چگونه ساواک پای بهروز وثوقی را از دربار برید؟!
جریان موج نو سینمای ایران به تشکیل جمعی با نام "کانون سینماگران پیشرو" انجامید که در کتب مختلف تاریخ سینمای ایران مورد اشاره قرار گرفته، اما همچنان اشتباه گذشته در تحلیل جریان شبه روشنفکری سینمای ایران تکرار شده و این تشکیلات را حامی سینمای آوانگارد و مستقل معرفی کرده اند!
این در حالی است که موسسان کانون سینماگران پیشرو اغلب از وابستگان دربار بودند، از جمله بهمن فرمان آرا که هم مدیر بخش تولید "شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران" (وابسته به اشرف پهلوی) بود و هم در دفتر "تل فیلم" تلویزیون شاهنشاهی حضور فعال داشت.[1]
ضمن اینکه وی چند سال هم در همان تلویزیون به اصطلاح ملی ایران متعلق به رضا قطبی(پسر دایی فرح دیبا) برنامه سینمایی تهیه و اجرا کرد که در یکی از همان برنامه ها با تبلیغ و تجلیل از فیلم ضد اسلامی "محلل" و کارگردانش، دین خود را به طرح توطئه صهیونیستی اسلام زدایی در کشور، ادا نمود.[2]در واقع می توان فرمان آرا را یکی از وابسته ترین عوامل سینما در ایران دانست که از درون کانون های قدرت دربار، دفتر فرح و سازمان های وابسته به اشرف (خواهر دوقلوی شاه)، بیرون آمده و واسط اهرم های این کانون های قدرت در سینمای ایران به شمار می آمد.
بهمن فرمان آرا مدیر تولید یکی از مهمترین و محوری ترین موسسات و نهادهای سینمایی دوران طاغوت به نام "شرکت گسترش صنایع سینمای ایران" با نام اختصاری فیتیسی (متعلق به اشرف پهلوی و شوهر سومش مهدی بوشهری پور) بود تا اشخاصی همچون خسرو هریتاش[3]و عباس کیارستمی [4]و بهرام بیضایی با برخی از مطرح ترین فیلم های دهه های 40 و 50 این سینما مانند "ملکوت"، "گزارش" و "کلاغ" در این شرکت مطرح شده و به سینمای ایران وارد شوند.
خود بهمن فرمان آرا در مصاحبه ای با زاون قوکاسیان که در کتابی تحت عنوان "بوی کافور، عطر یاس" (مروری برآثار بهمن فرمان آرا و چند گفت و گو) در سال 1380 انتشار یافت، در مورد فعالیت هایش در شرکت سینمایی اشرف پهلوی و شوهرش بوشهری پور می گوید:
"... بعد از یکی از نمایش های فیلم (شازده احتجاب)، آقای بوشهری که جزو مدعوین بود، آمد با من صحبت کرد. گفت: ما یک شرکت (شرکت گسترش) راه انداختیم (که البته آن موقع آقای فواد بدیع مسئولش بود)، شما قبول می کنید که بیایید این شرکت را اداره کنید؟ من امکانات را پرسیدم. گفتم می خواهید فیلم فارسی بسازیم، فیلم ایرانی؟ سرمایه گذاری برای فیلم ایرانی؟ فیلم های مشترک می خواهید بسازیم؟ یک امکاناتی بود که تقریبا مشابهش را هیچ شرکت سینمای ایران نداشت. یعنی دفتری در پاریس دائر بود، دفتری هم در لس آنجلس دائر بود، در استودیو فوکس قرن بیستم. ولی دفتر مرکزی می شد دفتر ایران. من چون همیشه انرژی خیلی زیاد داشتم و کارهای مدیریتی هم زیاد می کنم و تهیه کننده دوستان هم شدم، و از آنجا که آدم از 7 صبح تا 7 شب و برای 6 روز در هفته هستم، بنابراین ، این انرژی را در خود می دیدم. فکر کردم اگر من دو سه سال وقتم را بگذارم و این کار را انجام بدهم، تغییر جالب توجهی از نظر کیفیتی در سینمای ایران بوجود می آید..."[5]
از طرف دیگر "شرکت گسترش صنایع سینمای ایران" با برخی استودیوهای سینمایی مانند "آریانا فیلم" (متعلق به عباس شباویز) و"سازمان سینمایی پیام"(متعلق به علی عباسی) که اشرف در آنها سرمایه گذاری کرده بود، همکاری داشت و آنها را در تولید فیلم های مختلف اعم از فیلمفارسی و آثار به اصطلاح موج نو کمک می کرد و از سوی دیگر خود راسا به تهیه فیلم در ایران (به صورت مشارکتی با کمپانی های خارجی و یا بدون مشارکت آنها) اقدام می نمود.
