تلاش حزب رستاخیز برای نجات سینمای شاه
کار به آنجا رسید که حزب رستاخیز شاه هم وارد گود شد تا بلکه علت احتضار سینمای ایران را دریابد. در نخستین جلسه این حزب که18خرداد1356برگزار گردید، داریوش همایون (قائم مقام دبیرکل حزب)، عبدالمجید مجیدی(وزیر مشاور و رییس سازمان برنامه و بودجه) و نمایندگانی از وزارت فرهنگ و هنر، دارایی و امور اقتصادی، کار و امور اجتماعی و همچنین شهرداری تهران و هنرمندان و روزنامه نگاران حضور داشتند و عباس شباویز (دبیر انجمن تهیه کنندگان)، هاشم خردمند (مشاور وزیر فرهنگ و هنر و معاون حوزه سینمایی )، علی عباسی (تهیه کننده)، سعید مطلبی ( نویسنده، کارگردان و نماینده انجمن کارگردانان)، رضا فاضلی (تهیه کننده و بازیگر)، محمد کهنمویی (بازیگر)، نظام فاطمی(نویسنده و کارگردان)، مسعود بهنود(روزنامه نگار)، محمد ابراهیمیان (منتقد فیلم ) و علیرضا میبدی (سرپرست جلسه از سوی حزب رستاخیز) در رابطه با بحران موجود سخنرانی کردند. [1]
جلسات مشابه دیگری هم در تاریخ های 28 خرداد و 4 تیرماه برگزار شد.
سرانجام جلسات فوق و نامه نگاری ها به تشکیل کمیته ای انجامید که گویا قرار بود تا پایان تیرماه سال 56، طریق جامع و عملی جهت اجرای طرح گسترش سینمای ایران ارائه کند اما چنین طرحی هیچگاه تدوین نشد!!! گویا با نزدیک شدن پایان کار رژیم شاه، سینمایش نیز به آخر کار خود رسیده بود!
عباس شباویز در گفت و گویش با نگارنده در مصاحبه ای به مناسبت صد سالگی سینمای ایران درباره علل ورشکستگی این سینما و جلسات فوق العاده حزب رستاخیز برای آن گفت:
"...تماشاگر سینمای ایران دیگر با این نوع فیلم ها راضی نمی شد. فیلم های موج نو حتی آن فروش و استقبال فیلمفارسی را هم نداشتند و اگر حمایت و پول های دربار و سازمان های وابسته به دولت و همان 4 نفر راس هرم سینمای آن روزها نبود[2]، به هیچوجه حتی یکی از آن فیلم ها قدرت تولید نداشتند. حتی میثاقیه، سینما کاپری را به نمایش همین فیلم ها اختصاص داده بود. تعداد اندکی از آن فیلم ها توانستند به فروش خوبی برسند از جمله قیصر که آن هم تبلیغات زیادی پشت سرش بود. اما تقلید از قیصر و همان حاکمیت قیصریسم آنقدر شور شد که دیگر حوصله مردم را سر برد و دیگر کسی از این دسته فیلم ها هم استقبال نکرد.
بله در سال 56، قدرت مالی سینمای ایران بسیار اندک شد و دیگر قدرت تولید فیلم نداشت. کار به جایی رسید که حزب رستاخیز شاه مستقیما وارد میدان شد. جلسات متعددی با عوامل حزب و وابستگانش برگزار شد تا چاره ای اندیشیده شود و سینمای ایران را نجات دهند. یادم هست که در آن جلسات فردین بود ، علی عباسی بود ، همینطور ناصر تقوایی، آلبرت کوچویی، سعید مطلبی، مسعود بهنود، اسحاق زنجانی وعلیرضا میبدی بود که حالا در کانال های آن طرف مشغول بد و بیراه گفتن است! داریوش همایون به عنوان قائم مقام دبیرکل حزب هم حضور داشت. خود مسئولان حزب با تاکید شخص شاه و توسط قاجار مظفری معاون حزب رستاخیز، طرح هیجده ماده ای را دادند که سینمای ایران زنده شود. اما نشد. مردم دیگر آن سینما و آن فیلم ها را نمی خواستند و سینماها یکی یکی تعطیل می شدند. من هم در روزنامه های آن زمان، رسما اعلام کردم که سینمای ایران ورشکسته شد..."[3]
روزنامه کیهان در گفت و گویی که در همان روزها با کیوان سپهر انتشار داد و بعدا در مجله "تماشا" نیز به چاپ رسید، واقعیات سینمای ورشکسته آن روزگار ایران را مورد توجه قرار داد:
