاریخی و بصیرت لازم، چشم خود را برروی فساد و مفسده حاصل از چنین تحرکاتی بسته و بدون آنکه به امانت بیت المالی که از سوی ملت در اختیارشان قرار داده شده ، اندکی فکر کنند، برخلاف فکر و رای و تمایل همان ملت، عاملان به عرصه آوردن چنین عناصری را تشویق نیز می کنند!
[7] - گفت و گوی سعید مستغاثی با ایرج قادری – هفته نامه سینما جهان - 1380
[8] - ضد خاطرات (گفت و گوی مهدی یزدانی خرم باابراهیم گلستان) – هفته نامه شهروند امروز ( شماره 32 – 43 پیاپی) – 16 دیماه 1386
[9] - گفت و گو با فیلمبردار مخصوص محمد رضا پهلوی- عصراندیشه – شماره 3- آذرماه 1393
[10] - بعدا سفیر شاه در انگلیس شد