فرمان آرا در همان گفت و گو با زاون قوکاسیان در این باره می گوید:
"... صحرای تاتارها که قراردادش قبل از اینکه من بروم، امضاء شده بود...برتولوچی هم اول قرار بود کارگردانی کند که بعد رفت و کار افتاد به عهده روزولینی... یک سری تعدات هم برای فیلم آخری اورسن ولز داشتند که آن را هم اجرا کردم... فیلم کاروان ها بود که به ما هفتاد و پنج میلیون تومان پول داده بودند که برای فیلم های ایرانی هزینه کنیم. آن موقع با این پول می شد هفتاد و پنج فیلم ایرانی ساخت. آقای بوشهری و دیگر افراد آمریکایی که در لس آنجلس نشسته بودند، این پروژه را علم کرده بودند که در واقع یک مقداری از این پول را بردارند. در حالی که سناریو بد بود، کارگردان بد بود و اساسا مجموعه کار بد بود..."[6]
و نکته دیگر اینکه در اغلب فیلم های "کانون سینماگران پیشرو" یا مشارکت اداره کل سینمایی وزارت فرهنگ و هنر وجود داشته و یا همکاری تل فیلم و در واقع کانون یاد شده همواره مورد حمایت این دو نهاد دولتی واقع بوده است [7]بنابراین شبهه نداشتن مجوز این کانون از سوی وزارت فرهنگ و هنر که در برخی نوشته ها و تاریخ نگاری ها آمده، اساسا باطل به نظر می آید.
همسفره ای های اشرف در سینمای طاغوت
روابط شخصی اشرف با برخی به اصطلاح هنرمندان، بازیگران و فیلمسازان، کوس رسوایی او را در همه محافل فرهنگی و هنری به صدا درآورد. علاقه اشرف پهلوی به برخی از آنها به حدی بود که حتی از عشق و علاقه شخصی خویش نیز مایه می گذاشت. از جمله این افراد در عرصه به اصطلاح هنر ایران داریوش اقبالی، بهروز وثوقی و مسعود کیمیایی بودند.
پرویز ثابتی، مدیر کل اداره سوم ساواک در کتابی که چندی است به عنوان مصاحبه با وی و به نام "در دامگه حادثه" انتشار یافته، به عشق میان اشرف و برخی از این افراد مانند داریوش اقبالی اشاره می کند که حرارتش تا آن حد بوده که به هنگام بازداشت داریوش، اشرف شخصا با ثابتی تماس گرفته و برای آزادی وی بیش از ده دقیقه پشت تلفن، وساطت نموده و گریه کرده اما به دلیل اینکه دستور از طرف شاه بوده و ثابتی پس از کسب تکلیف دوم هم همان دستور را دریافت می کند، داریوش اقبالی (به دلیل اعتیاد شدید و حمل و نگهداری مواد مخدر) همچنان در زندان باقی می ماند.[8]
اما علاقه اشرف به بهروز وثوقی اساسا باعث ارتقاء وی از یک هنرپیشه دست چندم به بازیگر نقش های اول و به اصطلاح جوان اول آن دوران گردید. برخی اخبار و شواهد حکایت از آن دارد که اساسا بازی وثوقی در "قیصر" و معروفیت پس از آن، مدیون اشرف و سفارشات و حمایت های او بوده است.