"...در حالی که امسال دو فستیوال بزرگ در کشورمان تشکیل می شود(منظور جشنواره فیلم تهران و جشن هنر شیراز) و در دنیا هم به عنوان برگزار کننده فستیوال های موفق سینمایی شهرت یافته ایم، سینمای ما از بعضی جهات به ورشکستگی و افلاس رسیده است. حاشیه های دست و پا گیری که در مسیر کارهاست یا به گفته شما موریانه ها را باید هرچه زودتر از میان برد، محیط آزاد و سالمی برای فکر و زندگی هنرمند فراهم آورد...پس از سالها تجربه، مسئله امروز ما این است که سینما نداریم. البته نباید فراموش کرد که ابتذال کار هم در این ورشکستگی سهم عمده ای داشته است..."[4]
به این ترتیب سرانجام تمامی تعاملات حکومت پهلوی با سینمای ایران در واقع به بن بستی تکان دهنده انجامید که این سینما را به ورطه نابودی و هلاکت کشانید. یعنی تمامی برنامه ها و طرح های استعماری و امپریالیستی همپای سیاست های تقریبا نیم قرنی آنها در مقابل آگاهی مذهبی، شور انقلابی و اعتماد و باور توده های مردم به رهبران دینی خود، رنگ باخت و نابود شد. شکست سینمای شاهانه چه از نوع فیلمفارسی و چه از مدل موج نو و شبه روشنفکری اش در سال 56 نشانگر مرگ محتوم پروژه های دراز مدت و کوتاه مدت استعمار و امپریالیسم جهانی در مقابل اعتقادات اسلامی ملت ایران بود.
... بر خاکستر سینمای طاغوتی
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در سخنرانی 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا تحلیل جامع و مانعی درباره فرهنگ و هنر طاغوت به خصوص در زمینه سینما و تلویزیون ارائه کردند که می توانست سرلوحه کار دست اندرکاران سینمای پس از انقلاب قرار گیرد و سینما را در این مرز و بوم در جایگاه شایسته خود بنشاند. ایشان در آن سخنرانی تاریخی فرمودند:
"...این آدم (شاه) دبه واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش - بسیاریاش - فحشاست. مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتاب فروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشاء الله است. برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کیْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت - خصوصاً در ایران - مرکز [عظیمی] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما میدانید که جوانهای ما را اینها (دست اندرکاران سینمای پیش از انقلاب) به تباهی کشیدهاند. و همین طور سایر این [مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها (سینما و تلویزیون) به همه معنا خیانت کردهاند به مملکت ما..."[5]
بر همین اساس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم بر آن شد تا سینمای انقلاب پایهگذاری شود. سینمایی که با مظاهر طاغوتی و ابتذال هیچ تناسبی ندارد. سینمایی که قرار بود به فرمایش حضرت امام از مظاهر تمدن باشد. اما تصوری که به غلط وجود داشت، این نکته بود که آنچه حضرت امام در فرمایشات 12 بهمن 57 بهشت زهرای خویش، به عنوان فحشاء در سینمای ایران اشاره کرده اند، فقط سینمای فیلمفارسی و به اصطلاح آبگوشتی فردین و فروزان بوده و سینمایی که در همان دوران به موج نو شهرت یافت، در واقع در مقابل آن قرار داشته است. در حالی که حقیقت این بود هر دو نوع سینمای یاد شده (چنانچه در همین کتاب و براساس اسناد و نوشته ها و گفته های کارشناسان و دست اندرکاران و مورخین این سینما آمد)، در واقع دو لبه یک قیچی بودند برای قلع و قمع فرهنگ ایرانی و اسلامی این مرز و بوم.
[1] - تاریخ سینمای ایران (1279-1357) – جمال امید پیشین
[2] - مهرداد پهلبد(وزیر فرهنگ شاه و شوهر دوم شمس پهلوی)، مهدی بوشهری پور (شوهر سوم اشرف پهلوی)، قراگوزلو و برادران رشیدیان (جاسوسان پیشانی سفید سفارت انگلیس) که در قسمت های قبلی گفت و گوی با شباویز، به طور مشروح توضیح داده شد.
[3] - گفت و گو با عباس شباویز – مجله هفتگی سینما – ویژه نامه صد سالگی سینمای ایران – شهریور 1379
[4] - گفت و گو با کیوان سپهر – روزنامه کیهان – 19 اردیبهشت 1356 و نشریه تماشا – شماره 321 – 25 تیرماه 1356 – صفحه 7