او که با فیلم "صد کیلو داماد"، بازی در فیلم ها را شروع کرده بود با فیلم های ضعیف و سخیفی همچون "گل گمشده"، "فرشته ای در خانه من"، "دختر ولگرد"، "لذت گناه"، "دزد بانک" و "عروس دریا" و ... ادامه داد و اوج کارهایش دو فیلم ناموفق از ساموئل خاچیکیان یعنی "خداحافظ تهران" و "من هم گریه کردم" بود تا اینکه هنگام کار در همان فیلم "خداحافظ تهران" ، توسط برادران اخوان (تهیه کنندگان فیلم) برای اولین فیلم مسعود کیمیایی یعنی "بیگانه بیا" در نظر گرفته شد و در دومین فیلمش به نام "قیصر" نیز به عنوان نقش اول حضور پیدا کرد. باد کردن بهروز وثوقی از این پس توسط استودیوهای وابسته به اشرف پهلوی انجام گردید و توسط خود اشرف به دلیل علاقه زیاد به وی پی گرفته شد.
ابتدا عباس شباویز و "آریانا فیلم" و سپس علی عباسی در "سازمان سینمایی پیام" (از دیگر استودیوهای وابسته به اشرف)، همچنین برادران رشیدیان در موسسه "سینما تئاتر رکس"، مهدی میثاقیه در استودیوی خودش و بهمن فرمان آرا به عنوان مدیر تولید "شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران" و ...از جمله افراد درباری و وابسته به اشرف پهلوی بودند که بهروز وثوقی را برای رساندن به جایگاه یک هنرپیشه معروف، حمایت کردند و مجلات و روزنامه های وابسته نیز این رشد بادکنکی(که فردی را از یک بازیگر دست چندم فیلمفارسی های سخیف به چهره یک هنرپیشه به اصطلاح صاحب سبک تبدیل نماید) را پوشش دادند.
محمد علی فردین از دست اندرکاران آن روز تشکیلات فیلمفارسی درباره ارتباط بهروز وثوقی با اشرف و دربار و تاثیر آن ارتباطات در رشد وثوقی در گفت و گویش با عباس بهارلو گفت:
"... مدت زیادی بهروز با اشرف بود و با دربار ارتباط پیدا کرد... اسم بهروز را از این به بعد سر زبان ها انداختند. همینطور در فستیوال هایی که بهروز جایزه می گرفت بدون ارتباط با این ماجرا نبود..."[9]
خود بهروز وثوقی درباره رابطه اش با اشرف و دربار شاه در کتاب خاطراتش می نویسد:
"...آن زمان به عنوان یک بازیگر معروف و محبوب که مردم او و کارش راخیلی دوست دارند به دربار دعوت می شدم .من همیشه آنجا مهمان بوده ام..."[10]
این ارتباط به شخص اشرف محدود نمی شده ، بنا به نوشته خود وثوقی در کتاب خاطرات یا زندگی نامه اش ، اغلب فیلم های وی در دربار نمایش داده می شده و مورد توجه امثال فرح و اشرف قرار می گرفته است. بهروز وثوقی در کتاب زندگی نامه یا خاطراتش درباره جلسه نمایش فیلم داش آکل می نویسد:
"... شهبانو فرح وقتی با والاحضرت اشرف از در سالن می آمدند بیرون ، مرا که دیدند گفتند: کاش صادق هدایت زنده بود و می دید که چقدر زحمت کشیده اید برای داستانش..."[11]
رفت و آمد بهروز وثوقی به دربار آنقدر زیاد بوده که اگرچه در دفعات اول سگ های فرح نسبت به وی احساس غریبگی کرده و با دستور فرح، آرام می شدند اما در مراحل بعد، کاملا با وثوقی آشنا و رفیق شده بودند! یا در موارد مختلف دربار یا دفتر فرح و یا شخص اشرف به کمک وثوقی می روند. مثلا یک بار که پس از ساخت فیلم همسفر ، گروه تولید به همراه بازیگران از جمله بهروز وثوقی به تهران برمی گشتند، وثوقی هنگام بازگشت با خبرنگار عکاسی درگیر شده که به ضرب و شتم خبرنگار و بازداشت وثوقی می انجامد. در اینجا با پادرمیانی فرح ، بهروز وثوقی آزاد می شود. البته پروین غفاری در خاطراتش اظهار داشته که فشار های اشرف بر پهلبد (وزیر وقت فرهنگ و هنر) باعث آزادی وثوقی شد. یا دشواری نقش مجید در فیلم سوته دلان، باعث بیماری بهروز وثوقی شده،طوری که او روزها بازی کرده و شبها در بیمارستان بستری می شود. وثوقی در کتاب زندگی نامه اش می نویسد که :
"... شهبانو هم توصیه می کنند که از بهروز مراقبت مخصوص بشود..."[12]
حتی زمانی که در سالهای پیش از انقلاب تصمیم می گیرد به آمریکا برود، وثوقی در این باره در کتاب خاطراتش شرح می دهد که این مسئله به گوش درباریان می رسد و شاه و فرح هرکدام دلیل این امر را از او جویا می شوند و او هم پیشرفت و ترقی در کارش را علت اتخاذ این تصمیم ذکر می کند.[13]
رابطه شخصی و خصوصی اشرف با بهروز وثوقی تا آنجا بالا گرفت که با صلاحدید ساواک، قرار شد با کمک همین استودیوها و افراد، رابطه ای زورکی بین وثوقی و یک خواننده/رقاص درباری دیگر بوجود آید تا ارتباط وی با اشرف قطع شود. شرح این پااندازی سینمایی را در صفحات بعد خواهید خواند!!
اما این رسوایی ارتباط میان اشرف و بهروز وثوقی آنچنان در میان جامعه ایران آن روزگار پیچید که شخص محمد رضا، دستور به پایان آن داده و در این مسیر ساواک و حتی نخست وزیر وقت، هویدا به میدان آمده و قرار شد با همکاری برخی عوامل سینمایی و با بوجود آوردن زمینه های ارتباط بهروز وثوقی و گوگوش (خواننده و رقاص معروفه آن زمان)، پای او را از دربار و خلوت اشرف پهلوی ببرند. عباس شباویز مدیر "آریانا فیلم" و از عوامل سینمایی که در جریان این ماجرا بود، در مصاحبه با نگارنده در این باره گفت:
"...قضیه زوج هنری شدن بهروز وثوقی و امثال گوگوش، برمی گشت به روابطی که بهروز درون دربار پیدا کرده بود. او با اشرف رابطه داشت و مرتب به دربار رفت و آمد می کرد. افتضاحش بالا آمده بود و دربار می خواست که این ماجرا یک جوری تمام شود که به حیثیت دربار شاه لطمه نخورد. گویا خود شاه هم وارد قضیه شده بود. قرار شد که یک جوری رابطه بین بهروز وثوقی و گوگوش برقرار شود و آنها در فیلم های مشترک بازی کنند. فیلم هایی مانند "ممل آمریکایی" و "ماه عسل" و "همسفر" و ...تدارک دیده شد. کم کم به هم علاقمند شدند در حالی که گوگوش، هنوز به طور رسمی همسر محمود قربانی، صاحب کاباره میامی بود. برای اینکه این وصلت صورت بگیرد هویدا نخست وزیر هم وارد میدان شد و طلاق گوگوش از قربانی گرفته شد تا روابطش با وثوقی عملی تر شود!! به این ترتیب پای بهروز وثوقی هم از دربار و اشرف کوتاه شد. اما به قیمت معروف تر شدن و توی بوق رفتن بیشتر او..."[14]
خود بهروز وثوقی هم در کتاب خاطراتش در این باره می نویسد:
" ...روحیه گوگوش اصلا خوب نبود...درگیر طلاق گرفتن بود و شوهرش رضایت نمی داد .جراید هم مرتب می نوشتند که آنها دارند ازهم جدا می شوند ..گوگوش ناچار دست به دامن نخست وزیر شد .تا این که بلاخره با وساطت هویدا ،قضیه فیصله پیداکرد ...البته شوهرش فکر می کرد من باعث جدایی شان هستم..."[15]
ارتباط بهروز وثوقی و اشرف پهلوی پس از گریختن به خارج کشور نیز قطع نشد. خود وثوقی در کتاب خاطراتش در این باره می نویسد:
"... دراین مدتی که در آمریکا بودم. رییس دفتر والاحضرت اشرف از نیویورک زنگ می زد و مرتب مرا دعوت می کردند. می رفتم نیویورک و سه چهار روزی می ماندم و برمی گشتم .مثل سابق به من لطف داشتند ..."[16]
وقتی هم رضا بدیعی تصمیم می گیرد فیلمی با شرکت بهروز وثوقی بسازد، وثوقی سراغ اشرف رفته و از وی درخواست پول و سرمایه می کند.[17]
و بالاخره مسعود کیمیایی، نفر سوم مورد علاقه اشرف پهلوی بود که تقریبا همه فیلم های خود را درون دربار شاه، یا موسسات وابسته به آن ساخت. او که در فیلم "ضربت" ساموئل خاچیکیان، به عنوان دستیار صحنه حضور داشت و تماشاگران صحنه را مراقبت می کرد که ناگهان داخل میدان فیلمبرداری نشوند و در فیلم "خداحافظ تهران" همین کارگردان نیز از سوی برادران اخوان( ازعوامل تبلیغاتی شاه) به عنوان دستیار به خاچیکیان تحمیل شد، بالاخره کار فیلمسازی اش را با همین اخوان ها شروع کرد و با استودیوهای تحت پوشش اشرف پهلوی مانند "آریانا فیلم" (برای فیلم "قیصر") و "سازمان سینمایی پیام" (برای فیلم "رضا موتوری") کارش را ادامه داد. 3 فیلم "بلوچ" و "خاک" و "گوزنها" را برای تهیه کننده بهایی مهدی میثاقیه و با کمک دستگاههای امنیتی شاه ساخت و فیلم روشنفکرانه اش یعنی "غزل" را هم برای "تل فیلم" تلویزیون شاهنشاهی جلوی دوربین برد و "داش آکل" را برای برادران رشیدیان و "سینما تئاتر رکس" آنها که از پیشانی سفیدترین جاسوسان انگلیس بودند، کارگردانی کرد. در آخر هم برای فیلم به اصطلاح انقلابی اش ("سفر سنگ") از مهرداد پهلبد (شوهر شمس پهلوی) پول گرفت!
اما پرویز ثابتی عنصر معروف رژیم شاه و مرد شماره 2 ساواک در همان کتاب "در دامگه حادثه" از جمله خاطراتی که از اشرف پهلوی نقل می کند، اشاره به تماس تلفنی او جهت آزادی مسعود کیمیایی دارد. خود ثابتی درباره این حساسیت اشرف نسبت به کیمیایی در همان کتاب می گوید:
"... یک شب والاحضرت اشرف به من تلفن زد که این مسعود کیمیایی را برای چه گرفته اید؟ گفتم ما مسعود کیمیایی را نگرفته ایم. پرسید از کجا می دانی که نگرفته اید؟ گفتم برای اینکه روالی داریم و آن، این است که آدم های معروف را اگر بخواهند بازداشت کنند، قبلا به من می گویند و اطلاع می دهند که می خواهیم فلانی را دستگیر کنیم یا اگر تصادفی چنین کسی را بگیرند، فوری به من می گویند. به همین دلیل می گویم نگرفته اند. باز اگر می خواهید من تحقیق می کنم و به شما خبر می دهم. فرستادم شهربانی و ژاندارمری و زندان ها پرسیدند و همه گفتند: چنین فردی در زندان نیست! عاقبت، همکاران ما رفته بودند خانه کیمیایی که بپرسند چی شده؟ در آنجا زن کیمیایی گفته بود که بله! مسعود صبح خانه بود و با هم جر و بحث داشتیم و قهر کرد و رفت و هنوز نیامده! و الان ساعت حدود 10 شب است و بهروز وثوقی هم چند بار تلفن زده و گفتم از او خبری ندارم و نمی دانم کجاست؟ موضوع را به من گفتند و من به اشرف تلفن زدم و گفتم: عرض کردم که نگرفته ایم و ایشان با زنش دعوایش شده و از خانه رفته و نیامده و بهروز وثوقی که این گزارش را به شما داده، ناصحیح است! گفت: بهروز وثوقی به من نگفته است. گفتم تحقیقات ما نشان می دهد که بهروز وثوقی این خبر را به شما داده است..."
[1] - گفت و گو با بهمن فرمان آرا – آرشیو هفته نامه سینما – تابستان 1377
[2] - گفت و گو با بهمن فرمان آرا از کتاب "بوی کافور ، عطر یاس" – زاون قوکاسیان – انتشارات آگاه –تهران - چاپ اول ، بهار 1380
[3] - خسرو هریتاش از بهاییان تحصیل کرده آمریکا بود که با حمایت سرمایه داران بهایی مانند مهدی میثاقیه کارش را شروع کرد و برخی از مستهجن ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران مانند "برهنه تا ظهر با سرعت" را برای ضربه زدن به جامعه مسلمان ایران ساخت.
[4] -وی کارش در عرصه سینما را با ساخت تیتراژ فیلم "دست شیطان"ساخته تونی (محمد) زرین دست و سپس فیلم "قیصر" مسعود کیمیایی شروع کرد. سپس به کانون فکری پرورش کودکان و نوجوانان رفت و فیلم هایی کوتاهی همچون "مسافر" را ساخت. اولین فیلم بلند سینمایی اش ،"گزارش" در سال 1356 بود. اما سینمای کیارستمی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح شد. او با فیلم هایی که درباره کودکان می ساخت، شهرت تازه ای برای خود بدست آورد. آثاری مانند "همسرایان "، "خانه دوست کجاست" و "مشق شب" که همگی جوایز جشنواره فیلم فجر را کسب کردند، از آن جمله بودند. او با فرارفتن از سینمای کودکان و توجه به سفارشات جشنواره ای در این گونه جشنواره ها، بیشتر مطرح گردید . سفارشاتی که بیشتر بر تبلیغ تفکرات اومانیستی و سکولاریستی غرب تاکید داشت. همان که کیارستمی در اغلب فیلم های بعدی اش در نظر گرفت، فیلم هایی همچون "زندگی و دیگر هیچ"، "زیر درختان زیتون" و"طعم گیلاس" که جوایز متعددی از این گونه جشنواره ها نصیب او ساخت. کاراکترهای او در "طعم گیلاس" به پوچ گرایی مفرطی رسیدند تا حدی که انسان شرقی را در سردرگمی پایان ناپذیری تصویر نمودند. علیرغم این سفارشی سازی برای جشنواره ها، پس از فیلم "طعم گیلاس" به طور نامحسوسی شاهد افول کیارستمی حتی در این گونه عرصه ها بودیم. فیلم های بعدی او "باد هر کجا بخواهد می وزد"، "آ.ب.ث آفریقا" ، "ده" و "پنج" به تدریج نزول چشمگیر کیارستمی را حتی در سینمای خودش به رخ کشید. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینما، دیگر از آن کیارستمی که فیلم های همچون "خانه دوست کجاست؟" می ساخت، جز نامی برجای نماند.
[5] - گفت و گو با بهمن فرمان آرا – بوی کافور، عطر یاس (مروری برآثار بهمن فرمان آرا و چند گفت و گو)- به کوشش زاون قوکاسیان- نشر آگاه – چاپ اول – بهار 1380 – صفحه 241
[6] - گفت و گو با بهمن فرمان آرا – پیشین – صفحه های 242 و 243
[7] - گفت و گو با بهمن فرمان آرا –هفته نامه سینما ( ویژه نامه صد سالگی سینمای ایران) – شهریور 1379
[8] - در دامگه حادثه – گفت و گویی با پرویز ثابتی ، مدیر امنیت داخلی ساواک – عرفان قانعی فرد – شرکت کتاب – چاپ اول – لس آنجلس – 2012
[9] - سینمای فردین به روایت محمد علی فردین – عباس بهارلو – پیشین – صفحه 285
[10] -زندگی نامه بهروز وثوقی – به کوشش ناصر زراعتی – چاپ لس آنجلس - صفحه 382
[11] - زندگی نامه و خاطرات بهروز وثوقی – پیشین – صفحه 212
[12] - زندگی نامه و خاطرات بهروز وثوقی – پیشین – صفحه 315
[13] - زندگی نامه و خاطرات بهروز وثوقی – پیشین – صفحه 427
[14] - گفت و گو با عباس شباویز – ماهنامه عصر اندیشه – شماره 2 – مهرماه 1393
[15] - زندگی نامه و خاطرات بهروز وثوقی – پیشین – صفحه 255
[16] -زندگی نامه و خاطرات بهروز وثوقی – پیشین – صفحه 358